اثری با ایده‌های داستانی بسیار | الف


مجموعه‌‌داستان «بعد از هفت قدم بلند» شامل ده داستان کوتاه راضیه‌ مهدی‌زاده است. مهدی‌زاده دارای مدرک کارشناسی فلسفه از دانشگاه تهران و کارشناسی ‌ارشد مطالعات سینمایی از دانشگاه هنر تهران است. وی ساکن آمریکاست و پیش از این، مجموعه ‌داستان «موخوره» و رمان‌های «یک کیلو ماه» و «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک» را در کارنامه ادبی خود داشته که این آخری منتخب جایزه ادبی جلال آل ‌احمد نیز شده است.

بعد از هفت قدم بلند راضیه‌ مهدی‌زاده

«هجدهم مهرماه»، «سفید»، ««زندگی جای دیگری است»، «اتاقی در زوریخ»، «کورتانا می‌چرخد»، «سومین قطره‌ی خون بعد از هفت قدم بلند»، «رویای ایتالیا»، «حاجی واسموس»، «ساز شکسته، قلب شکسته خریداریم» و «چسب زخم» عناوین داستان‌های این مجموعه و گویای انواع مختلف شخصیت‌ها و موضوعات آن است. ردّ پای راویِ دور از ایران، تغییر شیوه‌ی زندگی در عصر کنونی، نگاهی نو به برخی شاخص‌های زیست‌محیطی، توجه ویژه به زبان و ادبیات فارسی، گستره‌ی پراکنده‌ی جغرافیایی، تنوع شخصیت‌ها و سرگذشت‌هایشان و همچنین تأمل در جایگاه مادر و گاهی سایر افراد خانواده از ویژگی‌های داستان‌های این مجموعه به شمار می‌رود.

داستان «هجدهم مهرماه» که رتبه اول جشنواره محیط زیستی- ادبی مادرم زمین اصفهان در سال ۱۳۹۷ را کسب کرده، عنوانش را از روز بزرگداشت زاینده‌رود وام گرفته است. نویسنده مشکلات خشکی سال‌های اخیر این رود مشهور و محبوب را به موازات مرگ مادر راوی در اثر بیماری استسقا یا به عبارتی ناسیرابی بیان کرده و شادابی و طراوت دیرینه‌ی مادر را با بیماری و مرگ ناگهانی وی در آستانه‌ی روز تولدش، هجدهم مهرماه، بنای تلنگری بر نجات بزرگترین رودخانه فلات مرکزی ایران قرار داده است.

داستان «سفید» از پراکندگی مکانی بسیاری برخوردار است که به نظر می‌رسد تعمدانه در نظر گرفته شده تا دنیا را فضایی یکپارچه برای تکاپو و پیشروی انسان جلوه دهد. ماجرای دختر ایرانی دوچرخه‌سواری که در دامنه‌ی کوه فوجی دچار حادثه شده و حافظه‌ی خود را از دست داده است. او فقط می‌داند که اسمش رویاست و در تبریز به دنیا آمده و غیر از خاطره‌ای سراسر سفید، آدرس منزلشان، خاطره‌ی امتحان ثلث سوم و معدل نوزده و نود صدم، دوچرخه‌ای را که پدرش قول خرید آن را داده نیز به یاد دارد. نویسنده در ادامه به درخت لوتوس اشاره کرده و از آن برای تبیین فراموشی شخصیت رویا بهره گرفته است. لوتوس درختی افسانه‌ای است که در اساطیر یونان و کتاب ایوب از آن نام برده شده است. در ادیسه هومر هم از اودسئوس نام برده که در میان جنگل این درختان مانده و با خوردن میوه‌ی آن زندگی قبلی خود را فراموش کرده بود.

در «زندگی جای دیگری است» داستان دختری را می‌خوانیم که با پدرش در منهتن زندگی می‌کند. او کنجکاو زندگی مادرش است که در نوزادی آنها را رها کرده و آرزویش مهاجرت به ایران و مربیگری رقص باله است. این داستان رتبه دوم جایزه ادبی صادق هدایت در سال ۱۳۹۸را از آنِ خود کرده است. «اتاقی در زوریخ» جنگل آئوکیگاهارا در فوجی ژاپن و تاریخچه خودکشی‌های این منطقه را توصیف می‌کند. داستان زوج سالمندی که تصمیم دارند خودکشی کنند و راوی داستان بازاریابِ شرکتی است که تدارکات را برای متقاضیانِ این نوع مرگ فراهم می‌کنند.

«کورتانا می‌چرخد» روایت دختری است که از رتبه علمی بالا و تحصیلات آکادمیک برخوردار است و خارج از ایران با ربات‌هایش زندگی می‌کند. نویسنده تلاش کرده در این داستان به چگونگی روند خروج افراد از کانون خانواده و فامیل و دوستان و جایگزینی سیستم رباتیک در زندگی انسان‌ها بپردازد. ربات‌هایی با ویژگی‌هایی مشابه انسان دارای توانایی تکلم و تعامل که رفته‌رفته موجبات انزوای آدم‌ها را فراهم می‌آورند.

داستان بعدی این مجموعه «سومین قطره خون بعد از هفت قدم بلند» است که برگزیده مرحله نهایی جایزه ادبی صادق هدایت در سال ۱۳۹۷ بوده و اقتباسی از داستان «سه قطره خون» صادق هدایت به شمار می‌رود. در «رویای ایتالیا» تبانی مادر و دختری در یک قتل را می‌خوانیم که به دلیل خیانت پدر خانواده اتفاق افتاده است. «حاجی واسموس» نیز مانند برخی داستان‌های دیگرِ این مجموعه برگزیده جشنواره داستان جنوب در سال ۱۳۹۶ است. ماجرای پسر جوانی از اهالی بوشهر که سفری را آغاز کرده و سرانجام به قبری در آلمان می‌رسد.

«ساز شکسته، قلب شکسته خریداریم» روایت خانم جراح قلبی است که آرزو دارد فرزندش نیز راه خودش را ادامه بدهد و «چسب زخم» داستانی است که نویسنده با نوعی ابتکار و خلاقیت ویژه تلاش کرده از تمام قصه‌های این مجموعه نام و نشانی را در آن جای بدهد و این موضوع فقط برای خواننده‌ای آشکار می‌شود که پیش از خواندن این داستان، سایر قصه‌های مجموعه را نیز مطالعه کرده باشد.

در بخشی از داستان «کورناتا می‌چرخد» می‌خوانیم: «گروه خواهرها و برادرها را که خیلی وقت پیش لفت داده بودم. هر روز، عکس و فیلم تولد و نامزدی بود. بعد از مدتی گندش درآمد که هیچ‌کدام از عکس‌ها را نگاه نمی‌کنم. همان‌جا از گروه خارج شدم. حوصله‌ی تکه‌هایشان را نداشتم که می‌گفتند آن‌ورِ آبی شده‌ام و غرب‌زده. از آن گروه که بیرون آمدم، دیدم از گروه فامیلی هم خارجم کرده‌اند...»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...