کتاب «برایم شمعی بیافروز» با نام فرعی «دو سال تلاش یونسکو برای تعلیم زنان شمال خوزستان در دهه چهل شمسی) [Light me a candle : two years of literacy and adult education work among the women of Khuzistan, Iran] نوشته ریتا ویزینگر [Rita Wiesinger]، انسانشناس هندیالاصل ساکن اتریش است که در سال ۱۹۷۳ (۱۳۵۲) نوشته شده، اما در سال ۱۳۹۹ توسط رضا مسعودینژاد به فارسی برگردان شد.
این کتاب دربردارنده تجربیات زنی انسانشناس است که بهعنوان فرستاده یونسکو، دو سال دور از خانواده و در منطقهای بهشدت محروم تلاش دارد زنان روستایی را باسواد کند.
اصولا انسانشناسان قشری هستند که میتوانند میان فرهنگ یک جامعه، نیازهای مردمانش و شیوههای برآوردهکردن این نیازها پیوند بزنند. انسانشناس تلاش میکند با رویکرد دروننگر «اِمیک»، تا آنجا که امکان دارد جهان را از زاویه نگاه بومیان ببیند تا بهتر بتواند باورها، افکار و رفتارهایشان را درک کند. از همین رو بسیاری از نهادهای بینالمللی همچون یونسکو، سازمانهای دولتی همچون وزارت کشاورزی و حتی شرکتهای خصوصی همچون تویوتا، انسانشناسان را به کار میگیرند تا در دستیابی به اهدافشان موفقتر شوند. همین نگاه نزدیک و دروننگر باعث شده تا نتایج کار انسانشناسان که عموما در قالب «مردمنگاری» نوشته و منتشر میشود، یکی از جذابترین گونههای نوشتههای علمی باشد که با استقبال گسترده مخاطبان عام روبهرو میشود. «برایم شمعی بیافروز» از همین دسته کتابهاست که میتوان آن را ترکیبی از مردمنگاری، سفرنامه و دفترچه خاطرات دانست. آنجا که به توصیف و تحلیل فرهنگ مردم و بهویژه زنان دزفولی پرداخته، مردمنگاری است؛ آنجا که شرح سفر خودش از اتریش به دزفول و سپس سفرهای هرروزهاش از دزفول به روستاهای اطراف را نوشته، سفرنامه؛ و آنجا که شرح دست و پنجه نرمکردنهای خودش با شرایط دشوار زندگی در این منطقه دورافتاده و مشکلاتی را که یک زن در میان غریبهها دارد نوشته، دفترچه خاطرات است.
عنوان کتاب از درخواست دخترک کشاورز دزفولی گرفته شده که به نویسنده گفت: «من بیسوادم و احساس زنی در اتاقی تاریک را دارم که نمیتواند ببیند. برایم شمعی بیافروز» (ص ۱۶). در شهریور ۱۳۴۶ و تنها چند هفته پس از دریافت مدرک دکترای انسانشناسی، سازمان یونسکو به درخواست ریتا برای مشارکت در طرح سوادآموزی به زنان ایرانی موافقت کرد؛ اما برخلاف تصورش که انتظار داشت به تهران فرستاده شود، دزفول را برای وی تعیین کردند. نه او و نه دیگر نزدیکانش نام دزفول را نشنیده بودند. نهایتا دوستان ایرانی به او گفتند اگرچه تاکنون به دزفول نرفتهاند، اما «آنجا به خاطر سه چیز مشهور است: کثافت، خاک و مرض» (ص ۲۲). در روزها و هفتههای نخست، مردم که او را با ویجانتیمالا (بازیگر هندی) اشتباه گرفته بودند، مدام دورش حلقه میزدند و مزاحمش میشدند. کودکان زنگ خانهاش را میزدند و فرار میکردند یا سوراخ قفل خانهاش را با گِل پر میکردند. برخی مردان هم فکر میکردند چون زنی تنهاست، میتوانند به او تجاوز کنند که البته با مقاومت او روبهرو میشدند (صص ۶۸-۷۲). اما پس از چند ماه رابطه او با مردم دزفول و حتی روستاییان اطراف صمیمی شد و بسیاری او را بهعنوان عضوی از خانوادهشان پذیرفتند؛ بهگونهای که میتوانست به خانهشان برود و در کارها و سفره با آنها شریک شود. این فرصتی بود که به او اجازه میداد با فرهنگ آنان از نزدیک آشنا شود. او همچون دیگر انسانشناسان دریافته بود که «مشکلات زندگی مردمی که در جوامع سنتی زندگی میکنند، با مشاهده مشارکتی در زندگی آنها قابل شناسایی است» (ص ۱۱۸).
