شهری را تصور کنید که کاملا از معنویت تهی شده و مردمانی دارد که همه در نمایشی بزرگ از آرمان‌های انقلابی و منش اشتراکی در تضاد با فضای واقعی، که آمیخته با سلسه‌مراتب قدرت و ثروت است، زندگی می‌کنند. مواجهه عالم ماوراء الطبیعه با این محیط چگونه خواهد بود؟ این مواجهه برای شهری به نام مسکو در کتاب بولگاکف به نام مرشد و مارگاریتا، ترسیم شده است. مواجهه‌ای که در آن شیطان به‌عنوان عنصر اصلی شر در جهان ماوراالطبیعه وارد مسکو می‌شود و شهری سرد و مردمانی همچون مردگان متحرک را وارد نمایش خودساخته‌اش می‌کند.

مرشد و مارگاریتا

کتاب مرشد و مارگاریتا به اندازه تصویر درج‌شده در همین پیرنگ، عجیب، مشوش، و چند لایه است. شیطان در اقامتش در مسکو خرابی به بار می‌آورد و آشوب به پا می‌کند. سلسله مراتب قدرت و ثروت را به هم می‌ریزد و هنرمندان حکومتی را که خود را عقل کل‌های دنیای هنر و تئاتر می‌دانند به تیمارستان و دیوانه‌خانه می‌فرستد. به همین راحتی، تظاهر مردمان مقید به آرمان‌های کمونیست را به سخره می‌گیرد و آنان را فریب می‌دهد تا همانی که هستند را نشان دهند.
همه این‌ها در پس زمینه‌ای از روایت یک نویسنده از یسوعای ناصری در اورشلیم رخ می‌دهد و رمان با برقراری تناظری یک به یک میان مسکو و اورشلیم، مواجهه دو شخصیت از دنیای ماور‌الطلبیعه را در دو برهه زمانی و مکانی کاملا متفاوت به تصویر می‌کشد: یسوعای ناصری که 2000 سال قبل در اورشلیم زیسته و استاد جادوی سیاه که در دهه 60 میلادی در مسکو ظاهر شده، یکی فرمانروای تاریکی به نام شیطان و دیگری برگزیده نور و نیکی به نام عیسی مسیح.

بولگاکف به طرزی هنرمندانه این دو روایت را موازی به پیش می‌برد. از نظر او نه فرمانروای تاریکی سیاهی مطلق است و نه پیام‌آور نیکی سفیدی محض. هر دوی این برگزیدگان، مامورانی هستند که دعوت به دنیای خود می‌کنند و آدم‌ها انتخاب می‌کنند که با چه کسی همراه شوند و راهش را پی گیرند. از همین بابت، شیطان و عیسی هر دو نمایشی عینی از جنبه‌های درونی آدم‌ها هستند. آنان که تاریکی را بر گزینند در حسرت نور عذاب می ‌کشند و آنانکه راه نیکی را می‌روند از رنج این دنیا فراغت ندارند. از همین روست که در انتهای رمان، استاد جادوی سیاه و یسوعا سرنوشت مرد نویسنده را تعیین می‌کنند و راهی میانه در تاریکی و نور را برایش رقم می‌زنند.

مرشد و مارگاریتا تجربه زیسته‌ای از زندگی نویسنده در مسکوی دوران کمونیستی است. مسکویی که مردمانش نقاب بر چهره دارند و تنها شیطان، با اغواگری و شرارت در شهر، می‌تواند چهره‌های واقعی‌ مردم را به خودشان نشان دهد و تهی‌بودن آرمان‌های سیاسی و شرایط زندگی شوروی را با تردستی نشان دهد. شاید به همین علت، کتاب سال‌ها در شوروی توقیف بوده است و بعد از مرگ نویسنده است که کتاب فرصت انتشار عمومی می‌یابد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...