آیت الله محمد سروش محلاتی درباره «شیوه برخورد با اعتراضات» در سیره علوی گفت: ارجاع به داوران بیطرف؛ دعوت به تحقیق و تشکیل گروههای حقیقتیاب، سه روش پیشنهادی حضرت برای حل اختلافات حکومت با معترضین است.
به گزارش کتاب نیوز به نقل از شفقنا، استاد سروش محلاتی در سومین جلسه از جلسات «سیره امیرالمؤمنین(ع) در برابر معترضان و معارضان» گفت: یکی از پرسشهای مطرح در این زمینه این است که چگونه باید با افراد معترض مواجه شد تا اعتراضها کاهش پیدا کند و اعتراض تبدیل به معارضه نشود. آیا در کلمات و سیره امیرالمؤمنین(ع) پاسخی برای این سؤال یافت میشود که در مواجهه با افراد منتقد و معترض برای حل این مشکلات استفاده شود؟
امیرالمؤمنین(ع) برای کاهش تنشها و اعتراضها و برای رسیدن به وفاق در امر حکومتداری چند روش پیشنهاد کردهاند. البته این که معترضان پذیرفتند یا خیر، مطلب دیگری است:
1. ارجاع به داوران بیطرف
روش حضرت در گام نخست تشکیل گروههای داوری بیطرف است. آیا حکومت حاضر است به جای استفاده از اقتدار خودش برای سرکوب و نابودی افراد معترض، به رأی و نظر داوران بیطرف سر نهد؟ یکی از افتخارات موجود در سیره امیرالمؤمنین(ع) همین مطلب است.
وقتی ماجرای طلحه و زبیر اتفاق افتاد، آنها اعتراضاتی داشتند و حتی بالاتر از آن، اتهاماتی را متوجه امیرالمؤمنین(ع) میکردند. از جمله اتهامات این بود که علیبن ابیطالب(ع) در قتل عثمان دست داشته است. البته آغاز اعتراضات طلحه و زبیر مربوط به بحث تقسیم مساوی بیتالمال و درخواستهای آنها برای مشارکت در امر حکمرانی بود ولی در ادامه بحث خونخواهی عثمان هم اضافه شد. پیشنهاد امیرالمؤمنین(ع) این بود که یک گروه داوری تشکیل شود تا درباره این مسأله تحقیق کنند و این داوران یا گروه حقیقتیاب، کسانی باشند که از طرفداران هیچ کدام از طرفین نباشند و بعد به داوری و نظر آنها تن داده شود تا معلوم شود چه کسانی در قتل عثمان و به چه اندازه دخالت داشتهاند.
اولاً کدام عقل سلیمی میتواند این پیشنهاد را رد کند؟ و ثانیاً کدام حکومت مقتدری حاضر است که چنین پیشنهادی را مطرح کند؟
نکته ظریف ماجرا نیز این است که این پیشنهاد را مخالفین ندادند تا حضرت منفعلانه تسلیم شود و ناگزیر از پذیرش باشد بلکه این پیشنهاد را خودِ امیرالمؤمنین(ع) داد یعنی کسی که در رأس حکومت است، حاضر به قبول رأی داورانی است که اتفاقا منصوب حکومت نیستند. این موضعگیری بسیار عجیب است و تنها در سیره امیرالمؤمنین(ع) اتفاق میافتد و حتی در حکومتهای مدعی علوی بودن، هرگز چنین نمونههایی وجود ندارد.
حضرت در نامهای به ایشان خطاب میکند که وَ قَدْ زَعَمْتُمَا أَنِّي قَتَلْتُ عُثْمَانَ فَبَيْنِي وَ بَيْنَكُمَا مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّي وَ عَنْكُمَا مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ ثُمَّ يُلْزَمُ كُلُّ امْرِئٍ بِقَدْرِ مَا احْتَمَلَ فَارْجِعَا أَيُّهَا الشَّيْخَانِ عَنْ رَأْيِكُمَا فَإِنَّ الْآنَ أَعْظَمَ أَمْرِكُمَا الْعَارُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَجَمَّعَ الْعَارُ وَ النَّارُ وَ السَّلَامُ1
گمان كرديد عثمان را من كشتم، بياييد بين من و شما مردمى كه نه حامى من هستند و نه حامى شما و اكنون در مدينه اند داورى كنند، سپس هر كس به اندازه گناهش در اين حادثه مسئول شناخته شود. اى دو مرد سالخورده، از رأى خود باز گرديد، چه اينكه در اين حال بزرگترين مسأله براى شما ننگ است و اين بهتر از اين است كه ننگ و آتش دوزخ دامنتان را بگيرد. والسلام.
