کتاب «غول اسپاگتی» نوشته کیت پنکهرست با ترجمه ریحانه جعفری توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش مهر، کتاب «غول اسپاگتی» یکی از عناوین مجموعه‌کتاب‌های «کارآگاه ماریلا»ست. این کتاب صد و سی و هفتمین «رمان کودک» است که این ناشر در قالب مجموعه کتاب‌های فندق چاپ می‌کند.

از این مجموعه، پیش‌تر عناوین «شبح سرگردان»، «مسابقه بپز یا بباز» و «آشوب در موزه» منتشر شده‌اند و حالا چهارمین عنوانش منتشر شده است. کیت پنکهرست علاوه بر نویسندگی داستان‌های مجموعه ماریلا، تصویرگری آن‌ها را هم انجام می‌دهد.

شخصیت ماریلا در اولین جلد این مجموعه، خودش را این‌طور معرفی کرده است: «کارآگاه ماریلا (یعنی خودم!) یک دختر کارآگاه نُه سال و نُه ماهه بی‌نظیر که می‌تواند بیشتر معماهای اسرارآمیز و مسائل پیچیده را حل کند، حتی قبل از صبحانه. کارآگاه ویژه بودن کار خیلی پردردسری است. ممکن است سرنخ‌های مهمی را که به حل معما کمک می‌کنند، به راحتی فراموش کنید. برای همین من اطلاعات مهم را توی این دفتر می‌نویسم، توی دفتر کارآگاهی فوق‌محرمانه.»

شروع چهارمین جلد از مجموعه مذکور این‌گونه است: «این دفترچه کارآگاهی فوق‌محرمانه متعلق است به ماریلا میستری (یعنی خودم!) دختر کارآگاه نُه ساله و نُه ماهه محشر. اگر معمایی دارید به دختران مرموز مراجعه کنید. پیشِ آژانس‌های به دردنخور نیمه‌مرموز که برادر کَنه‌ام، آرتور و دوست کنه‌ترش، پیپا آن را اداره می‌کنند نروید.»

ماریلا در کتاب‌های دیگر این مجموعه هم به مخاطبش گفته است: هیچ معمایی خیلی پیچیده و هیچ مشکلی حل‌نشدنی نیست. اما اگر می‌خواهی کارآگاهی حرفه‌ای شوی، باید خوب حواست را جمع کنی و همیشه گوش‌به‌زنگ باشی، درست مثل من. او در کتاب چهارم هم همین حرف را زده، اما اضافه می‌کند: باید خوب حواست را جمع کنی تا بفهمی آیا واقعاً یک غول پاگنده عاشق اسپاگتی توی جنگل مخفی شده است یا نه؟!

ماریلا در این جلد از مجموعه «کارآگاه ماریلا» قرار است تعطیلاتش را در اردوگاه تفریحی لیمپت‌راکس بگذارند و کتاب‌های کارآگاهی‌اش را هم برای مطالعه برداشته است. دیگر از مدرسه خبری نیست اما ماریلا با ماجراهای دیگری در اردوگاه روبرو می‌شود...

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

ماشین بستنی‌فروشی از کنار بستنی‌فروشی متروکه آن طرف جاده، راه افتاد و آمد توی خیابان.
ایستاد بغل ما. خانمی با موهای فرفری سرش را از پنجره آورد بیرون. پرسید: «دیدم از شهر برمی‌گشتید. کمی خلوت بود، نه؟»
دلم نمی‌خواست شکایت دیگری از دزدی از مشتری‌های لیمپت‌راکس بشنوم. به قدر کافی امروز در شهر آن را شنیده بودیم. خوشبختانه خانم فقط سرش را تکان داد و لبخند زد.
بعد گفت: «ببخشید. بحث در این‌باره بی‌فایده است. همیشه می‌گویم اگر مشتری نیامد طرفت، تو برو! وقتی ماشین بستنی‌فروشی داشته باشی، آسان است. اسمم بِلا جِلاتوست. حالا با یک بستنی چطورید؟ یک بستنی مجانی بگیرید. وقتی مزه‌اش را چشیدید دیگر هیچ‌وقت نمی‌روید بستنی‌فروشی حبوبات یخی.»
بستنی مجانی، این شد یک چیزی!
نتیجه گرفتم بِلا باید صاحب بستنی‌فروشی بِلا باشد و او خونگرم‌ترین کسی است که تا حالا توی خلیج نمکی دیده‌ایم.

این کتاب با ۱۷۶ صفحه مصور، شمارگان هزار و ۵۰۰ نسخه و قیمت ۲۲ هزار تومان منتشر شده است.

بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...