انفعال ساده‌لوحانه‌ای به اسم «امید» | درنگ


در میانه‌ی عصر روشنگری که چالشی جدی میان آموزه‌های کلیسا و فلسفه‌ی اومانیسم پدید آمده بود، نیاز به ارائه‌ی چشم‌اندازی درباه‌ی وضعیت موجود، بیش از پیش احساس می‌شد. دورنمایی از راهی که انسان تا آن زمان و در پناه سنت مسیحی پیموده بود. انسانی که در نقطه‌ای از عصر روشنگری، به اصالت تفکر خویش و نقش آن در شکل‌دهی به جهان‌بینی‌‌اش پی برده بود. ولتر [Voltaire] در چنین شرایطی اهمیت نوشتن ««کاندید یا خوش‌باوری» [Candide ou l'optimisme] را حس کرد.

«کاندید یا خوش‌باوری» [Candide ou l'optimisme]  ولتر

او رساله‌ی کوتاه مونادولوژی لایبنیتس را تازه خوانده بود و از سمیّت امید و خوش‌باوری در جامعه‌ی کلیسازده نگران بود. روشنفکری که قضاوقدر را به سُخره می‌گرفت و از تخدیر ذهن انسان‌ها با امید و ساده‌انگاری هراسان بود. او در همین احوالات «کاندید» را که پیکارِسکی در نفی خوش‌باوری به شمار می‌آمد، نوشت؛ سفر قهرمانی به دل جهانی از فساد و ناامنی و بی‌اخلاقی. جهانی که با تلاش کلیسا می‌خواست روشن و سرشار از امید به نظر بیاید. شکی نبود که چنین رمانی با چنین مقاصدی، در بطن خود دنیایی هجو و کنایه پنهان کرده بود و ابعاد فلسفی و جامعه‌شناختی‌اش درخور تأمل بود.

از منظر ولتر فقط عوام نبودند که مرعوب خوش‌بینی‌ای می‌شدند که از کشیش گرفته تا فیلسوف آن را ترویج می‌کرد، بلکه اندیشمندان نیز قربانی چنین مصیبتی بودند و اغلب به دور از تحلیل‌های مبتنی بر واقعیت، روزگار می‌گذراندند. به همین‌خاطر «کاندید» نه‌تنها توده‌ی جامعه، که نخبگان را نیز هدف تیغ انتقاد خود قرار داده بود. متفکران جامع‌الاطرافی همچون پانگلس در این رمان نماینده‌ی همین طبقه‌ی الیت هستند که ولتر به طنز لقب «خداکیهان‌نادان‌شناس ماوراءالطبیعی» به آن‌ها می‌دهد. کسانی که برای ساده‌دلانی همچون کاندید، شخصیت اصلی رمان، از فلسفه‌ی وجودی هر چیزی شاهد می‌آورند تا بذر خوش‌بینی بکارند و انفعال و رکود درو کنند. پانگلس معتقد است از آن‌جا که هر چیزی برای هدفی ساخته شده، این هدف فقط به بهترین نتیجه‌ی ممکن معطوف می‌شود؛ در واقع هیچ اتفاقی نمی‌افتد مگر این‌که بهترین باشد. با چنین نگاهی تمام جهان جز به سوی بهبود نمی‌رود. به‌علاوه، آن‌چه که پیش روی انسان قرار می‌گیرد، همیشه بهترین رخداد ممکن است. در تمامی طول سفری که کاندید طی می‌کند، نه‌تنها استادش پانگلس، که تمامی آدم‌های دوروبرش نیز بر طبل خوش‌بینی می‌کوبند و در اوج فساد، غارت و تباهی‌ای که کلیسا نیز بر آن مهر تأیید می‌زند، همواره به این‌که هر چه پیش آید، خوش آید، اصرار می‌ورزند.

ولتر امیدی را که از این خوش‌بینی افسارگسیخته‌ی رایج زمانه‌اش برمی‌آمد، در کانون مسائل لاینحل انسان عصر روشنگری می‌دید. امیدی که به تعبیر هانا آرنت خود به مانعی بزرگ برای آزادی‌خواهان در می‌آید و راه مواجهه با واقعیت را می‌بندد. آرنت در پاسخ به این پرسش که جهان در برابر نسل‌کشی یهودیان به دست حاکمیت نازی چه کرد، می‌گوید که جهان در این باره ساکت نماند، اما کاری هم نکرد و گویی به نوعی از رویارویی با واقعیت طفره می‌رفت، زیرا همین رویکرد صریح به فاجعه بود که می‌توانست جوامع را برانگیزد و به دل مقابله با نظام تمامیت‌خواهی بیاندازد که همچون هیولا به جان همه‌ی دنیا افتاده و جنگی ناتمام با آن در پیش گرفته بود. در «کاندید» نیز این فرار از واقعیت در گستره‌ای به قاعده‌ی همه‌ی جهان دیده می‌شود.

کاندید در سودای آرمان‌شهر و در سفری که پهنای اروپا را درمی‌نوردد، درمی‌یابد که هیچ‌ جای جهان از این تباهیِ پیش‌رونده و از این سیر فروپاشی در امان نیست؛ در حالی که استادش، رفیق‌اش، معشوق‌اش و اغلب آدم‌هایی که طی سفر می‌بیند، او را به خوش‌بینی و امیدواری فرا می‌خوانند. در خوانشی هزل‌آلود از آموزه‌های کلیسایی، ولتر به آن‌ها رستاخیز پس از مرگ می‌بخشد تا این امید واهی تزریق‌شده به جامعه را به باد انتقاد بگیرد.

مسافرت کاندید برخلاف آن‌چه از سیر و سلوک یک رهرو انتظار می‌رود، روندی تکاملی ندارد. هر چه بر وخامت اوضاع افزوده می‌شود، به شکلی پارودیک درجه‌ی امیدواری این مسافر راه حقیقت بالاتر می‌رود. گویی دیگر هیچ نوعی از مصیبت نیست که بتواند اندکی او را از این خوش‌باوری مهلک برهاند. این تصویر همان انسانی است که گرچه به اصالت اندیشه‌ی خود پی برده، اما از آن پیش‌فرض‌های نهادینه که تفکر قرون وسطایی در روح‌اش کاشته خلاصی ندارد. ولتر این بیماری امیدواری را عمده‌ترین مانع در راه تغییر جهان می‌داند. جهانی که حتی در سایه‌ی روشنگری، خطر انحطاط را نمی‌تواند به راحتی از سر خود دور کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...