شیما بهره‌مند | شرق


«لوسیاد» [La Lusiade (Os Lusíadas)] منظومه‌ی حماسی لوئیس دِ کاموئش [Luís de Camões]، شاعر پرتغالی و یکی از پدیده‌های کمیاب ادبیات این کشور، اخیرا با ترجمه سیروس شاملو و رعنا موقعی در انتشارات نگاه منتشر شده است. «لوسیاد» جوهر و سیاقِ کلاسیک سفرنامه‌های قدیم را دارد و به‌ گفته‌ی مترجمش، فرم و ظاهر خود را وامدار آثار ادبی بزرگ همچون «ایلیاد و اودیسه» هومر و «انئید» ویرژیل است و از این دو اثر اقتباس شده است.

لوسیاد» [La Lusiade (Os Lusíadas)] منظومه‌ی حماسی لوئیس دِ کاموئش [Luís de Camões]،

سرودنِ این منظومه حکایت غریبی دارد که مترجم در مقدمه‌اش آن را روایت کرده است. کاموئش در سال 1552 بعد از سفرهای دریایی طولانی و گذر از حوادث دریایی مختلف، به‌ قصد کتابتِ جنگ‌ها به زادگاهش لیسبون بازگشت و مدتی بعد همراه کشتی‌های اکتشافی شرق دور به هند سفر کرد، اما در گوآ هجونامه‌ای در باب غرور نوشت که حاکم آنجا را برآشفت و شاعر را به ماکائو در موزامبیک تبعید کرد. کاموئش مدتی در غاری پنهان شد که بر دیواره‌ی آن به خطی ناخوانا نوشته شده بود: «به شعله‌های گوناگون، گوناگون بسوختم‌». شاعر بزرگ پرتغال، سرودن مجموعه‌ی «لوسیاد» را که شرح حماسی سفر دریایی واسکو دوگاما، دریانورد شهیر پرتغالی است، از سال 1547 آغاز کرده بود و در همان غار به پایان رساند. به روایتِ مترجم، کاموئش بعد از بخشودگی در سال 1558 عازم هند شد، اما در خلیج سیام به توفان گرفتار آمد و کشتی‌اش به صخره خورد.

گویا شاعر برای گریز از این اوضاع راهی جز انداختن خود به آب نداشت و ازاین‌رو «معروف است کتاب شعرش را روی سرش نهاده و به شنا ادامه داده بود و این کار به شهرتش افزود‌». به هر تقدیر، مجموعه شعر «لوسیاد» در سال 1572 منتشر شد و طی یک سال به چاپ دوم رسید. به‌رغمِ شهرت شاعر، در این ایام او در تنگدستی و سختی به سر برد، چندان که وقتی در سال 1579 به پنجاه‌‌و‌پنج سالگی رسید، مستمری او به درد بخور‌و‌نمیر هم نمی‌خورد. «از 1575 تا 1585 قول اضافه‌کردن مقرری داده شده بود که پنج سال بعد از مرگ کاموئش به واقعیت پیوست». سرانجام، کاموئش، شاعر پرافتخار پرتغال در تنگدستی و ادبار از دنیا رفت. «کاموئش را خیرانِ لیسبون به خاک سپردند. در گورستان سنت‌آنا به خاک سپرده شد. از دارِ دنیا ملحفه‌ای هم نداشت در نوانخانه رویش بکشند» و چنین بود که روی سنگ قبرش نوشتند: «اینجا کسی خفته که به تنگدستی زیست‌». تقدیر تلخ شاعر همچون بسیاری از همتایانش این بود که در زمانه‌ی خود قدر ندید و درکِ منظومه «لوسیاد»، شاهکار سترگ کاموئش، تا سال 1595 طول کشید و تنها بعد از آن رفته‌رفته جوایزی را دریافت کرد.