در سراسر کتاب، ریتا توضیح میدهد که با چند مسئله عمده برای سوادآموزی زنان روستاهای دزفول روبهرو بوده: تشویقکردن سپاهیان دانش برای تداوم حضورشان در محیطهای غیرقابل تحمل روستاها، متقاعدکردن زنان روستایی برای شرکت در کلاسها، متقاعدکردن مردان روستاها برای اجازهدادن به زنانشان برای سوادآموزی و یافتن راهها و شیوههایی برای وفقدادن آموزش زنان با فرهنگ بومی و دینی منطقه. همچنین او دریافت که هم کشاورزان و هم مالکان از اصلاحات ارضی زیان دیده و نارضیاند (ص ۱۳۵). از سوی دیگر اما او اصلاحات مثبت را هم میبیند؛ آنگونه که درباره بهبود شرایط زنان ایرانی مینویسد: «انقلاب سفید به زنان فرصت تحصیلات عالی، حق رأی و رقابت انتخاباتی برای ورود به مجلس را عطا کرده است. قانون حمایت از خانواده، تکهمسری را ممکن و چندهمسری را منسوخ [کرده]» (ص ۱۴۹).
نهایتا ریتا و همکاران ایرانیاش به این نتیجه میرسند که سوادآموزی کاربردی برای زنان روستا خیلی سودمندتر است تا صرفا آموزش خواندن و نوشتن (ص ۱۷۰). بنابراین خواندن و نوشتن از خلال آموزش موارد زیر به زنان و بهطور کلی اهالی روستا در اولویت قرار گرفت:
۱- تمیز نگهداشتن خانه (ساخت توالت در گوشه حیاط به جای قضای حاجت در پشت دیوارها، رهانکردن فاضلاب در حیاط خانه و کوچه، جداکردن طویله از محیط مسکونی خانه و...)؛
۲- پاکیزگی فردی خود و فرزندان (همچون شانهکردن مو، شستن مرتب دست و صورت، انجام زایمان در یک اتاق تمیز و نه در گوشه طویله و...)؛
۳- تغذیه سالم (استفاده از سبزیها در رژیم غذایی، قراردادن مواد خوراکی در ظرفهای دربسته و دور از مگس و حشرات و...)؛
۴- آموختن مهارتهای فردی (بهویژه بافندگی با کاموا برای بافتن پوشاک برای خودشان یا تولید اضافه برای فروش). در این راه البته موانع دیگری هم وجود داشت؛ خیلی از زنان آنچنان مشغله داشتند که فرصت حضور در کلاسها را نداشتند، خیلیها درآمدی برای اجرائیکردن این برنامهها (تغذیه سالم یا خرید کاموا) نداشتند، در برخی روستاها رقابت میان طوایف باعث تعطیلی کلاسها میشد، بسیاری از روستاها مکان مناسبی برای کلاس درس نداشت و... . اما ریتا بهعنوان یک انسانشناس با شناسایی ظرفیتهای بومی، فرهنگی و دینی محیط، در همکاری با مسئولان ایرانی، بسیاری از این موانع را برطرف کرد؛ تا آنجا که در پایان مأموریت دوساله، نتیجه کارش که توسعه سواد کاربردی زنان این منطقه بود به وضوح دیده میشد و از آن مهمتر، خودش از نتایج کار راضی بود (ص ۲۳۷). رضا مسعودنژاد، مترجم کتاب که خودش اهل دزفول است، به خوبی از پس برگردان روان کتاب برآمده و در پانویسهای فراوان، درباره واژههای محلی یا برخی نکات فرهنگی که نویسنده اشارهای گذرا کرده، توضیحات لازم را برای فهم بهتر مطالب آورده است.
کتاب برایم شمعی بیافروز نوشته ریتا ویزینگر و برگردان رضا مسعودینژاد توسط انتشارات اندیشه احسان در ۲۵۸ صفحه و با قیمت 120 هزار تومان منتشر شده است.
شرق