«جانستان کابلستان» گزارش سفر رضا امیرخانی به افغانستان و آخرین نوشته‌ اوست که مجوز نشر گرفته ‌است و به نمایشگاه کتاب می‌آید.

امیرخانی درباره این کتاب به ایسنا گفت: این سفرنامه در 300 صفحه و 9 فصل تنظیم شده ‌است. فصل افتتاحیه‌ کتاب «مور و تیمور» نام دارد که در آن به شرحِ یک کوه‌پیمایی عجیب بعد از انتخاباتِ 88 پرداخته شده‌ است. پس از آن، فصولِ سفر به افغانستان، در هشت فصل تدوین شده‌اند. سه فصل به نام‌های «مشهوراتِ هرات»، «متواتراتِ هرات» و «تحریراتِ هرات» پیرامونِ شهر هرات نوشته شده ‌است؛ شهری که نویسنده آن را معادلِ تیموریِ اصفهانِ صفوی دانسته است.

او افزود: بعد از این سه فصل، گزارشِ تشریحیِ ادامه‌ سفر نویسنده به مزار و کابل با عناوینِ «زائر زار و نزارِ مزار»، «بلخ...الخ»، «تقابل با کابل» و «بلاکش هندوکش» آورده شده ‌است و من سعی کرده‌ام با گزارشی شخصی، تصویری تازه از کشوری همسایه به هم‌وطنانِ خود ارائه دهم.

این نویسنده خاطرنشان کرد: بینِ فصولِ کتاب البته فصلی مهم، خارج از قالبِ سفرنامه به نامِ «انتخاباتیات» قرار دارد که در آن سعی شده ‌است چهار انتخاباتِ مهمِ خاورمیانه در سالِ 88 با یکدیگر مقایسه شوند.

در این فصل آمده‌ است:

«انتخاباتیات، جزوِ فصولِ «جانستان کابلستان» نبود. اصلا به این سفر آمده بودم برای فراموشی... اول بار که به «انتخاباتیات» به عنوانِ یک فصل، اندیشیدم، برمی‌گشت به چند ماهی بعد از سفرِ افغانستان؛ وقتی در چله‌ زمستان، پشتِ میزِ پذیرشِ سفارت‌خانه‌ یک کشورِ درجه سه‌ اروپایی منتظرِ نظرِ کنسول بودم.
کنسول مدتی معطلم کرد. بعد، سه صفحه‌ پایانی پاسپورتم را جلوِ چشمم ورق زد و عذرخواهی کرد.
نفهمیدم منظورش را. پرسیدمش دلیلِ ندادنِ ویزا را. دوباره گذرنامه‌ام را ورق زد و این بار چشمکی هم زد و گفت: شما باید متخصصِ ریاست جمهوری باشید!
متلک‌ش را فهمیده - نفهمیده جواب ندادم. عصبانی بیرون آمدم و پاسپورت را گذاشتم توی جیب و نشستم پشتِ اتومبیلِ کرایه‌یی و رفتم به سمتِ اتواسترادِ جونیه، در شمالِ بیروت تا دستِ کم به کاری دیگر برسم...
در راه مدام به کنسول بد و بی‌راه می‌گفتم که به پاسپورتِ ایرانی من اشاره کرده بود و عذرخواهی کرده بود... یادِ اشاره‌اش به چند صفحه پایانی افتادم. با خود گفتم نکند منظوری داشته باشد. زدم بغل، کنارِ اتوبان و دوباره پاسپورت را از جیب در آوردم: صفحه‌ی آخری، ویزای لبنان بود، قبلی، ویزای عراق و قبل‌تر، ویزای افغانستان... همه در فاصله‌ چند ماه و در یک سالِ شمسی...
متخصصِ ریاستِ جمهوری؟ ایران، افغانستان، عراق، لبنان؟»

