کتاب «بازطراحی آموزش: درسی از ناکامی‌های آمریکا در ارتقای آموزش عمومی» [Redesigning education] نقدی سازنده از وضعیت آموزش عمومی و اصلاحات آموزشی در ایالات متحده است که طرحی راهبردی برای نیل به اصلاحات کارآمد آموزش عمومی پیشنهاد می‌دهد. مترجمان کتاب بر این باورند که تحلیل‌ها و طرح پیشنهادی این کتاب برای فعالان آموزشی ایران نیز حاوی نکات بسیار مفیدی خواهد بود.

بازطراحی آموزش: درسی از ناکامی‌های آمریکا در ارتقای آموزش عمومی» [Redesigning education]  کنت ویلسون [Kenneth G. Wilson]

کنت ویلسون [Kenneth G. Wilson] برنده‌ی جایزه‌ی نوبل فیزیک در سال 1982 و یکی از پیشگامان اصلاحات آموزشی در ایالات متحده و بنت دیویس، روزنامه‌نگار مجرب در حوزه‌ی آموزش در این کتاب تاکید می‌کنند نظام آموزش ایالات متحده در چنگ پارادایمی منسوخ‌ گرفتار شده، در حالی‌ که در علم، فناوری و صنعت از بیش از یک قرن پیش شاهد پیروزی فرایندی بوده که می‌تواند مایه‌ی رهایی این نظام شود. این فرایند بازطراحی همان فرایند یکپارچه‌سازیِ تحقیق، توسعه، انتشار و پالایش است که روشی نهادینه‌شده برای تغییر نظام‌مند و راهبردی است که بدون وقفه کار می‌کند تا چشم‌اندازی از تعالی را ایجاد، و همچنین خودِ مفهوم تعالی را به اقتضای تغییر شرایط بازتعریف کند.

آنها در فصل نخست کتاب یک فرایند بازطراحی را پیشنهاد می‌دهند که در آن فرایندی منظم از تغییرات پیش‌رونده را می‌توان در زیرساخت‌های آموزشی‌ گنجاند. در فصل دوم این فرایند بررسی خواهد شد تا بفهمیم چرا همواره مؤثر است. در فصل سوم طرح بهبود خواندن، پیشگام فرایند بازطراحی آموزشی مطالعه می‌شود. در فصل‌های چهار و پنج نیروهایی بررسی خواهند شد که مدت‌هاست آموزش‌وپرورش را در مقابل تغییر ساختاری مقاوم کرده‌اند و همچنین نشان داده خواهد شد که چگونه می‌توان بر این نیروهای سنتی فائق آمد. فصل ششم توجه ویژه‌ای به نقشی دارد که سنجش آموزش باید در اصلاحات مؤثر ایفا کند. درنهایت، در فصول هفت و هشت شیوه‏ای ترسیم خواهد شد که با آن می‌توان یک فرایند منظم تغییر را در مدارس مؤثر و مقرون به صرفه کرد.

به نظر ویلسون و دیویس فرایند بازطراحی با سرعت و قدرت بسیار موجب موفقیت جهانی کامپیوترها، هواپیماها، وسایل آشپزخانه و انواع و اقسام صنایع دیگر شده است، و ازآنجاکه اساساً فرایندی انسانی (و نه فنی یا صنعتی) است، می‌توان آن را برای رسیدن به همین موفقیت در امر آموزش هم به کار گرفت.

آنها در ادامه برنامه‌های جدید آموزشی فرآیند بازطراحی را معرفی می‌کنند و می‌گویند که نتایج پروژه «موفقیت برای همه» برنامه‌ی تجدید ساختار مدارس که در دانشگاه جان هاپکینز توسعه‌ یافته است، قویاً نشان می‌دهد زمانی که اختیار بر جزئیاتِ برنامه‌ی درسی از بوروکراسی‌های قانون‌گذار گرفته شود و برنامه‌های درسی میانِ شبکه‌ای از مدارس که یک سازمان تحقیق و توسعه آن را پشتیبانی می‌کند سازمان‌دهی شوند، یادگیری به‌طور چشمگیر و مستمر بهبود می‌یابد. این مطالعات ثابت می‌کند که گروه‌های دانش‌آموزانی که با هم مطالعه می‌کنند بیشتر، بهتر و سریع‌تر از دانش‌آموزان تنهایی که آرام و ساکت روی میزشان کار می‌کنند، یاد می‌گیرند. همچنین موفقیت «برنامه بهبود خواندن» روش یکتایی برای یاد دادنِ خواندن به کلاس‌ اولی‌های ضعیف، نشان می‌دهد که تحقیق، توسعه و آموزش مداوم معلمان می‌تواند نقش مهمی در تأثیرگذارتر و کاراتر کردن تدریس و یادگیری در سخت‌ترین شرایط تعلیم بازی کند. برنامه‌ی «آموزش علوم مناسبِ فهم عموم» نیز خاطرنشان می‌کند، چگونه با همسو کردن قدرت تحقیق، توسعه، مشاوره و بازطراحی می‌توان ترکیب‌های شگفت‌آوری ایجاد کرد.

