داستان تونسی سیاست و اقتصاد | شهرآرا


رمان «ایتالیایی» [الطلياني]  نوشته شکری المبخوت [Shukri Mabkhout] که برنده جایزه مهم و معروف بوکر عربی در سال۲۰۱۵ شده است، مشابه رمان‌هایی که نامشان را از نام یا صفت شخصیت اصلی خود می‌گیرند (رمان‌های درخشانی چون «تام جونز» هنری فیلدینگ، «جین ایر» شارلوت برونته، «آنا کارنینا»ی تولستوی، «زوربای یونانی» کازانتزاکیس، «گتسبی بزرگ» فیتز جرالد و «شوهر آهوخانم» علی محمد افغانی) داستانی است درباره زندگی پر فراز و نشیب و سرشار از بزنگاه‌های فردی و اجتماعی قهرمان رمان (یک جوان روشن فکر و روزنامه نگار تونسی با نام «عبدالناصر» که به خاطر قیافه و ظاهرش همه او را «ایتالیایی» خطاب می‌کنند)، از دوران کودکی تا میان سالی.

خلاصه رمان ایتالیایی» [الطلياني]  نوشته شُکری المبخوت [Shukri Mabkhout]

البته نویسنده ادیب و کاربلد رمان، به شکلی هوشمندانه و هدفمند، داستان را از انتهای آن تعریف می‌کند؛ بدین صورت که گشایش رمان رخدادی است عجیب و شوکه کننده در مراسم تدفین حاج محمود، پدر شخصیت اصلی، در تابستان ۱۹۹۰میلادی، هنگامی که عبدالناصر یا همان ایتالیایی دقیقا سی سال دارد و مدتی است که از همسرش، زینه، جدا شده است. این اتفاق نابهنگام و به شدت سؤال برانگیز که رمزوراز پس پشت آن در صفحات پایانی رمان گشوده می‌شود، بهانه ای است برای واردشدن به داستان زندگی ایتالیایی که اتفاقا در یکی از دوران‌های پرآشوب سیاسی و اجتماعی کشورش، تونس، زیست می‌کند و نخست به خاطر تحصیلات دانشگاهی (در دورانی که دانشجویان بیشتر در طلب سیاست بودند تا علم، [ص۱۷]) و سپس به دلیل شغلش که روزنامه نگاری است، بیش از یک شهروند عادی درگیر حیات اجتماعی در یک جامعه بحران زده است.

به عنوان نمونه، برکناری بورقیبه، رئیس جمهور تونس، در یک کودتای بدون خون ریزی، در سحرگاه ۲۷نوامبر۱۹۸۷، به دست معاونش، زین العابدین بِن علی (که سرنگونی او آغازگر «بهار عربی» در همین سال‌های اخیر بود) یکی از ده‌ها رخدادی است که ایتالیایی شاهد آن هاست (ص۲۳۸). درادامه، ضمن عرض پوزش بابت طولانی شدن مقدمه، به چند نکته درباره رمان اشاره می‌کنم؛ نکاتی که به نظر حقیر رمان را از آثار مشابه متمایز و دریافت جوایزی چون بوکر عربی و جایزه ادبی تونس۲۰۱۵ را توجیه می‌کنند:

۱. شیوه روایت داستان و زاویه دید انتخاب شده بدیع و نوآورانه است و تلفیقی از روایت اول شخص و دانای کل محدود. یکی از دوستان و هم سالان ایتالیایی که خودش می‌گوید: «ما اهل یک محله بودیم. او [ایتالیایی] مرا رازنگهدار خود قرار داد و تقریبا همه چیز را به من می‌گفت. به ترس هایش پیش من اعتراف می‌کرد و تمام ترفندها و حقه هایش را با من درمیان می‌گذاشت» (صص ۴۳-۴۴) بخش‌هایی از داستان را به گونه ای نقل می‌کند که گویی یا خود شاهد و ناظر آن‌ها بوده است یا آن‌ها را از زبان ایتالیایی و درخلال یکی از بی شماراعتراف‌های او به اتفاقات بیرونی و حتی درونی (تأملات و تحولات روحی و روانی شخصیت اصلی که به خاطر روح ناآرام او اتفاقا کم هم نیستند) شنیده است.

