در شناخت منش جوانمردان | الف


قابوسنامه
نوشته‌ی امیرعنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر در واقع کتاب یک پدر است برای پسرش. پدری که سعی دارد تمام آموزه‌ها و دانسته‌هایش را برای پسرش بازگو کند و در این راه از قصه و مَثَل و حکایت و تاریخ بهره میگیرد تا بر دل و جان فرزند بنشیند، شاید که فرزند آنها را به کار بندد. البته در جای جای کتاب خطاب به فرزندش یادآور می‌شود که اگر تو از این نکته‌ها پند نگیری، هستند دیگرانی که بخوانند و پند بگیرند. می‌توان گفت که این کتاب، کتاب دانایی و آگاهی ست و عبارت « بدان‌ای پسر» در جای جای متن، گواهی ست بر این ادعا.

قابوسنامه نوشته‌ی امیرعنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر

کتاب در چهل و چهار باب نوشته شده و از نظر من ترتیب قرار گرفتن این بابها در کنار هم اهمیت فوق العاده‌ای دارد.‌ کتاب با مبحث «خداشناسی» آغاز می‌شود و بعد به «اخلاق» و «صفات پسندیده‌ی اخلاقی»ای چون سپاسگزاری از خداوند، شناختن حق پدر و مادر، فروتنی و خویشتن داری می‌پردازد.

پدر نکته‌های فراوانی را به فرزند گوشزد می‌کند. یکی از نکته های ارزشمند که برای خود من بسیار دلنشین بود، این بود که در بخشی از کتاب به فرزند یادآور می‌شود که اصل و نسب فرزند هم در خاندان پدری و هم در خاندان مادری به بزرگان می‌رسد و یک یک نامِ اجداد را بر می‌شمارد، اما در انتها گوشزد می‌کند که : « بزرگی، خِرَد و دانش راست، نه گوهر و تخمه را و به دان که تو را پدر و مادر نام نهند، هم داستان مباش. نام آن بُوَد که تو به هنر بر خویشتن نهی.» «جهد کن که اگر چه اصیل و گوهری باشی، گوهرِ تن نیز داری که گوهرِ تن از گوهرِ اصل بهتر.»

کتاب در واقع یک کتاب آموزش زندگی ست و این آموزش از جزئی ترین و ابتدایی ترین مسائل زندگی شروع می‌شود مثل آداب غذا خوردن و بعد به مسائل مهم و اساسی زندگی می‌رسد مثل آداب دوستی، آداب عاشقی، آداب ازدواج و آداب فرزندپروری.

او فنون و مهارتهایی را به فرزند آموزش می‌دهد مثل اسب سواری، شطرنج، چوگان و بعد سراغ شغلهای مختلف می‌رود و نکته جالب اینجاست با این که خودش پادشاه است، اولین شغلی که درباره آن با فرزندش حرف می‌زند، پادشاهی نیست، بلکه طالبِ علمی و معلمی ست. و بعد همینطور شغلها را برمیشمارد و درباره هر کدام نکاتی را به همراه مَثَل و قصه و حکایت عنوان می‌کند از علم پزشکی، نجوم، شاعری و موسیقی و آواز تا رفته رفته به شغل های درباری می‌رسد.

شغل های درباری را از خادمی و خدمت کردن پادشاهان آغاز می‌کند و بعد ندیمی و کاتبی و وزیری و سپهسالاری و در آخر پادشاهی...

من با دیدن این رتبه‌ها و درجه‌های درباری که در هر باب بالاتر می‌رفت، فکر می‌کردم و انتظار داشتم که (با توجه به اینکه خود نویسنده هم پادشاه بوده) کتاب در همین جا به پایان برسد و به پسر این پیام را برساند که بالاترین مقام «پادشاهی» ست و کسی از آن بالاتر نیست.

اما در کمال تعجب و شگفتی دیدم که آخرین شغلی که بعد از پادشاهی به فرزند معرفی می‌کند، آیین و رسم «دهقانی»ست. و این درسی بس گرانبها بود برای من. و باید بگویم برای من شگفتی ادامه داشت چون عنوان آخرین باب کتاب، این بود: «در آیین جوانمردی»

و چه نامه‌ای و پندنامه‌ای و وصیت نامه‌ای از این کتاب شکوهمندتر که با «شناخت راه حق تعالی» آغاز می‌شود و سرانجام می‌رسد به «شناخت راه و منش جوانمردان»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

شور جوانی در این اثر بیشتر از سایر آثارش وجود دارد و شاید بتوان گفت، آسیب‌شناسی دوران جوانی به معنای کلی کلمه را نیز در آن بشود دید... ابوالمشاغلی حیران از کار جهان، قهرمانی بی‌سروپا و حیف‌نانی لاف‌زن با شهوت بی‌پایانِ سخن‌پردازی... کتابِ زیستن در لحظه و تن‌زدن از آینده‌هایی است که فلاسفه اخلاق و خوشبختی، نسخه‌اش را برای مخاطبان می‌پیچند... مدام از کارگران حرف می‌زنند و استثمارشان از سوی کارفرما، ولی خودشان در طول عمر، کاری جدی نکرده‌اند یا وقتی کارفرما می‌شوند، به کل این اندرزها یادشان می‌رود ...
هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...
دغدغه‌ی اصلی پژوهش این است: آیا حکومت می‎تواند هم دینی باشد و هم مشروطه‎گرا؟... مراد از مشروطیت در این پژوهش، اصطلاحی‌ست در حوزه‌ی فلسفه‌ی حقوق عمومی و نه دقیقاً آن اصطلاح رایج در مشروطه... حقوق بشر ناموس اندیشه‌ی مشروطه‎گرایی و حد فاصلِ دیکتاتوری‎های قانونی با حکومت‎های حق‎بنیاد است... حتی مرتضی مطهری هم با وجود تمام رواداری‎ نسبی‎اش در برابر جمهوریت و دفاعش از مراتبی از حقوق اقلیت‎ها و حق ابراز رأی و نظر مخالفان و نیز مخالفتش با ولایت باطنی و اجتماعی فقها، ذیل گروهِ مشروعه‎خواهان قرار دارد ...
خودارتباطی جمعی در ایران در حال شکل‌گیری ست و این از دید حاکمیت خطر محسوب می‌شود... تلگراف، نهضت تنباکو را سرعت نداد، اساسا امکان‌پذیرش کرد... رضاشاه نه ایل و تباری داشت، نه فره ایزدی لذا به نخبگان فرهنگی سیاسی پناه برد؛ رادیو ذیل این پروژه راه افتاد... اولین کارکرد همه رسانه‌های جدید برای پادشاه آن بود که خودش را مهم جلوه دهد... شما حاضرید خطراتی را بپذیرید و مبالغی را پرداخت کنید ولی به اخباری دسترسی داشته باشید که مثلا در 20:30 پخش نمی‌شود ...
از طریق زیبایی چهره‌ی او، با گناه آشنا می‌شود: گناهی که با زیبایی ظاهر عجین است... در معبد شاهد صحنه‌های عجیب نفسانی است و گاهی نیز در آن شرکت می‌جوید؛ بازدیدکنندگان در آنجا مخفی می‌شوند و به نگاه او واقف‌اند... درباره‌ی لزوم ریاکاربودن و زندگی را بازی ساده‌ی بی‌رحمانه‌ای شمردن سخنرانی‌های بی‌شرمانه‌ای ایراد می‌کند... ادعا کرد که این عمل جنایتکارانه را به سبب «تنفر از زیبایی» انجام داده است... ...