ابن ابیالحدید در شرح نهجالبلاغه خود، تعدادی از این افراد که با هیچ طرفی نبودند را نام میبرد مانند محمدبن مسلمه، اسامهبن زید، عبداللهبن عمر و … که این افراد متهم به جانبداری از یک طرف نیستند.2 اگر شخص معترض و مخالف، ریگی به کفش نداشته باشد، باید این راهحل عادلانه و منصفانه را بپذیرد.
طلحه و زبیر این پیشنهاد را نپذیرفتند. مهمترین دلیل آنها هم برای عدم پذیرش پیشنهاد حضرت این بود که متهم اول قتل عثمان خود این افراد بودند. در واقع طلحه و زبیر از روش فرار رو به جلو استفاده کردند. البته مسئله قتل عثمان پیچیدگیهای خاص خودش را دارد و باید به طور مستقل به آن پرداخته شود.
در تاریخ اینطور آمده که وقتی عثمان کشته شد، همین طلحه تا سه روز اجازه نداد تا جنازه عثمان دفن شود. حال به خونخواهی عثمان در مقابل امیرالمؤمنین(ع) ایستاده است! بعد از این که خواستند عثمان را دفن کنند، طلحه گفت: خلیفه را نباید در قبرستان مسلمانان دفن کرد و باید او را در قبرستان یهودیها دفن کنیم!3
جالب این است که از قتل عثمان تا وقوع جنگ جمل، حتی یک سال فاصله نیست! بعد از قتل عثمان، مردم با علیبن ابیطالب بیعت کردند و تنها چهار ماه بعد از بیعت، غائله جمل به راه افتاد.
در این شرایط با این افراد چگونه باید برخورد کرد؟ آنها مدعی شدند که امیرالمؤمنین(ع) در کشته شدن عثمان دخالت داشته است. با این ادعا و تهمت چگونه باید رفتار کرد؟ امیرالمؤمنین(ع) پیشنهاد دادند که داوران بیطرف در اینباره قضاوت کنند.
اگر این موارد در کنار یکدیگر قرار بگیرد معلوم میشود یکجا حضرت واقعیت ماجرا را گزارش میکند که خود در جریان درگیریها بوده است، به طوری که هرگاه عرصه بر عثمان تنگ میشد، به سراغ حضرت میفرستاد تا پادرمیانی کند4 و در جای دیگر هم درباره راه حل و شیوه رفع تعارض، حضرت پیشنهاد داوری بیطرف میدهد که هرچه حکم کردند مورد قبول باشد.
باید توجه داشت؛ اولاً این روش چقدر عادلانه و منصفانه است! ثانیا چقدر در روشن شدن حقایق و کشف واقعیت کمک میکند! ثالثاً چقدر در کاهش تنش در جامعه مؤثر است و رابعا چقدر در آگاهی افراد دیگر تأثیر دارد! چقدر روش امیرالمؤمنین(ع) متمدّنانه بوده است! باید بررسی شود که امروز نسبت روشهای ما با روش حضرت چگونه است؟ آیا اساساً چنین پیشنهاداتی از طرف ما ارائه میشود؟ آیا اگر دیگران چنین پیشنهاداتی بدهند، ما قبول کرده یا قبول خواهیم کرد؟ آیا ما هم حاضریم در مواردی که فرمانروایان متهم به خونریزی هستند، تن به داوری بدهیم؟
از کلمات امیرالمؤمنین(ع) این مطلب استفاده میشود که وقتی بحرانهای سیاسی، اجتماعی و امنیتی پیش میآید، افرادی اهل تشخیص هستند و همراه حضرت میشوند و افرادی نیز در موضع مخالفت قرار میگیرند. تکلیف این دو گروه روشن است اما در جامعه افرادی هستند که در بحرانها دچار تحیر و تردید میشوند. حکومتهای مستبد و سرکوبگر این افراد متحیر و مردّد را با زور و اجبار وادار به همکاری یا سکوت میکنند و از آنها به نفع جبهه خودشان استفاده میکنند اما علیبن ابیطالب(ع) روشی متفاوت دارد.