پنج رهیافت ویلسون و دیویس که به حمایت از پارادایم جدید آموزشی کمک می‌کنند، در فرازی از کتاب اینگونه فهرست می‌شوند: ابزارهای «یادگیری کیفیت تام» می‌توانند به معلمان نشان دهند چگونه درس‌هایی چالش‌برانگیز و مرتبط با دنیای واقعی را جایگزین دروس کسل‌کننده و سردرگم‌کننده کنند. در کلاس‌های یادگیری کیفیت تام دانش‌آموزان در زمان کمتری مطلب بیشتری می‌آموزند، چون درگیر کارند و کسل نیستند، و به‌جای مقاومت یا بی‌توجهی همکاری می‌کنند. «قدرت دادن به معلمان» به معنای تفویضِ قدرتِ آغاز کردن، شکل دادن، و هدایت نوآوری به کسانی است که مسئول عملی کردن تغییرند؛ و گرد هم آوردن معلمان برای استفاده از تجارب گران‌بهای یکدیگر. «پژوهش‌های شناختی» می‌توانند به معلمان کمک کنند تا درس‌هایی را طراحی کنند که از مشکلات ذاتی فرایند یادگیری، پیش از آنکه پیشرفت دانش‌آموزان را سد کنند، اجتناب ورزند. «یادگیری همکارانه» می‌تواند با تبدیل هر دانش‌آموز به یک کمک‌معلم و تمرین دادنشان برای استفاده از آنچه می‌آموزند، اثرگذاری و گستره‌ی تأثیر معلم را چند برابر کند. یادگیری همکارانه به دانش‌آموزان اجازه می‌دهد تا به یکدیگر و به خودشان در این فرایند درس بدهند، و در عین حال که متقابلاً از یکدیگر حمایت می‌کنند، از ترس‌ها و حواس‌پرتی‌های کلاس درس سنتیِ رقابتی بکاهند. «فناوری‌های جدید الکترونیکی» وقتی عاقلانه از آنها استفاده شود، می‌توانند در بسیاری از موقعیت‌ها نقش جانشین معلم را بازی کنند، و معلم را آزاد کنند تا با دانش‌آموزان به‌صورت انفرادی و با روش‌هایی کار کند که بیشترین اثرگذاری را برای هریک از آنان حاصل کند. هر پنج رهیافت، تأثیرگذاری و بازدهی تدریس معلمان را افزایش می‌دهند و باعث می‌شوند دانش‌آموزان در زمان کمتر و با اتلاف انرژی کمتری مطالب بیشتری را بهتر بیاموزند.

به عقیده ویلسون و دیویس هرچه این رهیافت‌ها بیشتر برای حمایت و تکمیل یکدیگر با هم ترکیب شوند، ناکامی‌های آموزشی ــ ترک تحصیلی‌ها، کسانی که نمی‌توانند درست بخوانند، کودکی که هر کاری می‌کند مطلب را نمی‌فهمد ــ نادرتر خواهند شد و هر اصلاح یکپارچه‌شده، یک سازوکار برای اصلاحات دیگر فراهم می‌کند.

«مدارس بازطراحی سیستم‏ها» پیشنهاد نهایی ویلسون و دیویس جایی است که همه‌ی پروژه‏های تجدید ساختار بر اثر آزادسازی تخصص و قدرت خلاقیت معلمان، مدارسِ در حالِ مرگ را به زندگی بازمی‏گردانند و مسیری است که ما را از پارادایم آموزشی عتیقه‌ی امروزی به پارادایم‌های مؤثرتر و کارآمدتر که اقتصاد جدید و قرن جدید مطالبه می‏کنند، رهنمون می‌کند. فرایند بازطراحی‏ای که در «مدارس بازطراحی سیستم‏ها» تجسم یافته می‏تواند جاده‌ای باشد که بی‌واهمه ما را به‌سوی تعالی رهنمون می‏کند، حتی با وجود اینکه تعریف ما از تعالی همراه با فهم در حال تکاملمان از معنای تحصیل‌کردگی تغییر می‏کند. آینده‏ای که در آن تغییر تنها چیز ثابت است، گزینه‌ای جز آغاز این سفر برایمان نمی‌گذارد.

کتاب «بازطراحی آموزش: درسی از ناکامی‌های آمریکا در ارتقای آموزش عمومی»با ترجمه آرش اردهالی و امین هاشمی توسط انتشارات اختران در ۳۲۰ صفحه رهسپار بازار کتاب شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...