سال‌ها بعد که قدر و قیمتِ «لوسیاد» کاموئش معلوم شد، یعنی در سال 1880، استخوان‌های شاعر به پانته‌ئون صومعه‌ی جرونموس انتقال یافت و سنگ قبر قدیمش تغییر کرد و کاموئش به مهم‌ترین نماد میهنی کشور پرتغال بدل شد. به این ترتیب، «هر‌ساله به دهم ماه ژوئن روز ملی پرتغال روز پیوستن قهرمانِ تنها، بر تارک تَک اختران اساطیری است‌». اینک در پانصدمین سالگرد تولد لوئیس دِ کاموئش، شاهکارش «لوسیاد» به فارسی درآمده است. شاعری که خود در سفرهایش از رازهای ناگشوده سخن گفته بود، چنین سرود: «فیلسوفان بسیاری به دیاران روند/ که رازگانِ ناگشوده دریابند/ عجایبی که از سرگذشت و گذشت خواهد گفتن/ به بادهای گونه‌گون پروازی که نوشتار حجیم هیچش کند!/ چه توصیفی مگر بهشت تواند شرحش؟/ چه شهامت معجزتی مگر طبیعتِ بکری؟/ بی‌حیلت و تقلیدی، حقیقتِ محضی‌». اهمیتِ کاموئش و منظومه «لوسیاد»، جز فصاحت و سحر کلام، در «تب بی‌اتمام وطن‌پرستیِ» آن است. تصویر شاعرانه‌ای که به‌ تعبیر مترجم، عمده‌ی شاعران وطن‌پرست از وطن خود به دست می‌دهند، حال آنکه در وطن خویش غریب و در انزوا به سر برده‌اند.

با این وصف، موتور محرکِ «لوسیاد» به‌ لحاظ محتوایی نوعی ناسیونالیسم است و در عین حال، اثری شعرگونه و افسانه‌گون و اساطیری به شمار می‌رود. از دیدِ مترجم، نوع نگاه حاکمِ بر «لوسیاد» به فیلسوف فلورانسی، ماکیاولی نزدیک است و بر پایه‌ی رئالیسم جنگ و کشورگشایی یا به بیان دیگر‌ کلنیالیسم و اومانیسم قدیم‌ بنا شده است: «پیروزی از آنِ کسی است که در راه هدف بهتر شمشیر می‌زند، زیرا هدف توجیه‌گرِ وسیله است‌». فارغ از اندیشه‌ی حاکم بر «لوسیاد»، توانایی کاموئش در زبان‌ورزی و شاعری را با ادبای بزرگی همچون شکسپیر، هومر، ویرژیل و دانته هم‌تراز دانسته‌اند. اما فراتر از این، عظمتِ دِ کاموئش تنها به سببِ آثارش نیست، بلکه به تأثیر شگرفِ این شاعر بر ادبیات پرتغالی‌زبان نیز مربوط است که ملاک شاعریِ معاصران و اخلافش بوده است، تا حدی که ژوزوئه دوسوزا مونته‌لو، نویسنده برزیلی، معتقد است از دوره باروک تا رمانتیسم، از رئالیسم تا سمبولیسم و حتی تا مدرنیسم، نفوذ بی‌چون‌وچرای کاموئش، شاعران و نویسندگان و منتقدان را تحت تأثیر قرار داده است؛ «تو گویی که معاصرین و متعاقبین درصددند که دائما در مدار او بچرخند‌». ماشادو دِ آسیس، نویسنده بزرگ برزیلی نیز به نفوذ بی‌بدیل کاموئش بر ادبیات این خطه از جهان اقرار کرده بود. مونته‌لو همچنین این نکته را یادآوری می‌کند که آثار دِ کاموئش در اتحاد فرهنگ پرتغال و برزیل نقش مهمی ایفا کرده و رشته الفتی بین مردمان پرتغالی‌زبان برقرار کرده است.

انتشار کتاب «لوسیاد» اثر شاعر بزرگ پرتغالی، در ادامه روندی است که انتشارات نگاه در سال‌های اخیر دنبال کرده و آثار بزرگان ادبیات جهان را به فارسی درآورده است. از آن جمله، آثاری از ادبیات پرتغالی‌زبان که پیش‌تر با انتشار کتاب‌هایی همچون «قصه‌های لیسبون»، «عصر تاریکی» (مجموعه مقالاتی به‌ مناسبت صدمین سال تولد ژوزه ساراماگو)، «ماندارین» اثر ژوزه ماریا دِ اسا دِ کی‌روش، «خیلی دور، خیلی نزدیک» کی. دیوید جکسن و «رباعیات پسوآ» آغاز شده و با انتشار «لوسیاد» ادامه یافته است. به مناسبت انتشار منظومه حماسیِ «لوسیاد»، هم‌زمان با پانصدمین سالگرد تولد لوئیس دِ کاموئش، مراسم رونمایی از این کتاب در سفارت پرتغال در تهران برگزار شد. در این مراسم کارلوس کوشتا ‌نهوش (سفیر پرتغال)، علیرضا رئیس‌دانایی (مدیر انتشارات نگاه) و سیروس شاملو، مترجمِ اثر، به سخنرانی درباره این شاعر و اهمیت آن در ادبیات پرتغال پرداختند که در ادامه بخش‌هایی از سخنان آنها آمده است.