2. دعوت به تحقیق
اولین ماجرایی که در حکومت حضرت اتفاق افتاد، مربوط به همین قضیة جمل و طلحه و زبیر بود. چنین تجربهای – که درگیری بین مسلمانها اتفاق بیفتد – در جامعه اسلامی، نه در زمان پیامبر(ص) و نه در زمان خلفا، پیشامد نکرده بود. پیش از آن ترور اتفاق افتاده بود ولی جبههبندی و جنگ اتفاق نیفتاده بود. مبدأ شورش هم در بصره بود که قتل و غارت و شکنجه و خونریزی و فساد اتفاق افتاده بود. قبلا هم بیان شد که حضرت، عثمان بن حنیف را بعد از آزادی از دست متجاوزان با وضعیت رقت باری در بین راه ملاقات کرد، به طوری که تمام موهای صورت او و ابروهای او را تک به تک کنده بودند و حتی پلک چشم او را کنده بودند.
با تمام این جنایات انجام شده، امیرالمؤمنین(ع) باید اقدامی صورت دهد. یک راه این است که حضرت به مناطق تحت حکومت خود نامه بزند و با متذکر شدن این که شما با من بیعت کردهاید، دستور جهاد دهد و هرکس هم از حضور در جنگ تخلف کند، مجازات شود. این عمل قاعدهای است که در دنیا پذیرفته شده است اما امیرالمؤمنین(ع) در مسیر مدینه به سمت بصره، نامهای به مردم کوفه نوشتند: أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي خَرَجْتُ مِنْ حَيِّي هَذَا إِمَّا ظَالِماً وَ إِمَّا مَظْلُوماً وَ إِمَّا بَاغِياً وَ إِمَّا مَبْغِيّاً عَلَيْهِ وَ إِنِّي أُذَكِّرُ اللَّهَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي هَذَا لَمَّا نَفَرَ إِلَيَّ فَإِنْ كُنْتُ مُحْسِناً أَعَانَنِي وَ إِنْ كُنْتُ مُسِيئاً اسْتَعْتَبَنِي5
حضرت فرمودند من از مدینه به سمت بصره حرکت کردم، در حالی که یا ظالم هستم یا بر من ظلم شده است یعنی حضرت اصلا از موضع اینکه من بر حقم و شما حتما باید حق را یاری کنید، سخن نگفت بلکه فرمود شما مردم کوفه به سمت بصره بیایید و بررسی کنید، اگر حق به جانب من بود و مرا بر حق یافتید، یاریم کنید و اگر تشخیص دادید که من اشتباه میکنم، مرا مؤاخذه نمایید و خطایم را تذکر دهید. یعنی حضرت دعوت به تحقیق میکند و برای آن، فرصت در اختیار مردم قرار میدهد. نکته جالب توجه این است که این فرصت تحقیق و بررسی در یک موضوع نظامی و امنیتی مطرح شده است و موارد نظامی و امنیتی جایی است که معمولا حکومتها میگویند به کسی ربطی ندارد و نمیتوان گزارشی داد و مردم اهل تشخیص نیستند و … و مردم باید از حکومت حمایت کنند و فرمان حاکم را بپذیرند و وظیفه دارند در جنگ شرکت کنند.
