شمایل خردهفرهنگ در آینه داستانهای قومی | اعتماد
ادبیات تطبیقی شعبههای مختلفی دارد که تطبیق ادبیات نقاط مختلف یک کشور، یکی از زیرشاخههای پربار آن است. از این رو هر گونه کوشش در فراهمآوری افسانه و اشعار قومیتهای مختلف در داخل یک محدوده جغرافیایی خاص، تلاشی ارجمند است. اهمیت قضیه در این است که وقتی ما پیگیر ریشه داستانی میشویم گاه میبینیم که داستانی ظاهرا محلی و متعلق به زمانی خاص از تمام مرزها عبور میکند و در اعماق اساطیر فرو میرود.
ملتهایی که بافت قومی متنوعتری دارند بالطبع زمینه گستردهتری برای چنین پژوهشهایی در آن یافت میشود و ایران از این نظر یکی از رنگارنگترین کشورها از نظر گوناگونی قومی است، زیرا این کشور از جهتی در یکی از استراتژیکیترین نقاط جهان قرار دارد که نه مثل چین و ژاپن شرقی محض به حساب میآید و نه کاملا رویکردی غربی دارد، قرنها بزرگترین امپراتوری جهان و محل برخورد و تلاقی نژادها و قومیتهای مختلف و آراء واندیشههای ناهمگون بوده است. درنتیجه یکی از کانونهای مهم و شاید بتوان گفت مهمترین کانون تمدن خاورزمین است. ایران اقیانوسی است که قرنها اساطیر ایران و چین و هند و سومر و بابل و عرب و حتی غربی درآن ریختهاند و مجموعهای نادر فراهم آوردهاند به گونهای که اصولا برای مورخ یا متخصص اساطیر شناخت خاورزمین بیشناخت ایران، یا ناقص میماند یا اصولا غیرممکن است.
یک نکته قابل یادآوری اینکه مردم ترک بر خلاف اعراب و سایر اقوام مهاجم وقتی در ایران ساکن شدند کاملا با مردم بومی هماهنگ و به پیشینهای یکسان باورمند شدند برای همین هرگز باورهای ایرانی را بیگانه فرض نکردند و حتی پیشینه اساطیری دو قوم را به هم پیوند زدند. از این جهت تفکیک افسانههای مردم مناطق ترکنشینی که قبلا اقوام ایرانی و ماقبل ایرانی درآن ساکن بودند به هیچ روی ممکن نیست. بعد از اسلام هم آذربایجان یکی ازمناطق مهم قیام علیه حکومت عباسیان بود که قیام بابک یکی ازشورانگیزترین آنهاست. ثانیا به خاطر اشتراک ذهنیت و نهاد بشری اصولا چنین تفکیکی نمیتواند چندان عقلانی باشد. گرچه اقوام مختلف با توجه به تفاوتهای اندک فیزیولوژی تفاوتهای اندک اخلاقی و حتی باوری نیز دارند.
مثلا مطالعات جامعهشناختی و روانشناختی نشان داده است که اقوامی دوراندیشتر و صبورترند، گروهی خشنتر و گروهی آرامتر. این واقعیت حتی در کتب موسوم به آسمانی هم به آسانی قابل پیگیری است. از تعمق درکتب سامی تندی و کمحوصلگی و بیصبری آنها روشن میشود، پیامبرانشان خیلی زود صبرشان لبریز میشود و با نفرین قوم خویش را دچار سیل و زلزله و بلاهای آسمانی میکنند اما این ویژگی در نهاد دوراندیش و آرام و صبور اقوام آریایی قابل مشاهده نیست و هیچ پیغمبر آریایی با نفرینش ملتش را دچار عذاب آسمانی نمیکند.
منهای این تفاوتهای کم و بیش مهم، نهاد بشری واقعیتی یگانه دارد و اگر زمان و زمین و باورهای درست و غلط که زاییده سیاستهای هوشمندان و گاهی ابلهان سیاسی است بینشان فاصله میاندازد در یگانگی نهادیشان شکی نیست.
