کتاب «شکار مرغابی‌ها؛ خاطرات سردار غلامعلی (جواد) نژاد اکبر» نوشته مصیب معصومیان، توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر و راهی بازار نشر شد.

شکار مرغابی‌ها؛ خاطرات سردار غلامعلی (جواد) نژاد اکبر

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌کتاب بیست و پنجمین عنوان از مجموعه «اوج بندگی» است که این‌ناشر چاپ می‌کند.

مصیب معصومیان نویسنده این‌کتاب، پیش‌تر کتاب «از ام الرصاص تا خانطومان» (برگزیده جشنواره شهید همدانی) را در کارنامه خود ثبت کرده است.

شهید غلامعلی(جواد) نژاداکبر سال ۱۳۴۰ در خانواده ای مذهبی در روستای بیشه‌سر از توابع شهر بابل متولد شد. دوران دبیرستانش مصادف بود با شروع و اوج انقلاب اسلامی و حضور پررنگ و مؤثر آقاجواد در تشویق جوانان و فرهنگ‌سازی و تبلیغات و فعالیت‌های انقلابی را همه انقلابی‌های شهر دیده و شاهدند. او در سال ۱۳۵۹ با شروع جنگ تحمیلی، از اولین نفراتی بود که کوله جنگ را به دوش کشید و راهی مریوان شد. هم زمان در سال ۱۳۶۰ در رشته فنی مدرک دیپلمش را اخذ کرد و پس از آن به عضویت سپاه پاسداران شهرستان بابل درآمد و در واحد عملیات مشغول به خدمت شد.

دومین اعزام غلامعلی نژاداکبر مربوط به سال ۱۳۶۱ و حضور در عملیات‌های طریق‌القدس، بیت‌المقدس، فتح‌المبین، والفجر ۸ و کربلای ۵ بوده است. او در سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد و ثمره آن دو فرزند با نام‌های کمیل و فاطمه بوده است. جواد در منطقه هورالعظیم از ناحیه شکم به شدت مجروح شد و پس از چند ماه استراحت، دوباره به مناطق درگیر جنگ بازگشت و این بار خدمت را در قالب فرماندهی گردان مسلم و سپس فرماندهی گردان صاحب الزمان(عج) و سپس، جانشینی تیپ ادامه داد. وی در نهایت در ادامه عملیات عظیم کربلای ۵ در ۱۲ اسفند ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه به هم رزمان شهیدش پیوست.

کتاب «شکار مرغابی‌ها» با ۲۱۶ صفحه منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...