زنی که خود را «پیش‌مرگ عراقی» می‌دانست | اعتماد


لمیعه عباس عماره، شاعر عراقی در خانواده‌ای شاعرپیشه و به سال 1929چشم به جهان گشود. نخستین اثرش را تنها وقتی سیزده سال داشت، منتشر کرد. در سال 1950 از کالج مخصوص معلمان در بغداد فارغ‌التحصیل شد و سال‌های زیادی را به تدریس زبان عربی گذراند. سه مجموعه شعر او که بسیار مورد پسند واقع شدند، عبارتند از: «گوشه‌ تهی»، «من عراقی هستم» و «اگر پیشگو به من خبر دهد» [لو انبانی‌العراف] که این مجموعه آخر را نشر دوات معاصر به‌تازگی با ترجمه فاطمه شاه‌حسینی منتشر کرده است. لمیعه عباس عماره در سال 2021 در امریکا از دنیا رفت.

لو انبانی‌العراف لميعة عباس عمارة اگر پیشگو به من خبر دهد

عباس عماره هم شعر مقفّی می‌نوشت و هم شعر نو و خودش گفته است که شعر مقفّی به او کمک می‌کند تا با دیگران ارتباط برقرار کند؛ اما از آنجا که با شعر نو حس می‌کند بیشتر به مخاطبان خود نزدیک است، ترجیح می‌دهد در این شیوه هم بنویسد. با بسیاری از شعرهایش آهنگ‌هایی ساخته شده. می‌توان او را یکی از چهره‌های مطرح و مهم شعر معاصر عراق به شمار آورد. بسیاری از منتقدان هم عماره را از ستون‌های اصلی شعر و ادبیات کشور خود می‌دانند که در دهه 40 از رهبران جریان اصلی ادبیات عراق و پیشگام فرم عربی شعر نو بوده. البته ناگفته نماند که او با ژانر فولکلور شعر عراقی احساس نزدیکی بیشتری می‌کرد؛ زیرا بدان‌ طریق می‌توانست از ظرفیت‌های گویش محلی آن بهره ببرد و ارتباط عمیق‌تری با خوانندگانش برقرار کند. مثالی از این نوع شعر را می‌توان در «من عراقی هستم» جست که در سال 1980 و در جشنواره‌ای در بصره اجرا شد که تا به امروز مشهورترین اثر عماره باقی مانده است.

شهرت اشعار او بیشتر مرهون کندوکاو در وجوه اجتماعی عراق است که در سه مجموعه شعر شناخته‌شده او تبلور یافته‌اند. البته از کسانی چون «بدر شاکر السیاب»، «نازک الملائکه» و «عبدالوهاب البیاتی» هم می‌توان نام برد که روی او تاثیر بسیاری گذاشتند و ملاقات با این سه شخص باعث شد او تمام زندگی‌اش را به ادبیات اختصاص دهد. در یکی از مصاحبه‌هایش گفته است که «با آثارم، نشان می‌دادم زنی عراقی، مادری عراقی، معشوقه‌ای عراقی و پیش‌مرگی عراقی هستم.» اگرچه او در اشعارش از تمام تیپ‌های شخصیتی عراق صحبت کرده است، اما می‌گوید با آنکه آثارش رویدادها و زمان‌های متفاوتی را نشان می‌دهند، یک تصویر در آن بیش از همه برجسته است و آن هم تصویر خود اوست. از دیدگاه خودش، می‌توانست فردی تاثیرگذارتر و توانگر باشد، اما هر چیز بهایی دارد. «وقتی توانستم به چیزهایی نه بگویم، به آزادی دست یافتم و زندگی ساده‌ای را پیش گرفتم.» او در سال 1979 و بعد از روی کار آمدن صدام از عراق فرار کرد و به امریکا رفت.

اکنون می‌توانیم روی شعری از کتاب «اگر پیشگو به من خبر دهد» تمرکز کنیم که به گفت‌وگوی میان یک پیشگو و راوی (شاعر) اختصاص دارد؛ راوی به پیشگو می‌گوید که کاشکی می‌دید او، آن کس که عاشقش است را از دست می‌دهد و شاید اگر هشدارش کارساز می‌بود، بلایی که از سر گذراند را تجربه نمی‌کرد. این اثر شاعرانه سرشار از تخیل، تعلیق و معماست. شاعر پیوسته به پیشگو خُرده می‌گیرد که چرا پیش از اینها، او را از این مصیبت آگاه نساخته بود تا بتواند با آمادگی و ایستادگی بیشتر به مصاف آن برود؛ اما دیگر کار از کار گذشته است و او چاره‌ای ندارد جز پذیرش و سوگواری برای آنچه از دست رفت. مانند همان سوگواری‌ای که وقتی در بیروت، پایتخت لبنان، از او درباره کشورش پرسیدند، ابراز کرد. او گفت که همچنان به کشورش عشق می‌ورزد و این را با قلمش نشان می‌دهد.

«اگر پیشگو به من خبر دهد که تو روزی معشوق من خواهی بود، برای هیچ مردی غزلی نمی‌سرایم و گُنگ و خاموش دعا می‌کنم تا معشوقم بمانی.
اگر پیشگو به من خبر دهد که صورت بلند ماه را لمس خواهم کرد، با سنگریزه‌های برکه بازی نمی‌کنم و مهره‌های آرزوهایم را به رشته در نمی‌آورم.
اگر پیشگو به من خبر دهد که معشوق من شاهزاده‌ای سوار بر اسبی از یاقوت خواهد بود و دنیا با زلف طلایی به‌ هم بافته‌اش مرا محکم نگه می‌دارد، خواب نمی‌بینم که خواهم مُرد.
اگر پیشگو به من خبر دهد که معشوق من در شب برفی می‌آید و با دستانش خورشید را به من می‌بخشد، نفس‌هایم از حرکت نمی‌افتد و غم‌های دیروز در چشمانم افزون نمی‌شود.
اگر پیشگو به من خبر دهد که با تو در این سرگشتگی دیدار خواهم کرد، برای چیزی در دنیا نمی‌گریم و اشک‌هایم را نگه می‌دارم؛ تمام اشک‌هایم برای روزی است که رهایم می‌کنی.»

«اگر پیشگو به من خبر دهد» را نشر دوات معاصر با ترجمه فاطمه شاه‌حسینی در 613 صفحه به قیمت 92 هزار تومان متتشر کرده است.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...