کتاب «به توان شانه‌هایت؛ خاطرات شفاهی طاهره غفوری» به قلم مینا حاجی حبیب‌زاده و توسط انتشارات راه یار چاپ و روانه بازار نشر شد.

به توان شانه‌هایت؛ خاطرات شفاهی طاهره غفوری

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، طاهره غفوری از زنان فعال در انقلاب اسلامی و پشتیبانی جنگ است. او در جریان مبارزات انقلاب اسلامی در یزد، با شرکت در راهپیمایی‌های اعتراضی مردم پیش از انقلاب به نظام مستقر و پخش اعلامیه‌ها و... در نوجوانی فعالیت‌هایش را شروع کرد.

بعد از آن نیز با حضور در خیاط‌خانه و دوخت لباس برای رزمندگان، حضور در جهاد سازندگی و بردن بانوان برای انارچینی، گندم دروکنی و نهال‌کاری، عضویت در ستاد نماز جمعه، رسیدگی به مجروحان جنگ، رفتن به جبهه، سرپرستی زنان در طرح «ماماروستایی» جهاد و پذیرفتن سرپرستی ندامتگاه در جوانی، ایجاد پایگاه بسیج محله و برگزای کلاس‌های مختلف، تهیه جهیزیه برای نوعروسان و ساخت سوئیت برای جوانان، حل مشکلات خانوادگی، تأسیس مؤسسه خیریه بیت الزهرا و رسیدگی به نیازمندان، دوخت ماسک و پخش مواد ضدعفونی کننده و بسته‌های معیشتی در دوران کرونا و... فعالیت‎‌هایش را تا امروز ادامه داده است.

در پشت جلد کتاب است: «خانمها را برای گندمدروکنی و انارچینی به مناطق مختلفی میبردم. یک روز اعلام کردند گروهی را ببرم اَبرندآباد. باغهای انار بزرگی آنجا بود که صاحب یکی از آنها محصولش را وقف بچههای رزمنده کرده بود. برای بردن خانمهای محلۀ گنبدسبز رفتم به این محل. اذان ظهر را گفته بودند که اتوبوس غلامحسین زارع جلوی مسجد گنبدسبز ایستاد. اتوبوس مثل همیشه پر از جمعیت شد و راهی شدیم. به باغ که رسیدیم، خانمهای همراهم را به گروههای چندتایی تقسیم کردم و به هرکدام مسئولیتی سپردم؛ از رفتن بالای درخت و چیدن انارها گرفته تا منگنهکردن کارتنها.

نزدیک غروب بود و باید برمیگشتیم. همیشه عادت داشتم نیروهایی را که برای کمک میبردم، طوری برگردانم که اذان مغرب در خانه باشند. خانمها آمادۀ رفتن شدند. از کسانی که برای گرفتن وضو میآمدند لب جوی، خواستم یک کارتن انار هم با خود بیاورند و بگذارند داخل کامیون جهاد که گوشۀ باغ پارک بود. با تمامشدن کار، همه رفتیم طرف اتوبوس. نزدیک که شدیم، دیدم راننده به اتوبوس تکیه زده و چشمهایش را بسته است. صدایش زدم: «آقای زارع؟ آقای زارع؟!»

چشمهایش تکان خورد؛ اما صدایی ازش درنیامد. کسی هم آن دوروبر نبود که کمک بگیرم. نمیدانستم باید چه کنم. از دو تا از خانمها خواستم چادرشان را دربیاورند. بچهها آقای زارع را روی چادر قرار دادند و اورکتش را گذاشتند زیر سرش؛ بعد هم او را بلند کردند و با سختی سوار اتوبوس کردند. حالا باید دنبال راننده میگشتیم. هیچیک از خانمها رانندگی بلد نبود. چند باری بدون گواهینامه سوار پیکان بنیاد شهید شده بودم؛ چارهای نبود، «یا علی» گفتم و این بار سوار اتوبوس غلامحسین زارع شدم!

پشت فرمان که نشستم، دوباره راننده را صدا زدم، بلکه بتوانم کمکی از او بگیرم؛ اما بیفایده بود. بعضی مواقع که توی اتوبوس مینشستم به حرکات دستوپای شوفرها دقت میکردم. حالا وقت آن رسیده بود آنچه دیده بودم در عمل نشان بدهم.»

کتاب «به توان شانه‌هایت» که تحقیق آن برعهده مینا حاجی حبیب‌زاده و ستاره زارعی بوده و تدوین آن توسط مینا حاجی حبیب‌زاده صورت گرفته است، در 212صفحه، شمارگان 1000نسخه و با قیمت 55هزار تومان، از سوی انتشارات راه یار منتشر شده است

................ هر روز با کتاب ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...