رمان «یخ‌پاره» [Ice] نوشته آنا کاوان [Anna Kavan] نویسنده فقید انگلیسی با ترجمه محمد مومنی شاعر و مترجم معاصر توسط انتشارات نیماژ وارد بازار نشر شده است. این رمان 200 صفحه‌ای که یکی از معروف‌ترین آثار این نویسنده است در سال 1967 یک‌سال قبل از مرگش برای اولین‌بار در انگلستان چاپ شده و یکی از آخرین کارهای آنا کاوان نیز محسوب می‌شود که پس از گذشت حدود 50 سال در ایران منتشر شده است.

یخ پاره» [Ice] نوشته آنا کاوان [Anna Kavan]

آنا کاوان در سال 1901در انگلستان به دنیا می‌آید و در سال 1968 در 67سالگی از دنیا می‌رود. اوج کارهای او در زمان جنگ جهانی دوم به سال های 1929تا 1937 برمی گردد که در آن هشت سال به صورت طوفانی رمان و داستان کوتاه نوشت و کتاب‌هایش در انگلستان به چاپ رسید. این نویسنده به دلیل مشکلات و سختی‌هایی که در زندگی اجتماعی داشت مثل شکست در ازدواج و همچنین بیماری روحی و جسمی که سال‌های سال با او بود مدت زمانی را در بیمارستان روانی به سر برد. زندگی غمگین او که بخشی از عمرش را در برگرفته بود در پرداخت داستان‌هایش بی تاثیر نبود و نوعی تلخی و ناامیدی همراه با ترس در تمام داستان های او از جمله «یخ پاره» سایه افکنده است.

اما کاوان به خاطر روحیه امیدوار، سخت کوش و تنوع طلبش هیچگاه مغلوب بیماری‌ها و سختی‌های زندگی‌اش نشد و همواره زندگی متنوع و فعالی داشت. درمقدمه این کتاب که در سال 2006 نگاشته شده درآنجا که اشاره مختصری به نوع زندگی کاوان دارد اینگونه می‌خوانیم: «...به سرتاسر جهان سفرمی کرد و در مقاطع زمانی مختلف درنیوزلند، استرالیا، برمه، سوئیس، فرانسه و امریکا زندگی کرد. سرانجام به لندن بازگشت، جایی که هنگام مرگش درآنجا زندگی می‌کرد. کاوان یک نقاش حرفه‌ای و طراح داخلی مشهور بود. به سگ‌ها علاقه مند بود و سگ‌های بولداگ را پرورش می‌داد. در روزهای پایانی زندگی‌اش شغل مرتبط به املاک پیداکرده بود، خانه های قدیمی درلندن را می خرید، تعمیرمی کرد و به فروش می‌رساند. عاشق اتوموبیل و مسابقات اتوموبیل‌رانی بود و در داستان‌هایش شخصیت‌ها غالبا با اتوموبیل های پرقدرت می‌رانند. همچنان که در رمان يخپاره اين اتفاق می‌افتد.

جریان سیال ذهن
این رمان به سبک سیال ذهن نوشته شده است.سبکی آکنده از واقعیت و خیال که باتک گویی راوی داستان در زمان حال وگدشته روایت می‌شود و در حال حاضر در دنیا طرفدا ان زیادی دارد. کاوان را به جرات می‌توان جز پیشگامان این سبک نوشتاری در درادبیات داستانی دنیا برشمرد.ژانری که در دنیا با نویسندگان بزرگي مثل ، کافکا ، فاکنر و ویرجینیا وولف و او شروع شد وبا نویسندگان امروزی مثل پل استر و موراکامی به اوج خود رسید.

چرا یخ پاره؟
شاید خیلی ها از خود بپرسند چرا اسم این کتاب این قدر عجیب است و موضوع «یخ» چه ارتباطی می‌تواند به کلیت این رمان داشته باشد. واژه یخ را به این دلیل کاوان برای کتابش انتخاب کرده چون سرتاسر ماجراهای این رمان در میان برف و کولاک و بوران می‌گذرد. راوی اول قصه برای یافتن معشوقه‌اش که در طول رمان او را با عنوان «دخترک» می‌شناسیم عازم سرزمینی می‌شود که بی شباهت به عصر یخبندان نیست، سرزمینی یخ زده، غم انگیز و مه گرفته. سرما و یخ و کولاک عناصری هستند که مثل شبح اول تا آخر داستان پا به پای شخصیت های داستان در تمام زمان و مکان هایی که نویسنده توصیف کرده حضور دارند. از طرفی رفتار سرد و بی احساس معشوقه راوی هم بی تأثیر در انتخاب نام داستان نیست.

نگاهی به داستان
با شروع رمان ما با مردی روبه رو می‌شویم که سوار اتومبیلش می‌شود و بعد از خروج از پمپ بنزین عازم منطقه‌ای سردسیر و جنگلی می‌شود تا معشوقه‌اش را در آنجا پیدا کند. راوی داستان بعد از طی کردن جنگل‌ها و کوهپایه‌های برفی معشوقه‌اش را پیدا می‌کند. دخترک که از دست او فرار کرده و به مرد دیگری پناه برده است در شرایط بدی زندگی می‌کند. همسر دوم او که یک مامور دولت است مدام دخترک را مورد آزار و اذیت شدید جنسی قرار می‌دهد و این تازه اول داستان است...

اشراف داشتن مترجم كتاب به زبان انگلیسی و آشنایی او با فن نگارش باعث شده خواننده در طول خواندن داستان با نثری روان و شسته و رفته‌ای مواجه شود و لذت خواندن رمان را به خوبی احساس کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...