جدیدترین اثر سیدمهدی شجاعی با عنوان «جوشن حسینی» از سوی انتشارات نیستان منتشر و روانه بازار نشر شد.

سیدمهدی شجاعی جوشن حسینی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، اسم کتاب جذبم می‌کند؛ «جوشن حسینی»؛ ناخودآگاه جوشن کبیر در ذهنم تداعی می‌شود. دقیق‌تر نگاه می‌کنم با فونتی کوچک‌تر زیر عنوان نوشته شده: «هزار سلام بر حضرت حسین(ع)» پس تداعی بی‌راهی نبود.

شروع می‌کنم به خواندن، چه از این بهتر و شیرین‌تر؟ با هزار بیان سلام کردن به معشوق اگر شیرین نیست پس چیست؟ آن هم معشوقی که یک سلام ساده و معمولی را هم بی‌جواب نمی‌گذارد، چه رسد به این همه شکوه و زیبایی.

صفحات دارند به آخر می‌رسند، گمان می‌کنم مقتل می‌خوانم ... چه کرده است سیدمهدی شجاعی با دلم. خداوندا! هرکجا هست به سلامت دارش و سلامش و سلاممان را به احسن وجه پاسخ گو.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:
سلام بر حسین آن زمان که با تن‌پوش سرخ خون، محرم می‌شود.
سلام بر حسین آن زمان که به دعوت معشوق با حنجره بریده لبیک می‌گوید.
سلام بر حسین آن زمان که میان مروه میدان و صفای خیام، سعی می‌کند.
سلام بر حسین آن زمان که در طواف حضرت حق، محبوب را بالمعاینه می‌بیند و با او سخن می‌گوید.
سلام بر حسین آن زمان که در تقصیر به جای مو، سر می‌دهد و بجای ناخن، انگشت و انگشتر.
سلام بر حسین آن زمان که استعلام طوافش را نه با حجرالاسود که با خود محبوب انجام می‌دهد.

................ هر روز با کتاب ...............

پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...