اما بخش‌های دیگری از داستان را که عقل حکم می‌کند دوست ایتالیایی یا همان راوی اول شخص نمی‌توانسته یا نمی‌خواسته «راوی» آن‌ها باشد، یک راوی همه جاحاضر دانای کل تعریف می‌کند که البته بیشتر همراه ایتالیایی است تا مثلا همراه همسرش، زینه. به عنوان نمونه، در یکی از بحران‌های زناشویی این زوج، ما خوانندگان از اعمال و رفتار (و حتی افکار) طرف مذکر ماجرا یا همان ایتالیایی کاملا آگاه می‌شویم، در حالی که نمی‌دانیم زینه چه می‌کند یا چگونه می‌اندیشد. البته نویسنده، با قراردادن نشانه‌هایی در داستان، هم به ما خوانندگان و هم به شخصیت اصلی اش کمک می‌کند تا از ماجرا سر درآوریم، اما محدودیت راوی دانای کل در این بخش‌ها کاملا مشهود است؛

۲. زبان به کاررفته در رمان که با تلاش‌های مترجم محترم به خوبی به ما خوانندگان فارسی زبان منتقل شده، زبانی دقیق، غنی، پخته و در مواردی دیریاب است که انصافا خواندن رمان را به فعالیتی فرح بخش و درعین حال اندیشمندانه بدل می‌سازد. به عنوان نمونه، در همان نخستین صفحه رمان، نویسنده ایتالیایی را به کارگران بارانداز بندر تشبیه می‌کند که «هرگز شانس نداشتند باسواد شوند». استفاده از این عبارت وصفی به جای ده‌ها صفت ساده و آسان یاب (مانند شلخته، کثیف، یا حتی بی سواد) نشان می‌دهد که نویسنده برای نوشتن یکایک جمله‌های رمان وقت صرف کرده و عرق ریخته است؛

۳. نویسنده «صراحت گریز» است و به جای اینکه همه اتفاقات ریزودرشت داستان را حاضروآماده و چونان لقمه ای جویده دراختیار ما خوانندگان قرار دهد، در بسیاری موارد، به طور ضمنی و تلویحی به گوشه ای از یک ماجرا یا بخشی از یک جمله اشاره می‌کند و از ما خوانندگان می‌خواهد که بیندیشیم و همراه و هم دوش شخصیت‌های داستان رخدادها را زندگی کنیم. «دعوت به اندیشیدن» و فراهم ساختن امکان «همدلی و هم زیستی» با شخصیت‌های رمان دو ویژگی برجسته رمان‌های جدی و ماندگار تاریخ ادبیات اند؛

۴. شما با خواندن این رمان و همراهی با ایتالیایی دوره ای حدودا ده ساله و مهم از تاریخ اجتماعی و سیاسی تونس را مرور خواهید کرد؛ دورانی که بسیار مشابه اوایل دهه۵۰ شمسی در کشور عزیزمان است. به عنوان نمونه، در صفحات ۶۹ و ۷۰ رمان، سران یکی از گروه‌های چریکی و چپ مخالف دولت از ایتالیایی می‌خواهد که زینه، شریک عاطفی اش، را ترور کند و به او می‌گوید: «اگر نمی‌توانی این کار را انجام بدهی، خودم انجامش می‌دهم.» این گونه تصفیه‌های درون گروهی در تاریخ ایران را می‌توانید در فیلم سینمایی «سیانور»، به کارگردانی کارگردان خوش قریحه مشهدی، بهروز شعیبی، ببینید.

[رمان «ایتالیایی» با ترجمه مریم نفیسی راد در ۳۵۹ صفحه منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...