نویسنده باید برای انتقال حقیقت دست به قلم شود | آرمان ملی
نام عربستان سعودی به ندرت با ادبیات داستانی معاصر گره خورده است. اما از سال ۲۰۱۶ محمدحسن علوان (۱۹۷۹) این دو نام را باهم آشتی داده است. او حالا یکی از نویسندههای شناختهشده عرب در جهان است که با دو رمان «سگ آبی»[القندس] (۲۰۱۳) و «مرگی کوچک» [موت صغیر] (۲۰۱۶) به مرحله نهایی جایزه بینالمللی بوکر عربی راه یافته و توانسته است با رمان «مرگی کوچک» [گاه ناچیزی مرگ] این جایزه را از آن خود کند. «سگ آبی» علاوه بر جایزه جهانی عرب، ترجمه آن به فرانسه نیز جایزه بهترین ترجمه را از آن خود کرده است. علوان در سال ۲۰۰۹ به عنوان یکی از ۳۹ نویسنده برتر عرب شناخته شده بود. آنچه میخوانید برگزیده چند گفتوگو با محمدحسن علوان درباره این دو رمان است که از زبان عربی ترجمه شده است.
آقای علوان با رمان «مرگی کوچک» شروع کنیم که برایتان جایزه بوکر عربی را به ارمغان آورد. در مورد نطفه آغازین این داستان و اینکه چه شد آن را به نگارش درآوردید توضیح دهید؟
اواسط سال 2015 بود که من در سرمای استخوانسوز اوتاوا در کشور کانادا ابتدا دست به کار جمعآوری منابع و کتابهایی شدم که در مورد زندگی و آثار و اندیشههای محیالدین بن عربی تألیف شده و باید اعتراف کنم که قصدم از اول مطلقا نوشتن یک رمان در مورد زندگی او نبود، ولی وقتی مطالب را جمعآوری کردم بعد از دستهبندی آنها متوجه شدم که میتوان از آن یک رمان در خصوص زندگی محیالدین ملقب به شیخاکبر از تولد تا وفات خلق کرد، برای همین دست به نگارش داستان زندگی مردی شدم که برای پیداکردن حقیقت وجود خویش پهنه زمین را طی کرد و از غربیترین نقطه آندلس تا آذربایجان برای یافتن «منِ خویش» از هیچ نقطهای فروگذار نشد.
استقبال خوانندگان و ناقدان از این کتاب چطور بود؟
بله، بیشتر خوانندگان و ناقدان وقتی این کتاب را مطالعه کردند متوجه شدند که در کل سبک نگارش و شیوهای که در این کتاب به کار بردهام با سایر آثار پیشینم، حتی از حیث حجم و تعداد صفحات، قابل مقایسه نیست و نوعی نویننگاری در آن راه دارد. علتش هم این است که من هنگام نگارش این کتاب برای اولینبار بود که ناگزیر از مراجعه به صدها کتاب و رفرنس مربوط به وقایع و حوادث تاریخی در دوران حیات ابن عربی شدم و از آن طرف هم مجبور شدم در سبک نگارش و حتی انتخاب واژههایم طوری عمل کنم که مطابق با آن مقطع از تاریخ باشد و درحقیقت لحن و سبک نگارشم با مرور زمان به شکلی سیال در حرکت بود. از سبک نگارش در قرن ششم (کلبه آذربایجان) شروع شد و تا قرن بیستم ادامه یافت و این خود یکی از جذابیتهای رمان برای خواننده شد؛ یک نوع سیر زمانی طی چهارده قرن.
در داستانتان تا حدی هم به صور خیال روی آوردهاید و آن را در کنار حقایق زندگی او گذاشتهاید. فکر نمیکنید این کار باعث شود تا حدودی حقیقت زندگی محیالدین تحتتاثیر اوهام قرار بگیرد؟
البته روایت داستان زندگی بزرگمردی چون محیالدین بن عربی ملقب به شیخاکبر در کتاب من تا حدودی آمیخته به صور خیال هم شده، اما این صور خیال نهتنها وهمبرانگیز و لطمهزننده به حقیقت زندگی آن عارف بزرگ نمیشود و آن را وهمآلوده نمیکند، بلکه برعکس آن صور خیال توانسته به نحو مطلوبی نادانستهها و مجهولات زندگی آن عارف صاحبنام را که مانند خلأ و گمشدهای در مسیر شناخت ما از اوست، پر کند. صور خیالی که در این کتاب زینتبخش حقیقت شده و تا حدود زیادی میتواند در کشف اسرار و تفسیر پیچیدگیهای زندگی رازآلود محیالدین راهگشا باشد. ضمن آنکه من در این داستان به هیچوجه قصد نداشتم خواننده با کتابی رودررو شود که صرفا با یک چهره تاریخی از زمان ولادت تا وفات آشنا میشود؛ بلکه قصدم جذابکردن رمان از طریق این شیوه بوده است.