منبسط بودیم یک گوهر همه/ بیسرو بیپا بدیم آن سر همه
یک گهر بودیم همچون آفتاب/ بیگره بودیم و صافی همچو آب
برخلاف گذشته بازجست فرهنگ عامی، یعنی طبقهای که هرگز در معادلات فرهنگی به شمار نمیآمدند امروز امر مهمی تلقی میشود زیرا تنها در همین طبقه، فرهنگها و باورها امتداد خود را از ورای سدهها پایدار نگه میدارند و در مقابل جبر زمان مقاومت میکنند. با یورش اقوام بیگانه فرهیختگان و طبقات بالای اجتماعی و خوشنشینان به آسانی برای حفظ موقعیت خویش، یا سرزمین خود را برای به دست آوردن جایگاهی بهتر ترک میکنند یا تغییر هویت میدهند. ما این امر را به روشنی بعد از ورود اعراب و سایر اقوام مهاجم به ایران مشاهده کردیم اما عوام اگر به عللی حتی اگر آشکارا به دین قوم فاتح درمیآیند و بر باورهای نژادی خود سرپوش میگذارند اما هویت راستین خود را همیشه نهانی اعمال میکنند؛ نوروز و یلدا و سیزده بدر، در راستای چنین عملکردی از دوردستهای تاریخ به دست ما رسیدهاند.
پژوهش آقای هادی غلامدوست با نام «فرهنگ مردم افشار» ازاین جهت بسیار ارزشمند و به موقع است زیرا اولا خردهفرهنگها دارند اندکاندک تحت تاثیر دهکده جهانی طریق زوال میسپرند و دیگر اینکه پژوهش در چنین امری، زمینه هیجانانگیزی برای یافتن پسماندههای فرهنگ ایرانی و ماقبل ایرانی از لابهلای این داستانها و باورداشتها فراهم میآورد و از طرف دیگر میزان آمیختگی و تاثیر و تاثر باورهای دو نژاد آلتایی و آریایی و همچنین قومیتهای داخلی را نشان میدهد.
پیدا کردن رد این باورها در ادبیات جهانی از حوصله دانش نویسنده و هدف این مقاله بیرون است، اما میتوان به اشتراکات درونوطنی این باورها اشاراتی کرد. اشاراتی که گاه بسیار هیجانانگیز هم هست و نشان میدهد آنچه کاملا بومی جغرافیا و قومیتی خاص شناخته میشود چقدر حوزه گستردهتری دارد. مثلا در صفحه 270 کتاب به رسمی ترکی به نام «کول چارشنب سی» اشاره شده که در چهارشنبه آخر سال اجرا میشود. آیینی که بر اساس آن زنان به نظافت خانه میپردازند که البته این رسم تقریبا در بین تمام اقوام ایرانی رایج است اما نکته قابل دقت نام این رسم است یعنی کول چارشنب سی. از اقوام دیگر اطلاعی ندارم ولی بخش اول این نام در نام چهارشنبهسوری گیلان رایج است. مردم شرق گیلان به چهارشنبهسوری، «کول کول چهارشنبهی» میگویند و وقتی از روی آتش میپرند به جای گفتن زردی من از تو و سرخی تو ازمن، میگویند: «کول کول چهارشنبهی. فرده بهارشنبهی» معنی بخش کول مشخص نیست اما نشان میدهد آنچه در نگاه اول ویژه قومی خاص تصور میشود از محدوده آن قوم فراتر و مربوط به فرهنگی گستردهتر است که زمانی مادر همه این خردهفرهنگها بوده است.
بگذریم از اینکه ردپای فرهنگ ایران باستان در تمامی این رسوم آیینی پیداست. نام انواع غذاها و پرندگان و غیره نیز این باور را تایید میکند.
رسم «کسّه گلین» یا «کوسه گلین» که در آن طی مراسمی آمدن بهار را خبر میدهند و بنا به گزارش نویسنده درمنطقه افشار هنوز زنده است، رسمی بود که در سراسر ایران رایج بود. این مراسم به نوعی دیگر تا سالها قبل در گیلان تحت عنوان «عروس گولی» اجرا میشد که در آن غول نماد زمستان و عروس نماد بهار است. در «کسه گلین» نیز چوپان به نحوی نقش همان غول در مراسم مردم شمال را دارد. اما در همه این مراسم هم شکل، هدف اصلی مژده دادن بهار است که در جنب آن بینوایانی نیز به نوا میرسند.
