پرنده آزادی... | سازندگی


مهدی مهدوی چهارسال پس از مجموعه‌شعر «خاورمیانه غمگین»، مجموعه‌شعر «پراکنده‌ها و پرندگانی از این دست» را در نشر سمت روشن کلمه منتشر کرده است. مهدوی در مجموعه تازه‌اش در محتوامحوری نگرش تازه‌ای به زبان دارد و به‌دنبال کشف فضاهای نامکشوف جهان و هستی، اشیا و پدیده‌ها است.

مهدی مهدوی پراکنده‌ها و پرندگانی از این دست

تکرار پرنده در کلیت این دفتر (به‌مانند مجموعه پیشین) بسامد بسیار بالایی دارد، که هربار در مفاهیم دیگری به کار رفته است: «پرنده‌ای که پشت پنجره می‌خواند/ کرم در دهان دارد/ پنجره مشبکی که راوی نور است/ کرم در بدن دارد/ پرنده‌ای که در دهان دارم/ می‌پرد روی این صفحه/ می‌پرد توی چشم‌هات/ توی دهانت می‌چرخد/ زبانت را نک می‌زند/ پنجره‌ای که در پلک گرفته‌ای/ می‌بندی.»

این شعر (پرنده پنجم) دارای چهاربند در محوریت تقابل و تضاد تصاویر است، که درعین پیوستگی هر کدام ساختار و مفهوم مستقلی دارند. نخست بن‌مایه‌های موضوعی و موضوعی ساختمند و همگرا هستند. در سطور بعدی صحنه انتزاعی به عینیت می‌گراید. در چرخشی مفهومی در آخر به ناگهان از در جهت اندیشه انتزاعی پایان می‌یابد. در دو سطر از بند نخست تصاویر محسوس به نمایش درآمده‌اند. ابژه یعنی آنچه مشاهده می‌گردد: «پرنده‌ای که پشت پنجره می‌خواند»، و سوبژه یعنی مشاهده‌کننده: «کرم در دهان دارد.» دو سطر بند دوم، به سمت انتزاع حرکت می‌کند: «پنجره مشبکی که راوی نور است/ کرم در بدن دارد» شگرد بند سوم از پیوستگی تصاویر است. دو سطر بند چهارم، سرشار از تصاویر انتزاعی است. تغییر زاویه دید بر عمق تصاویر سوررئال می‌افزاید. و ترکیب غیرمحسوس و انتزاعی «پنجره‌ای که در پلک گرفته‌ای/ می‌بندی» سرشار از لایه‌های ساختاری و معنایی است. در کاربرد کلماتی مانند «پرنده، پشت، پنجره، می‌پرد، پلک» ساختار شعر روی ابژه‌ای مانند پنجره می‌چرخد. در کاربرد اعضای بدن یعنی «دهان، بدن، چشم،زبان، پلک» تکرار دهان ساختار دیگری به شعر می‌دهد.

شاعر در شعرها رویکرد مدرنی به زبان دارد، به‌ویژه در این شعر. روایتگر دنیای بیرون (پشت پنجره، پنجره مشبک) و دنیای درون (دهان، زبان) است. بین تصاویری که به‌هم پیوسته نیستند، و تصاویری که به‌هم پیوسته هستتند، پیوندهای ذیل را برقرار می‌کند: در نگاه نخست، شاعر ترسیم‌گر پرواز است، برای وضعیت بغرنج انسان معاصر پرنده را دستآویز مفاهیم قرار داده است، این نشانه‌های تقابلی و تقارنی روایت تنهایی انسانی است که سرگرم روزمرگی است. در نگاه دوم، با تکیه بر معنا تضاد دنیای درون و برون را به نمایش می‌گذارد. به کارکردهای دور از ذهن دقت دارد، سعی می‌کند با غریبه‌سازی روی مخاطبان تاثیر بگذارد.

در نگاه سوم، از روایتی به روایتی دیگر گریز می‌زند. تصاویر محسوس و غیرمحسوس را کنار هم می‌چیند تا گستره معنایی بیشتری به شعر ببخشد. در نگاه چهارم، زبان را به لایه‌های ساختاری می‌برد تا از ظرفیت‌های مفهومی نهایت بهره را ببرد. با تکرار دو لفظ «پرنده ـ پنجره» ظرفیتی به زبان اضافه می‌کند، آنچنان که هربار قرائت تازه‌ای از تصاویر ارایه می‌دهد. در نگاه پنجم، رویکردی انتقادی اعتراضی هم دارد. با اجراهای تصاویر سوررئال بر چند لایه‌گی دلالت دارد. در نگاه ششم، پرواز در چارچوب ذهنی شاعر فضایی وهمناک دارد. با ترکیبات نامتعارف و هنجارگریزی (پنجره‌ای که در پلک گرفته‌ای/ می‌بندی)، ما‌به‌ازای شعر را واژگون نشان می‌دهد. در نگاه هفتم، در طیف معنایی آنچنان با تعمق پرنده را به تصویر می‌کشد، که گویی جهان هستی به پرنده آفریده شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...