استغاثه در برابر جلاد | الف


اولیویه پی [Olivier Py]، درام‌نویس فرانسوی متولد 1965، اغلب ژانرها از جمله تراژدی، کمدی، حماسی و حتی تئاتر کودک و نوجوان را در طی عمر حرفه‌ای خود آزموده است. او که همواره به تئاتر نگاهی تجربی دارد، درصدد است با ساده‌ترین ابزارها، پیچیده‌ترین تغییرات را در کار نمایش خود اعمال کند.

اولیویه پی [Olivier Py] نمایش‌ها

زبان در مرکز نوآوری‌های او قرار دارد. او می‌کوشد در عین شاعرانگی، بیش‌ترین تصاویر ممکن را در کوتاه‌ترین کلام از بازیگر بگیرد و به مخاطب عرضه کند. نمایش‌های او اغلب شخصیت‌های اندکی دارند، اما آکنده از تک‌گویی‌های تصویرپردازانه‌اند. در نگاه او بازیگر بیش‌ترین نقش را در ساخت تصاویر در ذهن تماشاچی دارد و در این میان، سایر امکانات تصویری از قبیل نورپردازی و اکسسوار و میزانسن درجه‌ی اهمیت بسیار کم‌تری دارند.

او بر این باور است که بازیگر تنها روی صحنه نقش ایفا نمی‌کند، بلکه تفسیری از تئاتر و یک جهان‌بینی از نمایش را با زبان و بدن خود ارائه می‌دهد. او در زمان به صحنه بردن آثاری از شکسپیر، پل کلودل، الیزابت مازوف و ژان لوک لاگارس سبک متفاوت خود در انتخاب نحوه‌ی روایت را به منتقدین نشان داده است. او در نمایشنامه‌های خودنگاشته‌اش از جمله «آخرالزمان شاد»، «نیایشی برای سربرنیتسا» و «فاتحان» از همین رویکرد بهره می‌گیرد و با استفاده از زبان و تن بازیگران، سبک خود را تثبیت کند و در درام «نمایش‌ها» نیز آن را به اوج می‌رساند.

متن «نمایش‌ها» موجز اما پر از تأویل و تمثیل است. اولیویه پی در این نمایشنامه تنها پنج شخصیت اصلی دارد. اصلی‌ترین شخصیت، همان منِ راوی است که در رویکردی پست‌مدرنیستی هم مؤلف و هم شخصیت کلیدی داستان است. او از همان ابتدا می‌خواهد پابه‌پای تماشاچی و با همفکری او نمایش‌اش را بنویسد و به صحنه ببرد. بنابراین همه‌ی وقایع، گویی در لحظه‌ی اکنون و با درنظرگرفتن اتفاقات تصادفی و نقاط عطف واقعی شکل می‌گیرند. به نظر می‌رسد نویسنده همان‌قدر از چشم‌انداز آینده بی‌خبر است و درباره‌ی آن گمانه‌زنی می‌کند که مخاطب‌اش درگیر نمایش است. برنامه‌ریزی او بسیار فی‌البداهه و مبتنی بر ماجراهایی شکل می‌گیرد که در همین دم بر شخصیت‌ها می‌گذرد. گرچه فجایعی وجود دارند که شخصیت‌ها آن‌ها را از سرگذرانده‌اند، اما بسیاری از رخدادها هستند که محتمل و در حال وقوع‌اند، اما قطعیتی درباره‌شان وجود ندارد. این مهارت اولیویه پی است که تماشاچی را با عدم قطعیت‌های خود تا پایان نمایش همراهی کند.