روشن کردن آتش در پشتبامها (ص 296) رسمی قدیمی بود که معمولا با آن خبر مهمی را گزارش میکردند. این آتشها اغلب نماد شورش و جنگ هم بودهاند که حتی در بعد از اسلام و هم در قیام مختار و قیامهای دوره عباسیان مشاهده میشود که همگی ریشهای ایران باستانی دارند بیشک خبر بزرگ چهارشنبهسوری مژده رسیدن بهار است که با آتش یعنی مقدسترین نماد ایران باستان اعلام میشد. نسبت دادن آتش نوروز به غدیر خم (282) اسلامیزه کردن فرهنگ ایرانی است که در بعد از غلبه تازیان موارد بیشماری دارد و میشود گفت تمام فرهنگ ایرانی و حتی شخصیتها برای ماندگاری ناچار شمایل عربی گرفتند.
آمدن باران با تازیانه تندر، ریشهای کاملا اوستایی دارد که یقینا با جستوجوی بیشتر میتوان آن را در ادبیات همه ملتهای جهان ردیابی کرد و یادگار دورههایی است که بشر بیگانه از حقایق علمی ناچار برای واقعیتهای علمی، عللی غیرعلمی قائل بود. در اوستا صدای تندرحاصل نبرد تیشتر (= تیر)، ایزد باران با دیو (اپوش)، نماد خشکسالی ایجاد میشود. تیشتر سرور همه ستارگان و حامی سرزمین آریایی است. (رک ← اوستا، تیریشت.) بنا به گزارش نویسنده این باور هنوز در منطقه افشار و همچنین شمال ایران در بین مردم عامی رایج است. (رک: آیینها و باورهای عامیانه مردم گیلان، جهانگیر سرتیپپور)
ایران قبل از ورود آریاییها سرزمینی خالی از سکنه نبوده و امواج مهاجران آریایی که به این فلات سرازیر میشدند برای سکونت در ایران مجبور به زد و خوردی مستمر با مردم بومی بودند. از چندی و چونی مردم ماقبل آریایی فلات ایران جز تمدن ایلام خبری به ما نرسیده اما شک نداریم که بسیاری از باورهایی که در ایران امروزی رایج است ثمره آمیختگی اندیشه آنان با آریاییهاست. من باور دارم که حتی نوروز که در بین سایر اقوام آریایی چنین گستردگیای ندارد، محصول فکری مردم فلات ایران قبل از آریاییها بوده است و آریاییها چون سایر اقوام مهاجم تا به امروز ناچار به پذیرش آن بودهاند چون نوروز تنها در فلات ایران چنین قداست و استمراری داشته است. بنابراین علاوه بر آمیختگی مستمر با فرهنگ بیگانه در ادوار بعدی، در خود فلات نیز ما با یک فرهنگ چند لایه روبهرو بودیم.
بنابراین «فرهنگ مردم افشار» غلامدوست در این جهت اثری مهم باید تلقی شود چون با کاویدن جهات مختلف زندگی یک منطقه پربرخورد ایران، جنبههای ناآشکار و فرومرده یک فرهنگ را آفتابی کرده است.
از نکات جالب این اثر فراگیری آن است بر تمام تظاهرات فرهنگی یک قوم که میتواند دستمایه تحقیق طیف وسیعی از محققان باشد.
غلامدوست برای کشف لایههای پنهان فرهنگی اجتماع، همیشه مستقیما سراغ وارثان اصلی آن فرهنگ، یعنی طبقه عوام میرود. عشق نویسنده به این گروه که همیشه در تاریخ از چشم مورخان و محققان بزرگبین پنهان مانده در گذر سالها، اندک اندک، او را در این زمینه صاحبنظرکرده است. آثارش بیشک در آینده منبعی گرانقدر برای پژوهشهای فرهنگ عوام خواهد شد و هیچ محقق حوزه فرهنگ عامیانه از آثار ایشان بینیاز نخواهد بود. آثار متعدد ایشان در حوزه فرهنگ گیلان از قبیل «افسانههای گیلان»، «ادبیات شفاهی گیلکی (شرق گیلان) » و مجموعه داستانهای کوتاه گیلکی چون «زرخال»، «دلور» و «تشکه»، او را به چهرهای شناختهشده در فرهنگ قومی بدل کرده و اینک با ارایه چنین پژوهشی در کنار کتاب دیگر وی «افسانههای افشار»، عملا پا را از دایره فرهنگی خاص بیرون گذاشته و دایره وسیعتری را زیر پوشش قرارداده است.
کتاب «فرهنگ مردم افشار» را از نظر طیف و گستردگی تحقیق، شاید بتوان مهمترین اثر آقای هادی غلامدوست به شمار آورد. این اثر دارای بخشهایی متفاوت است و تقریبا در آن به تمامی ویژگیهای انسانی قومیت افشار پرداخته شده است.
