کتاب «قلب زمین مال ماست؛ روایتی مستند از جنگ نابرابر در والفجر مقدماتی» اثر گلعلی بابایی با مشارکت نشر ۲۷ بعثت و روزنامه ایران منتشر شد.

قلب زمین مال ماست؛ روایتی مستند از جنگ نابرابر در والفجر مقدماتی گلعلی بابایی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌کتاب در زمستان ۱۴۰۱ همزمان با چهلمین سالگرد عملیات والفجر مقدماتی سال ۱۳۶۱ آماده چاپ شد. «قلب زمین مال ماست» چکیده مطالب مفصل کتاب «زمین‌های مسلح» چهارمین‌کتاب کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ در دفاع مقدس است که چند روایت جدید نیز به آن افزوده شده است.

کتاب پیش‌رو ۲۱ فصل دارد که به‌ترتیب عبارت‌اند از: «فکه؛ محور هجوم»، «یاحسین؛ اینجا کجاست؟!»، «پناهنده‌شدن عنصر نفوذی»، «همچنان در تردید»، «شهادت فرمانده»، «نیروها را خوب توجیه کنید»، «بچه‌ها! کربلا نزدیک است»، «با ابراهیم تا نقطه رهایی»، «به کانال رسیدیم»، «عقب‌نشینی گردان‌ها بر اثر فریب رادیویی دشمن!»، «روایت قائم مقام سپاه ۱ قدر و راوی قرارگاه مرکزی خاتم (ص)»، «تلاش‌های فرمانده گردان کمیل»، «عدم پیش‌بینی تدابیر ثانویه»، «آغاز انقلاب اسلامی تا پیروزی بهمن ۵۷»، «چهارمین روز محاصره»، «پنج‌روز در محاصره»، «حسین‌وار جنگیدیم!»، «با هماهنگی عقب بیایند!»، «دیدگاه‌ها»، «آنها؛ ملائکه‌الله بودند!» و «قلب زمین؛ مال ماست».

پس از این‌فصول هم تصاویر و نقشه‌ها درج شده‌اند.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

اما مگر می‌شود از فکه و کانال‌هایش روایت کرد و از شهیدی نگفت که نام او با کانال‌های فکه گره خورده و طی سالیان اخیر، بدل به اسوه جوانان نسل سوم و چهارم ایران‌زمین شده است؟
شهید ابراهیم هادی؛ همان معلم با اخلاق مدارس جنوب شهر تهران که دانش‌آموزان او، عاشق مرامش شده بودند. همان پهلوان گوش شکسته‌ای که به حریفانش درس مردانگی می‌داد. همان که در اوج نبردهای غریبانه سال نخست جنگ، عضو گروه چریکی شهید اندرزگو در محور سرپل ذهاب_گیلان‌غرب شده بود.
همان کادر موثر تیم‌های شناسایی واحد اطلاعات_عملیات لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) که در شب آغاز مرحله نخست عملیات والفجر، به‌عنوان بلدچی با گردان خط شکن کمیل، همراه شد و دیگر بازنگشت. هم او که تاکنون پیرامون حضور و نحوه مقاومت وی در کانال فکه روایت‌های فراوان و متفاوتی نقل شده است. ازجمله این‌راویان محمد (قربانعلی) ایران‌عقیده؛ فرمانده دسته در گروهان سوم گردان کمیل است. کسی که در روز پنجم محاصره، آخرین نفری بود که از کانال بیرون آمد و خود را به نیروهای ایرانی رساند. ایران‌عقیده، آخرین مواجهه‌اش با ابراهیم هادی را چنین روایت کرده است:

«... غروب روز هفدهم بهمن ۱۳۶۱، نیروهای گردان کمیل به همراه رزمندگان دیگر گردان‌های عمل‌کننده در مرحله اول عملیات والفجر، در محلی به‌نام تک درخت که نقطه رهایی گردان‌ها برای آغاز عملیات بود، جمع شده بودند. آنجا، برادر حاجی‌پور؛ فرمانده تیپ یکم عمار برای همه سخنرانی کرد. بعد از آن دستور حرکت صادر شد. من جزو اولین نفرات جلوی ستون گردان کمیل بودم. همان‌موقع ابراهیم هادی را دیدم که در کنار علی‌رضا بنکدار، معاون گردان در حال حرکت است. او بلدچی گردان ما بود و از عناصر زبده اطلاعات_عملیات لشکر. البته من ابراهیم را از جبهه‌های غرب می‌شناختم و با توانایی‌های او آشنایی داشتم. طبق طرح مانور، گروهان ما بایستی به‌سمت کانال سوم پیش می‌رفت که در پشت جاده شنی قرار داشت. از بد حادثه، بعد از کانال اول، دشمن متوجه حضور ما شد و آتش سنگینی روی سر ما سرازیر کرد. طوری که نظم گردان از هم پاشیده شد. در آن‌لحظات هرکسی به طرفی در حال دویدن بود و عده‌ای زمین‌گیر شده بودند. بعضی‌ها فریاد می‌زدند: «عقب‌نشینی. گردان کمیل عقب‌نشینی کند.» محمود ثابت‌نیا داد زد: «چه‌کسی گفته عقب‌نشینی؟ پیشروی کنید!» الله اکبر گفت و به راه افتاد. ما هم پشت سر او، به سمت سنگرهای دشمن هجوم بردیم. اما پس از آن طی پنج شبانه‌روزی که در کانال محاصره بودیم، اصلا او را ندیدم. نه در کانال و نه در جای دیگر. بعدها فهمیدم شهید شده و پیکر مطهرش در منطقه جا مانده است.»

این‌کتاب با ۳۲۸ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۱۵ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...