عاشورپور؛ یگانه هنرمند سال‌های شیدایی | مرور


18سال پس از درگذشت یکی از نام‌آواران موسیقی گیلان، این روزها کتابی پژوهشگرانه در گفت‌وگو با او منتشر شده است که ناگفته‌های زیادی را آشکار می‌سازد. احمد عاشورپور آوازخوان عاشق و شوریده حال سال‌های دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی و احیاگر موسیقی فولکلور گیلان از جمله ترانه‌خوانی بود که موسیقی گیلانی را از دیار گیلان به مردمان به گویش‌ها و زبان‌های دیگر اشاعه داد و گوش‌هایی از دیگر اقوام ایرانی را به این موسیقی آشنا ساخت.

شورشی آوازه‌خوان  احمد عاشورپور

مردی که زمانی با بزرگانی چون مرتضی محجوبی، حسین تهرانی و حتی ناموری چون روح‌الله خالقی حشر و نشر داشت و ترنم‌های شیرین گیلکی را به اقصی نقاط کشور گسترش داد. او با عشق به مردم و در میان مردم زیست و هیچگاه خود را از نیازها و تمنای آنان منفک نساخت.

احمد عاشورپور ترانه‌خوان نام آشنای گیلانی‌ست که طی چندین دهه توانست یک سبک و جریان موسیقیایی متفاوتی را در این سرزمین نهادینه کند. سبکی که گام‌های متعالی از هنر موسیقی بومی را تعالی بخشید و به آن بال و پر داد و به اوج و اقناع رساند. از سوی دیگر، مردی که در تمام فصول زندگی خود با عواطف انسانی و مردمداری خود در کنار ترنم خوش موسیقیایی ناب‌اش، به مردمان این مرز و بوم عشق، محبت و یگانگی را آموخت.

او از همان طفولیت و سنین کودکی با آموزه‌های کلاسیک شعر و ادب ایرانی ارتباط برقرار کرد و خود را به دامن ادبیات اصیل ایران پیوند داد. آموزه‌هایی که نویسنده و پژوهشگر کتاب «شورشی آوازه‌خوان» در ابتدای کتاب نیز بدان اشاره کرده است: «احمد عاشور‌پور… همین که کمی الفبا را یاد گرفت، شروع به خواندن کتاب کرد.

تنها کتابی که در خانه­‌ی پدری بود، غزلیات شمس تبریزی بود و همین کتاب را با همه­‌ی دشواری درک کلامش برای کودکی، همراه و هم نفس همیشگی­‌اش شد. احمد دو سال شاگرد مکتب آمیرزا بود. در این ایام او هر روز صبح، دیوان شمس را سفت بغل می­‌گرفت و از باغ بزرگی که حد فاصل خانه تا مکتب آمیزا بود، گذر می­‌کرد و قدم به قدم به واژه‌­ها و جملات سحرآمیز و ضرب و آهنگ خوشایند و شورآفرین اشعار مولانا می‌­اندیشید.

مولانا به عاشورپور کوچک، راه فردا را نشان می­‌داد بدون آن­که او میل به جست‌و‌جو کند. انبوه کلمات و جملات هماهنگ موزون، هم مساله­‌ی «شعر» را بی معلم برای او معنی می­‌کرد و هم درک مفاهیم بنیادین موسیقی را. همین آمیختگی شعر و موسیقی در کلام مولانا و تکرار هر روزه آن، سبب توجه و گرایش ناخواسته­‌ی او به موضوع تصنیف و ترانه شد.

از آن پس در هرجا (خانه، خیابان، مسجد، مکتب و …) کلام آهنگینی می‌­شنید، از قرآن، اذان، ادعیه، مدایح، نوحه و تعزیه، و هم گاه از دل خانه‌­ها یا قهوه­‌خانه­‌ها، نواها و ترانه‌­های برآمده از شیپورهای جادویی دستگاه گرامافون، گوش تیز می‌­کرد و آهنگ و کلام را به حافظه می­‌سپرد.»

به روایت پژوهشگر کتاب، وی برای مردمان گیلان، «نماد بارزی از یک «هنرمند مردمی» بود. هنرمندی که جدا از مردم نزیست و کوشید نسبت به رویدادهای تاریخی، سیاسی و اجتماعی اطرافش بی­‌تفاوت نباشد. روحیه خستگی ناپذیر، صراحت و جدال مداومش با کژی­‌ها و ناراستی­‌ها از یک سو، و نغمه پردازی‌­های شورانگیز و روحیه­‌بخش ترانه­‌هایش از سوی دیگر، چهره یک «شورشی آوازه خوان» را از او در نزد دوستدارانش تجسم می‌­بخشید.