گرچه تمامی بخشها فایده عام خود را دارد اما بخش هنر و ادبیات و باورداشتها ارزش خاصی در جامعهشناسی اثر دارد. چون هنر و باور از نهان آدمی سرچشمه میگیرد، صمیمیتر از هر بخش دیگر نهاد بنادین یک جامعه را نشان میدهد؛ به همین خاطر بخش هنری عامیانه اثر جذابیت خاصتری دارد. به ویژه که آقای غلامدوست دست چیرهای در نویسندگی دارد و به داستانهای روایت شده در عین حفظ امانت، رنگ روشنتر و دلپذیرتری میزند.
جستوجو در بخش داستانی اثر ویژگیهای روشنتری از همبستگی ملی اثر را نشان میدهد. این بخش جلوهگاهی جذاب از برخورد خردهفرهنگها که از فرهنگی کلیتر و عامتر سرچشمه میگیرد به نمایش میگذارد. در حوزه داستانها (از بخش افسانههای این کتاب) این مهم بیشتر روی نشان میدهد، مثلا داستان «بلبل سرگشته» (ص 465) را که در طی آن پدری، پسر خردسالش را به تقاضای مادرخواندهاش میکشد و بعد روح آن کودک در قالب بلبلی همیشه در اطراف خانه میخواند و جنایت پدر و مادرخوانده و اندوه خواهر داغدیدهاش را یادآور میشود، ما از دوران خردسالی در شمال شنیده بودیم.
یا ماجرای «زخم زبان» (487)، که شیر وقتی با تهمت دوست انسانش روبهرو میشود آن را از زخم تبر عمیقتر میداند، تقریبا در تمام ادبیات قومی ایران میتوان پیگیری کرد.داستان «امتحان» (487) در همه نقاط ایران رایج است و حتی از آن فیلم کوتاه آموزشی هم ساختهاند. تم روباه و مار وجههای بینالمللی دارد. تنها اجزا و مکان و البته زبان این روایات کمی جابهجا میشوند تا با فرهنگ موردنظر هماهنگتر شوند.کتاب با حوصله بسیار فراهم آمده و حاصل سالها تلاش و تفحص و سختکوشی نویسنده است. نویسنده که دلی شیفته فرهنگ مردم دارد و در پژوهشهایی اینچنین همیشه از دیوار موهوم نژادی عبور میکند و همه انسانهای روی زمین را یکدست میبیند.
کتاب مثل همه پژوهشهایی که محصول تکنگاری است ضعفهایی نیز دارد چون چنین کارهای گستردهای از توان یک تن بیرون است. پراکندگی مطالب و توضیحات نامشخص و نابجا یکی از آن نقایص است. مثلا در صفحه 249 ناگهان بیمناسبت شرحی در وسط متن درمورد گوسانان پارتی آورده میشود که علت مشخصی ندارد. اگر منظور توضیح لغوی یا شرح روشنگری بود حتما باید به پاورقی منتقل میشد ولی عملا به پس و پیش عبارت که بینشان واقع شده هیچ ارتباطی ندارد یا غلطهای املایی از نوع باغرغره (ص 131) به جای باقرقره.
اما در جنب محاسن برجسته کتاب که فوایدی عام دارد این لغزشهای موردی تقریبا محو میشود. کتاب دارای فواید جغرافیایی و تاریخی نیز هست. گرچه در این بخشها آنقدرها منابع استواری ندارد که مورد استناد علمی قرار گیرد. اصلیترین و مهمترین بخش کتاب پرداختن به باورها، رسمهای آیینی و ادبیات عامیانه است که از این زاویه کتابی در خور توجه به شمار میرود.
در پایان قابل ذکر است که کتاب «فرهنگ مردم افشار» طبق پیشگفتار مولف حاصل کار مداوم میدانی در طول یک دهه (1371-1361) است که بعد از نزدیک به سی سال، اکنون منتشر و روانه بازار شده است. این اثر در 2 بخش و 29 فصل تنظیم شده و جنبههای گوناگون فرهنگ مردم منطقه افشار اعم از معرفی کلی در قالب آشنایی با گذشته منطقه تا زبان، آداب و رسوم، باورداشتها، ترانهها، افسانهها و... را دربرمیگیرد. این کتاب در 525 صفحه، در قطع وزیری و همراه با تصاویر مرتبط با موضوعات مختلف ارایه شده است.