«لوسیاد» [La Lusiade (Os Lusíadas)] منظومه‌ی حماسی لوئیس دِ کاموئش [Luís de Camões]،

کشف ماشین شعر کاموئش
متن سخنرانی سفیر پرتغال در مراسم رونمایی

هیچ‌چیز اتفاقی نیست! پس از چهار سال مأموریتم در ایران، اگر از خودم بپرسم در این کشور شاعران، نظیر پرتغال، بالاترین لذتی که احساس کرده‌ام چه بوده، دو نکته برایم برجسته است: اولین آن، انتشار نسخه دوزبانه فارسی-‌پرتغالی کتاب «رباعیات فرناندو پسوآ» با الهام از «رباعیات حکیم خیام بزرگ» و اینک، انتشار «لوسیاد» اثر لوئیس دِ کاموئش به زبان فارسی. یقینا ترجمه دیگر آثار نویسندگان پرتغالی در مؤسسه انتشارات نگاه نظیر اِسا دِ کِی‌روش و ژوزه ساراماگو مزید مسرت است. یکی از وظایف ضروری سفیر توجه به این مهم است که جغرافیای فرهنگی کشورش را خوب بشناسد و نمایان کند. ادبیات، بخشی از هویت دیرینه پرتغال است. ازاین‌رو مفتخرم که با دوست عزیزم، ناشر روشنفکر، دوستدار شعر و آثار پرتغالی، علیرضا رئیس‌دانایی، آشنایی پرمسرتی داشتم. با چاپ «لوسیاد» به زبان فارسی، زین‌پس خوانندگان فارسی‌‌زبان نیز فخر نویسندگان پرتغالی را خواهد شناخت. بدون کاموئش هر مجموعه‌ای به زبان پرتغالی ناقص خواهد بود. کاموئش برای پرتغالی‌ها به‌قدری مهم است که نه‌تنها وزارت فرهنگ ما بلکه روز ملی پرتغال نیز کاموئش نام‌گذاری شده است و بدون وجود علیرضا، خلق این مهم به فارسی تقریبا محال بود. گام‌به‌گام، شکاف‌های دانش ادبی مشترکمان پر می‌شود. ادبیات پربار پرتغال، اگرچه در زمان «لوسیاد» وارث سنتی باکیفیت از اشعار قرون‌ وسطایی «ترانه» یا «تئاتر ژیل ویسِنته» بود، اما این زبان از طریق بزرگ‌ترین اثر کاموئش است که متبلور می‌شود و به کمال ادبی خود می‌رسد. تا جایی که با توجه به جایگاه رفیع «لوسیاد» و اشعار کامونیایی، می‌بایست در نظاره دورنمای گسترده ادبیات پرتغالی، آن را به قبل و بعد از کاموئش تقسیم کرد.

من در جایگاهی نیستم که به ارتباط کاموئش با ادبیات جهان بپردازم. فهرست بلندبالایی از نویسندگان برجسته‌ای که در طول زمان از آن تأثیر گرفته‌اند یا آن را تحسین کرده‌اند، خود گویاست؛ از سِروانتس تا گوته؛ از ولتر تا ویلیام بلیک. ازاین‌رو از خوانندگان فارسی‌زبان و خبره شعر به‌ویژه شعر حِماسی دعوت می‌کنم تا نبوغ کاموئش یا به قول اِدواردو لورنسو «ماشین شعر» او را کشف کنند. پنجمین سده سالگرد تولد کاموئش سالی خوش است، هم کتاب بزرگش به ایران آمد و هم دانشکده زبان پرتغالی در ایران به‌زودی آغاز به کار خواهد کرد. مجددا از علیرضا رئیس‌دانایی به‌سبب سخت‌کوشی‌اش به‌عنوان ناشر و نیز سیروس شاملو و همکاری رعنا موقعی محترم که با اشتیاق چنین تعهد بزرگی را پذیرفتند، قدردانی می‌کنم. تصمیم جسورانه دوستم علیرضا برای ترجمه و انتشار «لوسیاد» نشان از جسارت و بینش خردمندانه او دارد. او به نبوغ خوانندگان ایرانی ایمان دارد و می‌داند آنها با سنت غنی ادبیات فارسی، به‌آسانی می‌توانند کاموئش را نیز بشناسند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...