آنجا همه ‌چیز دارند و مردم هیچ ندارند | اعتماد
 

داستان فلسفی «کاندید یا خوش‌باوری» [Candide ou l'optimisme] قصه زندگی پسری به ‌نام کاندید است که عاشق دختری به‌ نام کونگوند می‌شود، اما ناملایمات ِزندگی او را از عشقش دور می‌کند، و او به‌رغم تمام اتفاقاتی که در طول داستان بر سرش می‌آید، همچنان دلباخته کونگوند است. پانگلس که به عنوان یک دانشمند و فیلسوف، کاندید را در طول داستان همراهی می‌کند، دنیا را همواره بهترین جای ممکن برای زندگانی می‌داند و این نظریه طی داستان، با رخ دادن بلایا و مصیبت‌هایی که برسرشان می‌آید، کمرنگ‌تر می‌شود. در میانه داستان شخصیت دیگری به ‌نام مارتین، کاندید را همراهی می‌کند که برخلاف نظریه پانگلس، دنیا را همواره جایگاهی برای درد و رنج انسان‌ها می‌پندارد. فی‌الواقع به استثنای شخصیت مارتین، مابقی شخصیت‌های داستان، بین دیدگاه خوش‌بینی و بدبینی همواره در کشمکش هستند.

کاندید یا خوش‌باور ولتر

فرانسوا ماری آروئه ملقب به ولتر [Voltaire] نویسنده داستان، «کاندید (ساده‌دل) یا خوش‌باوری» را در سال 1759 به چاپ رسانیده ‌است. از آنجایی که ولتر از جنگ نفرت داشته و در تمام آثارش این ظالمانه بودن جنگ را ابراز ‌کرده، در این اثرش نیز پیوسته از آشفتگی‌ها، خرافات و گرفتاری‌هایی که به‌ واسطه جنگ به وجود ‌می‌آید، سخن گفته است. ولتر در این داستان تلاش کرده تا آنجا که می‌تواند دید خوشبینانه زندگی را کمرنگ کند، اما در انتهای داستان این موضوع را هم یادآوری می‌کند که بشر برای استراحت آفریده نشده و برای اینکه زندگی را برای خودش تحمل‌پذیر کند، باید بدون هیچ استدلالی و بحثی کار کند. بالطبع ولتر به ‌دلیل تمسخرات و جسارت‌هایش برای اظهار تنفرات خود به جامعه کشیشان و راهبان، همیشه مورد تحقیر این گروه قرار می‌گرفته و بعد از بیماری‌اش نیز کشیشان سخت در تلاش بودند که او را راضی به امضای توبه‌نامه‌های‌شان کنند. ‌داستان با توجه به مصائبی که پشت‌ هم بر سر قهرمانان قصه می‌آید، لحنی طنزآمیز و کمیک دارد. کثرت داستان‌ها، پیوستگی‌شان به ‌هم، جملات کوتاه و غیرپیچیده‌‌ که همگی نشانه‌هایی از سبک نوشتاری ولتر است و همچنین ترجمه روان محمود گودرزی نه‌تنها خواندن را برای مخاطب آسان کرده، بلکه سبب شده مخاطب، صفحه‌ای را نخوانده رد نکند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...