چه شد که محیالدین را برای این داستان انتخاب کردید؟
یک ویژگی بارز مرا به این سمت هدایت کرد و جذب شخصیت این عارف صاحبنام شدم و آن اینکه نقطهعطف زندگی محیالدین که او را از سایر عرفا و اهل تصوف متمایز میکند همان سفرهای دائم و بیوقفه اوست که قصد داشته از مسیر آن سفرها خود را بازیابد و به خویشتن بازگردد. من در آخرین دستنوشته که در فصل پایانی کتاب آوردهام سعی کردهام به این موضوع اشاره کنم که برای یافتن حقیقت خویش باید سفری به درازآهنگی محیالدین داشت. سفری که هر شهر و منزلش چون حلقههای زنجیر در امتداد هم قرار گرفته و از دستدادن حتی یک حلقه نیز میتواند سالک را از نیل به مقصود بازدارد، همانطور که قهرمان آن دستنوشته و شوهرش که هر دو پژوهشگر در عرصه آثار و اندیشههای محیالدین بودهاند، اعتراف کردهاند که ما در مسیر سفرهای خود به آنچه محیالدین رسیده، نایل نشدهایم، چراکه به واسطه مسیحیبودن شوهر از سفر به مکه بازماندند.
کدام اندیشه از اندیشههای محیالدین برای شما جذابتر بوده است؟
ایمانش به مذهب عشق. این موضوع را بگویم که با خواندن ترجمانالاشواق به این نتیجه و باور رسیدم که جانمایه سلوک در طریق عشق درک کعبه وحدت است؛ کعبهای بیجهت و درعینحال پرجهت که پذیرای تمامی عشقها است؛ درست همانطور که محیالدین در ترجمانالاشواق سرود: «دشت قلب من پذیرای تمامی صورتهاست/ هم چراگاه آهوان است و هم دیر راهبان/ هم بتکده است و هم کعبه/ هم الواح تورات را دارد هم آیات قرآن را/ من به هر سو رو کنم مومن به مذهب عشق هستم/ عشق دین و ایمان من است/ این است باور مذهبی من.» من در جایجای کتاب به این حقیقت اشاره کردهام، از جمله وقتی پسر سودکین به دنیا آمد و محیالدین برای آن کودک چنین دعا کرد: «بارالها قلب این کودک را به مانند کعبه گردان.»
راز ماندگاری عرفان محیالدین در این کتاب را چگونه تفسیر کردهاید؟
با آنکه محیالدین بن عربی دائم در سفر بوده و ماندگاریاش در یک دیار حداکثر بیش از دو الی سه سال طول نکشیده و از غرب آندلس تا آذربایجان و آناتولی در دورانهای مختلف حکمرانی زندگی کرده و حتی در مقاطعی از زمان با دولتمردان و حکام هم همنشین بوده و قطعا فلسفه و اصول عمیق تصوف و عرفان نظری و عملیاش را طی همین سفرها به دست آورده است، ولی امروزه محققان و پژوهشگران تاریخ آنگونه که باید و شاید در مورد زندگی او چیزی نمیدانند.
هدف از دستنوشتههایی که در پایان هر فصل آوردهاید چه بوده است؟
من در آن دستنوشتهها داستان جابهجا و دست به دستشدن نسخههای خطی ابنعربی را که به دست خودش نوشته شده نقل کردهام که چگونه آن نسخهها به عنوان میراثی مکتوب که نمایندهای ملموس از تمدنی بلندمایه است با جان و دل توسط شاگردان و مریدانش حفظ شده، ولی در پایان توسط یک جوان سوری به قیمت دو هزار دلار به فروش رفته است. با این کار قصد داشتم بگویم راز بقا و ماندگاری تمدن ما در حفظ و پاسداشت میراث مکتوبمان است که اگر آن را به عنوان یک ارزش در جوامع خودمان ترویج و معرفیاش نکنیم چه سرانجامی خواهد داشت. مرگ یک دستنوشته و نسخه خطی مرگ تمدنی ریشهدار است.
به نظر خودتان «مرگی کوچک» یک اثر ادبی است یا فرهنگی؟
قطعا من در این اثر به جنبه فرهنگی موضوع بیشتر دقت کردهام، چون اعتقاد دارم وقتی یک اثر از جنبه و لعاب فرهنگی متجلیتری برخوردار باشد هم ماندگاریاش بیشتر است و هم در متن جوامع تأثیرگذارتر خواهد بود به شکلی که میتوان آنها را به بیداری فراخواند و نقش یک بیدارگر را ایفا کرد؛ چون اثر ادبی را بیشتر متخصصان میخوانند و از آن لذت میبرند، درحالیکه یک اثر فرهنگی حتی برای قشر تحصیلنکرده هم جذاب است و عامه مردم آن را میپسندند و خواهان مطالعهاش هستند.