در این فصل رضا امیرخانی، افغانستان را تنها کشورِ باکره‌ جهان می‌نامد و سعی می‌کند از این منظر فراسیاسی به مسأله‌ی اشغال دوباره نگاه کند. تشابهات و افتراقات ایران و افغاستان، از جمله‌ مسائلِ طرح‌شده در این کتاب است. وقتی رضا امیرخانی فاصله‌ی افغانستان با ایران را از منظرِ اقتصادی و اجتماعی بررسی می‌کند و آن را در حدِ چندده‌سال می‌یابد، به یک‌باره سعی می‌کند نشان دهد که به خلافِ تصورِ هندسی، فاصله‌ افغانستان با ایران، به هیچ عنوان با فاصله‌ معکوسِ ایران تا افغانستان نسبتی ندارد. او فاصله‌ ایران با افغانستان را در صورتِ بروزِ خانه‌جنگی و اخلال در وحدتِ ملی، سوگ‌مندانه کم از پنج سال می‌پندارد.

این نویسنده در ادامه‌ توضیحاتی درباره‌ «جانستان کابلستان» عنوان کرد: این کتاب را عرض اراداتی شکسته و ناسخته به هم‌زبانانِ هم‌تبارِ افغانی می‌دانم و در پشتِ جلدِ کتاب این بند از متن را انتخاب کرده‌ام که:

«هر بار وقتی از سفری به ایران برمی‌گردم، دوست دارم سر فرو بیافکنم و بر خاکِ سرزمینم بوسه‌ای بیافشانم... این اولین‌بار بود که چنین حسی نداشتم... برعکس، پاره‌ای از تنم را به جا گذاشته بودم پشتِ خطوطِ مرزی، خطوطِ بی‌راه و بی‌روحِ مرزی... خطوطِ "مید این بریطانیای کبیر"! پاره‌ای از نگاهِ من، مانده بود در نگاهِ دخترِ هشت‌ماهه... بلاکشِ هندوکش...»

رضا امیرخانی با نوشتنِ «جانستان کابلستان» که اکنون مجوز نشر گرفته‌ است و تا نمایشگاه کتاب در نشر افق منتشر می‌شود، تعدادِ آثارِ غیرداستانیِ خود را به عددِ پنج می‌رساند. «جانستان کابلستان» و «داستان سیستان» در قالبِ سفرنامه، «نشت نشا» و «نفحات نفت» در قالبِ مقاله‌ی بلند و «سرلوحه‌ها» در قالبِ مجموعه‌ی یادداشت‌ها، آثار غیرداستانی او هستند. او پنج اثر داستانی نیز نوشته است؛ سه رمان به نام‌های «من او»، «بی وتن» و «ارمیا» و داستانِ بلندِ «ازبه» و مجموعه‌ داستان «ناصر ارمنی». همه‌ این آثار در نمایشگاهِ کتابِ امسال در دسترسِ مخاطبان خواهند بود.

این نویسنده در پاسخ به  برابریِ تعداد آثار داستانی و غیرداستانیِ‌اش، گفت: داستان‌نویسی کارِ اصلی من است. وقتی فضای شخصی یا اجتماعی‌ا‌م مناسبِ داستان‌نویسی نباشد، به آثارِ غیرداستانی پناه می‌برم. کارِ بعدی‌ا‌م قطعا داستان خواهد بود؛ رمانی به نامِ «قیدار»، در پاسداشتِ آیینِ متروکِ جوانمردی.

امیرخانی همچنین آثار خود را در نمایشگاه کتاب تهران این‌گونه معرفی کرد: چاپ ششم «نفحات نفت»، چاپ سوم «سرلوحه‌ها»، چاپ نهم «بیوتن»، چاپ بیستم «نشت نشا»، چاپ بیستم «داستان سیستان»، چاپ سیزدهم «از به»، چاپ دوازدهم «ناصر ارمنی»، چاپ سی‌ و دوم «من او» و چاپ بیست و یکم «ارمیا».

................ هر روز با کتاب ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...