«نمایش‌ها» بر محور وقایع جنگ الجزایر و ارتباط فرانسوی‌ها و الجزایری‌ها در این مقطع زمانی شکل گرفته است. منِ راوی گرچه از آغاز قربانی معرفی می‌شود و خود را ملزم به اعتراف و استغاثه در برابر جلادش می‌بیند، اما با پیشرفت داستان، جای او با جلاد عوض می‌شود. خودکامگی‌ها و قساوت‌هایش رخ می‌نماید و عریان پیش چشم تماشاگر قرار می‌گیرد. در این میان پدر و مادر او هم پا به محکمه می گذارند و از سهم خویش در فجایع سخن می‌گویند. منِ راوی از آرمان‌ها و رؤیاهایش روایت می‌کند و پدرومادر از قصه‌ی اتوپیایی که در ذهن می‌پرورانده‌اند، تک‌گویی‌ها و گفت‌وگوهای بسیار به صحنه می‌آورند. این همه رؤیا و آرزو در زیر آوار جنگ نابود شده است. جنگی که هم حاصل قومیت‌گرایی و خودبرتربینی بوده و هم به آن دامن زده است. دوستی‌هایی که فارغ از نژاد و مذهب و ملیت شکل گرفته بودند، با همین جنگ به فنا می‌روند. پدر دیگر نمی‌تواند با رفقای قدیمی در یک جبهه قرار بگیرد. پسرش با ملیت و هویتی تازه، مجبور است در جناح مخالف هموطنان بایستد. مادر مستأصل از این همه چند‌دستگی میانه‌ی میدان از این سو به آن سو می دود. جلاد هم در انتخاب راه قربانی کردن دشمن مدام راه خشم و تردید می‌پیماید و به نتیجه‌ای متقن نمی‌رسد. همه‌ی این دور تسلسل در کلام و بدن بازیگران متجلی می‌شود و در برابر چشم مخاطب قرار می‌گیرد.

اولیویه پی در متن خود از اشاره‌های تلویحی و صریح به اسطوره فروگذار نمی‌کند و این مسأله قابلیت تعمیم‌پذیری اثر او را افزایش می‌دهد. در عین حال او از قصه‌های تمثیلی نیز در جای‌جای نمایش خود بهره می‌گیرد تا نشان دهد که آن‌چه بر سر آدم‌ها می‌آید، حکایتی است که مصداق‌ها و مانندهای بسیار در طول تاریخ داشته است و دارد. منِ راوی و پدر و مادرش می‌توانند نماینده‌ی زئوس، آپولون و هرا باشند. آن‌ها مدام در قالب شخصیت‌های اساطیری گوناگون پا به صحنه می‌گذارند. این تغییرات لحظه‌ای و رنگ به رنگ شدن‌ها هیچ نیازی به عوض کردن اشیاء، عناصر مکانی یا لباس و گریم بازیگران ندارد. همه چیز در سطح زبان رخ می‌دهد، اما چنان از عناصر تمثیل غنی است و چندان از آرایه‌های ادبی مختلف بهره می‌گیرد که با همین حداقل‌ها هم می‌تواند رنگارنگ‌ترین و ماندگارترین تصاویر را در ذهن مخاطب بر جای بگذارد. گاهی گفت‌وگوها فاقد سیر منطقی راه خود را می‌پیمایند و درصددند تا پوچی و بی‌معنایی وقایعی چون جنگ، نسل‌کشی و مبارزات مبتنی بر تفاوت‌های نژادی و ملی و مذهبی را به نمایش بگذارند. گاهی نیز در کوتاه‌ترین جملات روایتی به بلندای یک عصر تاریخی نشان داده می‌شود و این هنر اولیویه پی است که از قابلیت‌های زبان در لایه‌های مختلف روایت در نمایش‌نامه‌هایش حداکثر بهره را بگیرد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...
عدالت در یک جامعه پسادیکتاتوری چگونه باید تأمین شود؟... آلمان پیش از این نیز مجبور شده بود با بقایای حکومت دیکتاتوری هیلتر و جرائم آنها مواجه شود... آیا باید دست به پاکسازی ادارات دولتی از افرادی زد که با حکوت کمونیستی همکاری داشته‌اند؟... احکام بر اساس قانونی تنظیم می‌شدند که کمترین مجازات را مقرر کرده بود... رسیدگی به هتک حیثیت افراد در رژیم گذشته... بسیاری از اساتید و استادیاران به عنوان خبرچین برای اشتازی کار می‌کردند ...