سوتلانا آلکسیویچ، نویسنده اهل بلاروس برنده نوبل ادبیات، نشان افتخار شایستگی دولت فدرال آلمان را از دست رئیس‌جمهور این کشور دریافت کرد.

سوتلانا الکسیویچ سویتلانا آلکسیویچ

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، سوتلانا آلکسویچ، نویسنده برجسته بلاروسی و برنده نوبل ادبیات سال 2015 نشان افتخار شایستگی دولت فدرال آلمان را از دستان فرانک والتر اشتاین مایر، رئیس‌جمهور آلمان دریافت کرد.

رئیس‌جمهور آلمان در مراسمی که که به مناسبت اهدای این نشان در کاخ بلویو در برلین برگزار شد ضمن ادای احترام و تقدیر از دستاورهای نویسنده بلاروسی از کمک‌های شایان او به میهن خود نیز قدرانی کرد و اشاره کرد «مردم شما بسیار به ما نزدیک هستند و شایستگی توجه و اهتمام ما را دارند.»

به گفته او اعتراضات مسالمت‌آمیز سال گذشته در بلاروس نشان داد که این کشور به‌ شدت خواهان آزادی است.

خانم الکسیویچ نیز ضمن تشکر از رئیس‌جمهور آلمان، دریافت این جایزه را یک هدیه غیرمنتظره خواند و گفت که سهم‌اش در اوضاع فعلی کشور فقط یک مشارکت متوسط بوده؛ زیرا کلمات به تنهایی قادر نیستند پریشانی و اضطراب اتحاد جماهیر شوروی سابق را از میان بردارند و اعتراف کرد که دشواری‌های پس از فروپاشی شوروی و رنج‌های آن سبب شد من در این مسیر قرار بگیرم.

خانم الکسویچ بیش از یک سال است که در خارج از بلاروس زندگی می‌کند. او در فوریه سال جاری گفته بود که اگر به خاطر سلامتی‌اش نبود هرگز کشورش را ترک نمی‌کرده و گفته که دوست دارد به کشوری جدید برگردد.

او همچنین در ماه آوریل نیز گفته بود که در حال کارکردن روی کتاب جدیدی درباره تحولات اخیر کشورش است.

سوتلانا الکسیویچ، نویسنده و روزنامه‌نگار اهل بلاروس در سال 1948 در شهر ایوانا فرانکیفسک متولد شد. آکادمی نوبل در سال 2015 او را به دلیل روایات چندصدایی -که مظهر محنت و شجاعت در روزگار معاصر ماست- شایسته جایزه نوبل دانستند.

«صداهایی از چرنوبیل»، «جنگ چهره زنانه ندارد»، «آخرین شاهدان»، «صداهای شوروی از جنگ افغانستان» از جمله آثار او هستند که به زبان فارسی نیز ترجمه شده‌اند.

................ هر روز با کتاب ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...