فرصت‌سوز یا فرصت‌طلب؟ | اعتماد


حسین مکی متولد 1290 ه.ش در میبد یزد بود. بنا به کتاب «زندگی سیاسی حسین مکی» سال 1320 دیپلم گرفت و پس از دو سال معلمی در یزد به تهران آمد؛ تهرانی که با رفتن رضاشاه از شرایط خاصی برخوردار بود و با به وجود آمدن آزادی‌های نسبی فعالیت‌های سیاسی جانی گرفته و راه برای بازی حزب و حزب بازی فراهم شده بود. در این میان مکی هم با نیم نگاهی به قلم زدن به مطبوعاتی چون «مهر ایران» و «اطلاعات هفتگی» وجهه‌ای برای خود کسب کرد تا در بازی‌های سیاسی نقشی ایفا کند. در این میان بخت با مکی همراه شد و به دستگاه قوام راه یافت تا جایی که برای راه یافتن به مجلس از سوی حزب دموکرات از حوزه اراک کاندیدای پانزدهمین دوره انتخابات مجلس شورای ملی شد و این انتخاب برای مکی نام و نانی رقم زد که به دنیای نفت و بازی‌های سیاسی و سخنرانی‌های آتشین و پرشور وارد شد.

امیر مکی  زندگی سیاسی حسین مکی

آری حسین مکی، سیاستمدار دوره پهلوی دوم با ورود به مجلس خوش درخشید و آوازه‌ شهرتش با عضویت در هیات خلع ید فراتر از تهران رفت و کم کم آماده حضور در نقش‌های بزرگ‌تر شد که روزگار و بلندپروازی‌هایش، او را به حاشیه راند و با کودتای 28 مرداد 1332 خانه‌نشین شد و به مرور به انزوای سیاسی فرو رفت؛ انزوایی که از یک نماینده فعال با نطق‌های آتشین، مردی گاه معترض به برخی از مسائل سیاسی ساخت.

اما مرور کتاب 443 صفحه‌ای که برادرزاده مکی، امیر مکی درباره عمویش به نگارش درآورده است، حاوی نکاتی است که محققان و پژوهشگران را وادار می‌کند آن را ورق بزنند تا شاید از میان صفحات آن نکاتی را دریابند که شاید قبلا به آن کمتر توجه کردند یا اصلا ندیدند. نکاتی از جمله گزارش‌های دستگاه امنیتی پهلوی که تامل در آن می‌تواند بعضی از مسائل مبهم را روشن کند. همچنین تکاپوی مکی در نهضت ملی شدن نفت که با بروز اختلافات با مصدق به جدالی انجامید که در کنار اختلافات و دو دستگی سایر مبارزان نهضت ملی شدن صنعت نفت، بستر کودتا را فراهم آورد. بنابراین قرائت اسناد امنیتی که مرکز ثقل آنها حسین مکی است شاید این فرصت را پیش بیاورد که محققان و مورخان دریابند که مکی درگیر فرصت‌طلبی شد یا فرصت‌سوزی؟ مکی برای ماندن در سیاست به اشتباه رفت یا اشتباه انتخاب کرد؟ آیا مکی در هشدار دادن به مصدق چونان یار دیروز دلسوز بود یا از سر تکلیف سخنی گفت و گذشت!

کتاب «زندگی سیاسی حسین مکی» حاوی مقالات و گفت‌وگوهای مکی با مطبوعات است، مقالاتی که در اعتراض به برخی مسائل آن روزها نوشته شده و نشان از این دارد که مکی با همه انزوایش تلاش می‌کند، دوباره از خاکستر خویش برخیزد و باز به دنیای سیاست برگردد، دنیای سیاستی که طبق گفت‌وگو با اسماعیل جمشیدی از باز کردن برخی مسائل کودتای 28 مرداد خودداری می‌کند و گویی تلخی آن حادثه و کنار زده شدن مکی هنوز در جانش است که از بیان جزییات آن طفره می‌رود اما با این حال از گذران عمر مکی با غرق شدن در تصاویر روزهای ملی شدن صنعت نفت می‌گوید که اختلاف و تفرقه مجال بارور شدن به آن نداد.

وقتی ورق زدن این کتاب می‌تواند برای خواننده مفید باشد که درباره مکی اطلاعات کافی را مرور کرده باشد و بداند اظهارنظر مکی درباره بعضی رجال چندان با مستندات کافی همراه نبوده و گویی همین بلا بعدا دامنگیر خودش شد و او را از سرباز فداکار وطن به سرباز خیانتکار وطن کاهش ارتقا دادند، سربازی که زمانی دست راست مصدق بود و زمان دیگر در جبهه کاشانی و بقایی قرار گرفت و به عنوان اقلیت مجلس سعی در بقای پارلمانی داشت که مصدق عزم جزم کرده بود که دیگر نباشد، مجلسی که برگ برنده آن استیضاح قهرمان دیروز و زیادخواه امروز بود و مکی خیز برداشته بود تا با استیضاح مصدق او را بابت همه سهم ندادنش استنطاق کند اما این مجال فراهم نشد و در مجالی چون کودتا مصدق به‌ شدت زمین خورد و در دادگاه نظامی حساب پس داد تا در آینده از او به عنوان قهرمان یاد کنند و از مکی به عنوان فرصت‌سوز فرصت‌طلبی که هیچ‌وقت نتوانست رویای نخست‌وزیری را عملی کند، هر چند در برهه‌های مختلف از او به عنوان گزینه نخست‌وزیری یاد شده، گزینه‌ای که پس از انقلاب به همراه بقایی برای ریاست‌جمهوری عنوان شد و باز هم در میان هیاهوی آن روزها محو شد.

امیر مکی در کتابش سعی دارد، فارغ از خائن یا وطن‌دوست خواندن مبارزان ملی شدن صنعت نفت جدا شده از مصدق، مکی را به عنوان چهره دلسوز وطن و مردم نشان دهد که با وجود اشتباهات بر آن شده تا به عنوان یک پارلمانتاریسم در عرصه سیاسی ایران ایفای نقش کند، نقشی که ادامه‌اش با کودتای 28 مرداد ممکن نشد و مکی که به مصدق دلسوزانه وقوع کودتا را هشدار داده بود، پس از سقوط مصدق در انزوای سیاسی خودخواسته فرو رود در حدی که هیچ پیشنهادی برای نخست‌وزیری یا استانداری خوزستان و... نپذیرد تا آنکه در 17 آذر ماه 1378 چشم از جهان فرو بست.

کتاب «زندگی سیاسی حسین مکی» تالیف امیر مکی در 443 صفحه از سوی انتشارات موسسه مطالعات تاریخ معاصر به چاپ رسیده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...