صدسال سینما در نُه چهره | آرمان امروز


مارلون براندو، رابرت دنیرو، آل پاچینو، پل نیومن، رابرت ردفورد، ریچارد برتون، جک لمون، جک نیکلسون، داستین هافمن نُه‌تا از برجسته‌ترین بازیگران تاریخ سینمای جهان هستند که نامشان روی جلد هر کتابی می‌تواند هر شیفته فیلم و سینما را به سمت آن بکشاند. هرکدام این بازیگران، برای هر خواننده/بیننده در هر گوشه از جهان یادآور یک یا چند فیلم از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما است: در بارانداز، پدرخوانده، صورت‌زخمی، بیلیاردباز، چه کسی از یورجینیا ولف می‌ترسد، آپارتمان، درخشش، و مرد بارانی. دیدن هر یک از این فیلم‌ها بدون تردید با نام یکی از این بازیگرها تعریف می‌شود، و همین زاویه است که کتاب «گپ‌وگفت با کاردرست‌ها» را اثری جذاب برای هر خواننده‌/ببینده‌ای در سراسر جهان می‌کند. این کتاب با ترجمه هنگامه ناهید از سو نشر شورآفرین منتشر شده است.

گپ‌وگفت با کاردرست‌ها» ترجمه هنگامه ناهید

کتاب «گپ‌وگفت با کاردرست‌ها» مجموعه مصاحبه‌هایی از این نُه بازیگر کاردرست است که جدا از جذابیت شناخت و آشنایی هرچه بیشتر با زندگی خصوصی و اجتماعی و حرفه‌ای آنها، یک توالی خاص را دنبال می‌کند؛ به‌طور مثال می‌توان این توالی را به بخش‌هایی از مصاحبه‌ مارلون براندو، آل پاچینو و رابرت دنیرو تعمیم داد. سه بازیگری که در فیلم «پدرخوانده» بازی کرده‌اند و هر کدام درمورد خودِ فیلم، نقش‌شان و چالش‌هایی که با آن مواجهه بوده‌اند و دو بازیگر دیگر حرف می‌زنند و بازی و عکس‌العمل آنها را تشریح می‌کنند. از این جهت، توالی رعایت‌شده در کتاب «گپ‌وگفت با کاردرست‌ها» جالب توجه است و خواننده را به موازات فیلم‌ها پیش می‌برد. گویی در دو جهان متن و تصویر، زیستی دیگر را فراهم می‌آورد.

جدا از این مورد، جذابیت دیگر کتاب برمی‌گردد به شخصِ بازیگران، دیدگاه‌شان به زندگی و پیرامون‌شان و البته حرفه‌شان که این مورد آخر می‌تواند یک مَسترکلاس بسیار خوب و بی‌ادعا و کم‌هزینه، برای مشتاقان بازیگری یا دانشجویان و فعالان و... این رشته‌ هنری باشد، و البته برای هر خواننده‌ علاقمند به سینما. چراکه از هر دو زاویه، خواندن این کتاب جذابیتِ ادبی و سینمایی دارد. از این منظر، شما اگر فیلم‌های این بازیگران را دیده باشید، تصویری تازه به شما می‌دهد برای دیدن دوباره، و اگر ندیده باشید، شما را ترغیب می‌کند به به دیدن فیلم‌ها.

در جایی از کتاب مارلون براندو، به عنوان بزرگ‌ترین بازیگر تاریخ سینما، می‌گوید: «می‌دونی، از اینکه وقتی مردم تورو می‌بینن و به‌جای اینکه خیال کنن با یه آدم طرفن، فکر می‌کنن با یه سلبریتی عوضی، یه ستاره‌ سینمای به‌درد نخور طرفن، از عصبانیت می‌خوام آتش بگیرم.» براندو همان‌قدر که بازیگر کم‌نظیری ا‌ست، کاراکتری مرموز و غیرقابل پیش‌بینی دارد؛ کسی که نه مشخص است یک ثانیه‌ دیگر قرار است در زندگی و در برخورد با دیگران چه تصمیمی بگیرد و نه حین کار حرفه‌ای‌اش که بازیگری باشد. او پس از چند سال کار حرفه‌ای و خوش‌درخشیدن در عرصه‌ بازیگری افول غریبی را تجربه کرد؛ تجربه‌ای تلخ که قادر بود قوی‌ترین کسانی که سال‌ها جز توجه از مردم چیزی ندیده‌اند را از پای بیاندازد؛ ولی براندو نه‌تنها نشکست، بلکه خودش را به عنوان یک فعال اجتماعی و مدافع حقوق اقلیت‌ها در ایالات متحده علی‌الخصوص سرخ‌پوستان معرفی کرد و توانست پس از چندی با بازی در نقش دُن کارلئونه‌ بزرگ، دو مرتبه بر تخت شاهی برترین بازیگر جهان، تکیه زند.

همین تصویر کوچک از کتاب، نشان می‌دهد که چرا به قول راجر ایبرت منتقد فقید آمریکایی، سینما به ما این امکان را می‌دهد تا از طریق فیلم‌ها با آدم‌ها همذات‌پنداری کنیم. امری که در این کتاب نیز به وقوع پیوسته است ما از طریق خواندن صحبت‌های نُه بازیگر برتر تاریخ سینما، نه‌تنها ورود پیدا می‌کنیم به زندگی شخصی‌شان، که به زندگی سینمایی‌شان، که هر بار با بازی در یک نقش، جهانی تازه را رو به ما باز کرده‌اند برای دیدن دوباره دنیا و زیستن از دریچه هنر هفتم؛ به ویژه در این روزهای سخت و صعب، چه چیزی بهتر از کتاب و فیلم، می‌تواند یک حال خوب به ما هدیه بدهد؛ حالِ خوبی با خواندنِ صحبت‌های خودمانی و صمیمی و جادوییِ مارلون براندو، رابرت دنیرو، آل پاچینو، پل نیومن، رابرت ردفورد، ریچارد برتون، جک لمون، جک نیکلسون، و داستین هافمن.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...