آشنایی‌زدایی از کلیشه‌های آشنا | الف


هم رمان‌نویس برجسته‌ای بود و هم نمایشنامه‌نویس شاخصی اما در ایران با نمایشنامه‌هایش شناخته می‌شد. «فیزیکدان‌ها»، «ازدواج با آقای می سی سی پی»، «ملاقات با بانوی سالخورده» و... که در سراسر دنیا بارها و بارها روی صحنه رفت و در ایران نیز از شهرت بسیاری برخوردار بود. فردریش دورنمات به‌عنوان داستان‌نویس، توسط عزت‌الله فولادوند به مخاطبان فارسی‌زبان معرفی شد، با یکی از رمان‌های شاخص او به نام قول که در ابتدای دهه هفتاد از انگلیسی به فارسی برگرداند و سری کتاب‌های پلیسی و جنایی نشر طرح نو منتشر شد.



«قول» نقطه آغاز آشنایی مخاطبان فارسی‌زبان با رمان‌های دورنمات بود که به دلیل همزمانی ترجمه آن با ساخته شدن فیلمی موفق بر اساس این رمان با بازی جک نیکلسون نام این رمان در ایران بیشتر هم سر زبان‌ها افتاد.

کاری که عزت‌الله فولادوند آغازگر آن بود، توسط محمود حسینی زاد به شکل کامل‌تری به سرانجام رسید. خاصه اینکه او از زبان‌اصلی این آثار را به زبان فارسی برمی‌گرداند. حسینی زاد، تاکنون رمان‌های «قاضی و جلادش»، «سوءظن» و «قول» (ترجمه مجدد) را به فارسی برگردانده است و این کتاب‌ها با استقبال خوبی هم از سوی مخاطبان فارسی‌زبان روبرو شده است.

آثار دورنمات ازجمله رمان‌هایی است که نه‌تنها از ارزش‌های ادبی برخوردارند که از جذابیت‌های مضمونی و همچنین سبکی پر کشش نیز بهره می‌برند. اکثریت قریب به‌اتفاق رمان‌های او آثاری پلیسی جنایی هستند. او در نوشتن داستان‌هایش از سرآمدان رمان پلیسی جنایی، چون ریموند چندلر، دشیل همت و ژرژ سیمون تأثیر پذیرفته؛ اما این تاثیرپذیری تنها در یکسری ویژگی های کلی گونه پلیسی و جنایی است. دورنمات در استفاده از چهارچوب ها و قواعد ژانر پلیسی و جنایی، همچون نویسندگان پست‌مدرن چهارچوب را شکسته و چه به لحاظ مضمونی و چه ساختاری مخاطب را در فضایی از عدم قطعیت رها می‌سازد و ازقضا ایدئولوژی حاکم بر رمان‌های او اساسا نقطه مقابل بسیاری از آثار پلیسی است. با همه این احوال نوگرایی‌های او مانع از آن نبوده که توان جذب مخاطب را نداشته باشد.

«سوءظن» و«قاضی و جلادش» از پاره‌ای جهات آثاری ویژه در کارنامه دورنمات محسوب می‌شوند که به دلیل پاره‌ای ویژگی‌های درون‌متنی و برون‌متنی مشترک، در کنار یکدیگر نیز جای می‌گیرند. این دو رمان که به فاصله اندکی در فاصله ۱۹۵۲-۱۹۵۰ میلادی نوشته‌شده‌اند و درواقع سنگ بنای حرکتی بودند که به نوشتن و ادامه دادن خلق داستان‌های پلیسی انجامید.

دورنمات این داستان‌ها در یکی از بدترین و دشوارترین شرایط مالی خود نوشت. همسرش مریض بود و پولی هم در بساط نداشتند. او وقتی با پانصد فرانک سوئیس در جیب به خانه آمد؛ همسرش تصور کرد که شوهرش دزدی کرده است. دزدی نکرده بود، اما همه هنر خود را برای کلاه‌برداری به سبک یک نویسنده، به‌کاربرده بود. او نه‌تنها آه در بساط نداشت، بلکه داستانی هم در چنته نداشت. بااین‌حال تقریباً با همه ناشرانی که می‌شناخت، تماس گرفته بود تا داستان‌هایی پلیسی را که وجود نداشتند به آن‌ها پیش‌فروش کند و سرانجام هم موفق شده بود این داستان‌ها را به پانصد فرانک بفروشد. البته هم ناشر و هم علاقه‌مندان آثار دورنمات خوش‌اقبال بودند که چنین معامله‌ای سرگرفت. چون دورنمات به دلیل تعهدی که داده بود، مجبور به نوشتن این دو رمان پلیسی شد و حاصل کار آن‌قدر خوب بود که این ژانر را ادامه داد.

سوءظن و قاضی و جلادش هر دو رمان‌هایی هستند که شخصیت اصلی آن‌ها بازرس برلاخ است. در رمان «سوءظن» بازرس برلاخ در بیمارستان بستری‌شده و با پزشکی روبرو می‌شود که هویت او برایش مشکوک به نظر می‌رسد. برلاخ مدام درگیر این سوظن است که آیا او یکی از پزشکانی نیست که روزگاری با نازی‌ها، در انجام جنایت‌هایشان همکاری می‌کرده؟ در رمان «قاضی و جلادش»، گذر بازرس برلاخ به شهر استامبول می‌افتد، تلاش او برای برنده شدن در یک شرطبندی که سالها پیش با یک تبهکار داشته است؛ حوادث این رمان را شکل می‌دهد.

وقتی صحبت از رمان پلیسی می‌شود اغلب تصور می‌کنیم که صرفا خواننده رمانی سرگرم‌کننده خواهیم بود. خب چنین چیزی درست است؛ اما رمان‌های پلیسی دورنمات تنها سرگرم‌کننده نیستند، بلکه دارای اغلب ویژگی هایی هستند که مخاطبان حرفه ای ادبیات از یک اثر ادبی جدی می‌توانند انتظار داشته باشند.

او باوجودآنکه در پاره‌ای جنبه‌ها از نویسندگان برجسته ادبیات جنایی شاخص‌های سبکی این جریان استفاده کرده است اما این ایده‌ها را تا حد ممکن آشنایی‌زدایی کرده و در این رهگذر طرحی نو درانداخته است. او سنت مهم برقراری رابطه علی و معلولی در ساختار یک رمان به حاشیه‌ می‌راند؛ کارآگاه یا پلیس آثار او نه جوانی خوش‌قیافه و بزن‌بهادر است که محبوب زن‌ها باشد و نه آن‌قدر باهوش است که باهوش خود مخاطب را متعجب کند. او آدمی معمولی است که در موقعیتی جنایی حضور دارد، کار برجسته‌ای از او سر نمی‌زند، چه‌بسا می‌تواند خرابکاری هم کند و حتی برخلاف سنت بسیار مهم دستگیری یا به سزای اعمال خود رسیدن جنایتکاران، در رمان‌های او جانیان برنده شوند و یا پلیس و کارگاه توفیقی در دستگیری و حل پرونده پیدا نکند. مخاطب در آثار دورنمات با رمان های پلیسی متفاوتی روبرو می شود که می‌تواند تمام پیش‌فرض‌های ذهنی او را به هم بریزد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...