بی شک ترانه‌­های عاشورپور بخش مهمی از گنجینه موسیقی نواحی شمال ایران است. ترانه‌­هایی که توانست از مرزهای اقلیمی سرزمین خود پا فراتر گذارد و در تاریخ موسیقی ایران زمین ثبت و ضبط شود.

او مردمی زیستن را در بطن تلاطم‌های سیاسی ـ اجتماعی دوران خود تجربه کرد و خود را از بسیاری از هنرمندان عصر خود متمایز ساخت و این‌گونه در بین همگنان خود برجسته شد. چندانکه خود در این کتاب جایی گفته است: «یکی از چیزهایی که همیشه من شکرگزار خدا هستم (این) که نه فقط صدا داد به من. وقتی که زندان اعلیحضرت بودم و درآمد و وضع مالی­ام بسیار بد بود، دو تا کنسرت به نفع خودم دادم. هیچ وقت موسیقی را نفروختم. برای اینکه می‌­دونم موسیقی رو به عنوان یک کالا بهش نگاه نکردم که بایستی باهاش معامله بکنم، پول به جیب بزنم.
دربار مهمان داشت، دعوت کردند از انجمن موسیقی ملی که من یکی از سه خواننده‌ی آن انجمن بودم که باید برنامه اجرا کنیم. گفتم من خواننده­‌ی توده­ی مردمم نه خواننده بزرگان. و نرفتم. اما آن­جا که باید برای مردم بخوانم بسیار آمادگی دارم. چراکه بسیار دوستتون دارم. همه مردم رو دوست دارم. نعمتی بالاتر از این خدا نداشته که به من بده. همین رو داد!»

عاشورپور در کنار موسیقی و آوازخوانی یگانه‌اش سال‌هایی از دوران جوانی و میانسانی خود فعال سیاسی ـ اجتماعی چپ‌اندیش بود و عشق به مردمانش او را وارد جرگه سیاسیونی کرده که سال‌ها در برابر نابرابری، بی عدالتی و ستم جامعه فرادستان زمانه مبارزه می‌کرد و به دنبال احقاق حقوق آنان بود.

با این همه آنچه که بر شهرت او افزود و او را در بین مردم زمانه خود عزیر کرده بود، نه کنش‌های سیاسی او که ترانه‌ها و موسیقی بود که او خلق کرد. ابداع و خلق موسیقی متفاوت او حتی دیگر زبان‌های کشورمان را جذب کرده بود بی آنکه بخواهد از همشهری‌های همزبانش انتظار همراهی داشته باشد.

«او اولین ترانه‌­ی گیلکی­‌اش را بطور رسمی همراه با آهنگ ترکی از اپرای کوراوغلی، در سال دوم دانشگاه، روی صحنه‌­ی دانشکده کشاورزی کرج اجرا کرد. این ترانه همانی است که سال‌­ها پیش سروان خوشنام رشتی شنیده و به خاطر سپرده بود: «ترانه حاجی خانومی».

با اجرای اولین ترانه گیلکی توسط عاشورپور در دانشگاه، بین دانشجویان غیرگیلکی ولوله‌­ای افتاد. آن­ها هیچ تجربه­‌ی شنیدن چنین آواهایی را نداشتند و البته که ریتم شاد تصانیف و صدای خوش و رسای عاشورپور، گوش سپردن به موسیقی گیلکی را برای­شان خواستنی­‌تر می­‌کرد.

آن­‌ها سخت تشویقش می­‌کردند و چندباره اجرای «حاجی خانومی» را مطالبه می­‌کردند و می‌خواستند که برای­شان از گیلان ترانه­‌هایی تازه بخواند و این انگیزه‌­ی عاشورپور را برای پی­جویی و تجسس در فرهنگ موسیقایی سرزمین مادری دوچندان می‌کرد.

در این میان آنچه آوازه خوان جوان را می‌آزرد، عدم همراهی و گاه تمسخر و طعنه­‌ی دانشجویان گیلک بود. او هنگام خواندن به زبان مادری، از فراز صحنه، دانشجویان هم زبان را می­‌دید که از خجالت سرهاشان پایین است. آن‌­ها در خلوت پس از اجرا به او می‌گفتند که چرا این ترا­نه­‌های دهاتی را اجرا می­‌کند و اسباب آبروریزی و شرمندگی­‌شان می­‌شود!

آن­‌ها با سابقه‌­ی شنیدن اجراهای مدرن رامپای ترکی به زبان فارسی که عاشورپور «رومبا» می­‌نامیدشان و هم بازخوانی آهنگ‌­های فرنگی، نمی­‌توانستند اجرای این ترانه­‌های محلی او را بپذیرند.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...