کتاب «روزنامه خاطرات بهمن میرزا بهاءالدوله» به کوشش بهمن بیانی و مجید عبدامین از سوی انتشارات بنیاد موقوفات دکتر افشار منتشر و در بازار کتاب توزیع شد.

روزنامه خاطرات بهمن میرزا بهاءالدوله بهمن بیانی و مجید عبدامین

به گزارش کتاب نیوز به نقل از  تسنیم، کتاب «روزنامه خاطرات بهمن میرزا بهاءالدوله» از جمله خاطرات به دست آمده از دوران قاجار است که در آن احوالات مملکت و دربار قاجار این‌بار از زبان یکی از شاهزاده‌های قجری روایت شده است.

بهمن میرزا، پسر سی و ششم فتحعلی شاه قاجار بود که در دوران حیات خود مسئولیت‌هایی چون حکومت استرآباد، سمنان و دامغان را برعهده داشت. خاطرات او بارها در منابع پژوهشی مورد اشاره واقع شده است. برخی از آثار مانند مخزن الوقایع، ضمن اشاره به کتاب خاطرات بهمن میرزا، از جمله ویژگی این آثار را دست خط بد نویسنده و پر بودن اغلاط املایی یاد کرده‌اند. گویا همین ویژگی‌ها سبب شد تا رغبتی برای تصحیح و انتشار آن نباشد و سال‌ها این کتاب در کتابخانه مجلس خاک بخورد.

بهمن میرزا از جمله شاهزادگان قاجار بود که اهل جمع‌آوری کتاب، به ویژه آثار تاریخی بود. در سال‌های پایانی عمرش به جمع‌آوری کتاب‌های تاریخی می‌پرداخت و برخلاف دیگر شاهزادگان قاجار، اهل محافل عیش نبود. اما خاطرات بهمن میرزا به سبب اینکه مورد وثوق شاه قاجار بود و در امور گوناگون به عنوان مشاور در دربار حضور داشت و از امور مهم مطلع بود، حائز اهمیت است. در این کتاب اطلاعات جالبی از درون دربار ارائه شده است؛ از دخالت زنان درباره امور مملکت‌داری گرفته تا خبرچینی‌ها به سفارت انگلستان و دعواها و مشاجراتی که بین شاه و دربار در جریان بود.

توجه او به امور اجتماعی و روزمره و همچنین واکنش نویسنده به این مسائل از دیگر مطالب جالب و خواندنی در کتاب خاطرات بهمن میرزا است.

به گفته مصححان این اثر، اغلاط موجود در خاطرات بهمن میرزا به اندازه‌ای بود که تصحیح این اثر را به شیوه مرسوم دشوار می‌کرد. گاه در برخی از صفحات، ده‌ها غلط املایی دیده می‌شد؛ بنابراین توضیح هر کدام از این اغلاط در پانویس کتاب کار را دشوار می‌کرد؛ لذا نویسندگان به طرح برخی از این موارد اکتفا کردند.

بنیاد موقوفات افشار کتاب «روزنامه خاطرات بهمن میرزا بهاءالدوله» را در هزار و 100 نسخه و در 695 صفحه منتشر کرده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...