در مورد آثار محیالدین بن عربی که برای روایت این قصه از آنها کمک گرفتهاید بگویید؟
وقتی به یک نسخه خطی از ترجمانالاشواق برخورد کردم با مطالعه آن فهمیدم مردی که چنین درک عمیقی از عشق داشته و در مورد او آنطور که شایسته و بایسته است کار نکردهاند تصمیم گرفتم با محور قراردادن اندیشههای برآمده از همان دیوان دست به کار نوشتن این داستان شوم، هرچند در این میان از «فتح مکی» و بخشهایی از «فصوصالحکم» هم غفلت نورزیدم و با استخراج کلمات قصار او از لابهلای آن کتب، هر فصل را به آن اختصاص داده و داستان را طوری که به شکلی ساده و نزدیک به ذهن برای خواننده باشد، تفسیر و تحلیل کردهام.
در مورد «سگ آبی» توضیح دهید که تا منتخبهای نهایی بوکر عربی هم راه یافت؟
کتاب «سگ آبی» هم در نوع خود مورد عنایت ویژهای از سوی خوانندگان قرار گرفت. من در این داستان قصد داشتم به واکاوی ریشههای دو فرهنگ متناقض بپردازم. به این معنا که یک جوان عرب وقتی از زندگی عشیرهای و طائفهای که تا پیش از آن در آن رشد کرده و پرورش یافته با آن وابستگیهای فرهنگی وارد یک محیط باز و آزاد میشود، برای کنارآمدن با آن محیط تا چه حد با دشواریابی روبهرو میشود و همین امر او را از رسیدن به اهدافش بازمیدارد. همانطور که غالب، قهرمان داستان، در هر دو سفرش از سعودی به آمریکا به نوعی شکست خورد و به اهدافش نرسید. بله، این داستان تا لیست نهایی بوکر هم پیش رفت، ولی موفق نشد، اما جایزه داستانسرایی فرانسه را به خودش اختصاص داد.
و اینکه خانوادههای عشیرهای را با زندگی سگهای آبی مقایسه کردهاید؟
با توجه به اینکه سگهای آبی در آمریکا بهعنوان یک نماد مورد توجه قرار دارند متوجه شدهام که این حیوانات به محض آنکه به سن بلوغ میرسند از خانواده جدا میشوند و خودشان اقدام به سدسازی و ایجاد یک فضا و محیط مستقل برای خودشان میکنند و به نوعی میتوان گفت یکجور زندگی بر مبنا و شاکله زندگی آمریکایی دارند، برای همین قهرمان داستان و اعضای خانوادهاش را به زندگی و خانواده سگهای آبی تشبیه کردهام. با این توضیح که یک فرزند عشیره وقتی اقدام به مستقلزیستن میکند وابستگیهای خانوادگی اعم از پدر، مادر، برادر و خواهر از یکسو او را به سوی خود میکشد و از طرفی دهشتزدگیاش در برابر فرهنگ جوامع نوین از سوی دیگر او را خواسته یا ناخواسته با چه مشکلاتی مواجه میکند.
در مورد قهرمان داستان، غالب الوجزی، او در آن داستان نماد چیست؟
غالب الوجزی یک جوان 40 ساله سعودی است که صرفا به واسطه داشتن پول به آمریکا رفته است. او حتی در کشور خودش هم شکست خورده بود. از دانشگاه اخراج شده و با پولهایی که داشته بیآنکه تخصصی داشته باشد یا از عهده انجام کاری بربیاید به آمریکا سفر کرده، چون با خودش میاندیشید همین که از آن محیط و خانواده بسته و سنتی بگریزد، بُرد خواهد کرد، ولی وقتی پایش به ویلامت رسید متوجه شد با چه مشکلات بزرگتری رودررو است؛ مشکلاتی که نه پول و نه نفت قادر به حل آنها نیست. به همین خاطر قهرمان داستان با مقایسه بین این دو فرهنگ ضدونقیض سعی دارد ریشههای این مشکلات را مورد واکاوی قرار دهد و بگوید پرورشدادن جوانان، اعم از زن و مرد، در محیطهای بسته خالق چه مشکلات و مصائبی میشود.
آیا فکر نمیکردید دید انتقادی شدیدتان به همین جوامع شما را از جایزه بوکر محروم کند؟
البته نمیتوان منکر این واقعیت شد که دریافت جایزه در هر سطحی برای یک نویسنده از اهمیت برخوردار است، جایزه بوکر که جایگاه خودش را دارد ولی این واقعیت را نیز باید بدانیم که هدف و غرض اصلی یک نویسنده، حالا هر نویسندهای از هر کشوری، اگر دستیابی به جایزه باشد و این موضوع برایش در درجه اول اهمیت قرار بگیرد یقینا استعداد نویسندگیاش خفه میشود و قوه ابتکار از او بسیار فاصله میگیرد، چون درواقع تبدیل بهنوعی سفارشنویس خواهد شد. یک نویسنده باید سعی کند بهخاطر بیان و انتقال یک حقیقت دست به قلم شود. با آنکه انجام چنین کاری مطلقا ساده نیست، ولی من همیشه سعی کردهام در درجه اول جهت درمان آن دسته از آلام و دردهایی مطلب بنویسم که گریبان جوامع را گرفته و همگان از آن رنج میبرند تا اثر من به عنوان یک راهکار جهت برونرفت از آن مصائب جلوه کند.