امیرهوشنگ ابتهاج، متخلص به سایه، بامداد چهارشنبه ۱۹ مردادماه ۱۴۰۱ در سن ۹۵ سالگی، درگذشت.

امیرهوشنگ ابتهاج سایه

«من (امیرهوشنگ) تنها پسر «آقاخان» ابتهاج و «فاطمه رفعت» به‌شمار می‌رفتم. بعد از من سه تا دختر به‌دنیا آمدند و ضمناً یک پسر هم قبل از من، نیامده رفت. خیلی برای خانواده‌ام اهمیت داشتم و خیلی عزیزکرده، خودسر، خودرای، لوس و از خودراضی بار آمده بودم! تا دوازده سیزده سالگی من، اگر کسی حال مرا از مادرم می‌پرسید، زارزار گریه می‌کرد و می‌گفت که یک پسر دارم که آن همه دیوانه است. هرچه می‌گفتند: خانم‌جان! پسربچه‌ها این‌طورند و بزرگ می‌شوند، خوب و عاقل می‌شوند، می‌گفت که دیگر کی می‌خواهد عاقل شود؟

خیلی اذیت‌کننده و آزارگر بودم. یک بچه کمی کوچک‌تر از خود را با طناب می‌بستم و از درخت آویزان می‌کردم. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه‌ی عنصری که در ضلع جنوبی باغ سبزه‌میدان بود، گذراندم؛ بعد مرا گذاشتند مدرسه‌ی قاآنی که پشت خانه‌ی ما در سبزه‌میدان و آن طرف در ته کوچه بود، بعد از آن‌جا برای کلاس هشتم به مدرسه‌ی شاپور که کلاس‌های چهارم و پنجم متوسطه را آن‌جا خواندم. در مورد من می‌گفتند که: او در پی آموختن و یادگرفتن است اما در درس و کار مدرسه چندان کوشا و ساعی نیست و زیاد به آن توجه نشان نمی‌دهد. آشپزی، گلدوزی، خیاطی، موسیقی، نقاشی، مجسمه‌سازی، ورزش (کشتی و وزنه‌برداری) هر کدام در دوره‌یی علاقه‌ی من را به خود جلب می‌کرد. یکی از آن چیزهایی که خیلی برایم جالب بود، آشپزی بود. در همان هشت - ده سالگی برای غذا پختن و یاد گرفتن حرص می‌زدم و همواره از درس گریزان بودم. چنان‌که هنگامی که به تهران آمدیم و در مدرسه‌ی تمدن نام‌نویسی کردم، در آن‌جا کلاس پنجم متوسطه را رد شدم، بعد هم دیگر به مدرسه نرفتم و درس خواندن را رها کردم».

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایسنا، آن‌چه در بالا آمد، بخشی از زیست‌نامه‌ی خودنوشت «سایه» است که در سی‌وچهارمین شماره از نشریه‌ی «حافظ» (شهریور ۱۳۸۵) با یک شعر از او منتشر شد و ما به رسم الخط خودش منتشر کردیم.

اما آغاز زندگی شاعری ابتهاج را شاید بتوان از «نخستین نغمه‌ها» دانست؛ او نخستین اثرش را با این نام در آغازین روزهای جوانی و در سال ۱۳۲۵ منتشر کرد. پس از این، «گالیا» دست‌مایه‌ی عاشقانه‌های «سایه» شد. او در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام «گالیا» شده بود که در رشت زندگی می‌کرد و این عشق موجب سرودن شعرهای عاشقانه‌ای شد که در آن روزها سروده است. سال‌ها بعد نیز البته ابتهاج شعری را با نام «دیرست گالیا…» با اشاره به‌همان روابط عاشقانه و درگیرودار مسائل سیاسی ایران سرود.

نام هوشنگ ابتهاج یادآور غزل است؛ اما او را یکی از موفق‌ترین شاعرانی دانسته‌اند که به شیوه‌ی نیما، اقبال کرده است. شعر نوآیین سایه، به حال و هوا و تماشا، از شعر دیگران ممتاز است. قریحه‌ی توانا، آشنایی و الفت با دیوان‌های قدما در میراث نثر فارسی، زبان و موسیقی خاص شعر ابتهاج را رقم زده است. (مجله‌ی شعر، بهمن و اسفند ۱۳۷۲، شماره ۹)

نقل است که «سایه» در سال ۱۳۴۶ به اجرای شعرخوانی بر آرامگاه حافظ در جشن «هنر شیراز» می‌پردازد که ابراهیم باستانی پاریزی در سفرنامه‌ی معروف خود (از پاریز تا پاریس) استقبال شرکت‌کنندگان و هیجان آن‌ها پس از شنیدن شعرهای سایه را شرح می‌دهد و می‌نویسد که تا قبل از آن هرگز باور نمی‌کرده‌است که مردم از شنیدن یک شعر نو تا این حد هیجان‌زده شوند.

اما خوانده شدن شعرهای ابتهاج از دهه‌ی پنجاه و با حضور در رادیو آغاز شد، تعدادی از غزل‌ها، تصنیف‌ها و شعرهای نیمایی او توسط کسانی چون محمدرضا شجریان، علیرضا افتخاری، شهرام ناظری، حسین قوامی و محمد اصفهانی اجرا شده‌اند.

یکی از مشهورترین سروده‌های او، «ارغوان» است که توسط علیرضا قربانی نیز اجرا شده؛ ابتهاج درباره‌ی ماجرای سرایش آن گفته بود که درخت ارغوانی در خانه‌ای که سال‌ها پیش در تهران در آن زندگی می‌کرده داشته است و وقتی دیگر در آن خانه نبوده این شعر را به یاد آن خانه و درخت گفته است.

ابتهاج که متولد سال ۱۳۰۶ در شهر رشت بود، در سن ۱۹ سالگی نخستین مجموعه شعر خود را با نام «نخستین نغمه‌ها» منتشر کرد. این شاعر همچنین در دوره‌هایی از زندگی خود با برخی از محافل سیاسی و فکری در ارتباط بود که به زندانی شدن او هم منجر شد. «سراب»، «سیاه‌مشق»، «شب‌گیر»، «تا صبح شب یلدا»، «یادگار خون سرو» و «تاسیان» از جمله آثار او هستند.

................ هر روز با کتاب ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...