تشویق به تحقیق در امور نظامی
در کوفه همچنان ابو موسی اشعری حاکم بود و به مردم میگفت نباید در این فتنه شرکت کرد و فضای تحیر و تردید به وجود آورده بود. در این شرایط حضرت این نامه را فرستادند و پیشنهادی عاقلانه، عادلانه و منصفانه را مطرح کردند تا مردم خودشان اهل تشخیص باشند. حضرت اینطور برخورد نکرد که دیروز وقتی همه مردم با او بیعت کردند، اهل تشخیص و علی شناس بودند اما امروز در فضای تحیر و سرگردانی، در تشخیص ناتوان باشند و به جای آنها تصمیمگیری شود. امیرالمؤمنین(ع) توقع و انتظار حمایت کورکورانه از مردم را ندارد و تشخیص مردم را معتبر میداند. البته وقتی انسان مطلبی را تشخیص داد، بر عهده او مسئولیتی خواهد آمد که نمیتواند از آن شانه خالی کند و به همین جهت حضرت به کوفیان فرمودند: بیایید بررسی کنید، تشخیص دهید و بعد متناسب با تشخیص خود یا مرا یاری کنید و یا با امر به معروف خود، به من تذکر دهید. در تاریخ طبری نقل شده: «لَمّا دَخَل الحسن(ع) و عَمّار مَسجِدَالکوفَۀ قالا أیها الناس إنّ أمیرالمؤمنین یقول …»6، وقتی امام حسن(ع) و عمار وارد مسجد کوفه شدند، همین نامه را برای مردم خواندند و مسئله را به مردم ابلاغ کردند.
3. تشکیل گروههای حقیقتیاب
این طبیعی است که در جامعه اتفاقاتی بیفتد و مردم ناآگاه باشند. ممکن است گاهی اتهاماتی به نیروهای نظامی، انتظامی و یا سازمانهای دولتی وارد شود اما چه مانعی وجود دارد که یک گروه حقیقتیاب از افرادی خبره و مطمئن و امین تشکیل شود و پیرامون مسئله تحقیق کنند تا ابهام برطرف شود؟ این ماجرا را ابن ابیالحدید از کتاب «وقعۀ الصفین» نصربن مزاحم نقل کرده است که امیرالمؤمنین(ع) فرمان حرکت به سمت صفین داد؛ اکثر مردم چون علی(ع) را میشناختند و به او اطمینان داشتند، لبیک گفتند و قصد همراهی امیرالمؤمنین(ع) کردند اما افرادی نیز بودند که تردید داشتند از جمله شاگردان عبداللهبن مسعود خدمت حضرت رسیدند و گفتند:
ما نسبت به اوضاع جامعه بیتفاوت نیستیم و نسبت به تو و حکومت شما نیز شک و تردید نداریم اما قضیه جنگ با معاویه و ریخته شدن خون مسلمانان را نمیفهمیم! به همین جهت ما به صفین میآییم ولی نه در سپاه شما و نه در سپاه معاویه حضور پیدا نخواهیم کرد بلکه در کنار دو سپاه اردو خواهیم زد و از نزدیک اوضاع هر دو لشکر را بررسی خواهیم نمود. بعد از آن تصمیم میگیریم که با کدام طرف باشیم. اصلا امروزه حتی تصور چنین چیزی در میدان جنگ مشکل است. این افراد گفتند ما نه به کارگزاران ائمه جمعه و جماعت تو کاری داریم و نه به تبلیغات رسانههای طرف مقابل، خودمان میخواهیم از نزدیک بررسی کنیم. اگر تشخیص دادیم یک طرف برخلاف مسیر الهی حرکت میکند و یا مرتکب بغی شده است، علیه او وارد جنگ میشویم. حضرت فرمودند: «مَرْحَباً وَ أَهْلًا وَ هَذَا هُوَ الْفِقْهُ فِي الدِّينِ وَ الْعِلْمُ بِالسُّنَّةِ، مَنْ لَمْ يَرْضَ بِهَذَا فَهُوَ خَائِنٌ جَبّار»، آفرین بر شما که احساس وظیفه میکنید و اهل تحقیق هستید!
شاید اینطور به ذهن انسان برسد که جا داشت حضرت یا یکی از اصحاب نزدیک ایشان به این افراد نهیب بزند که مگر شما علی(ع) را نمیشناسید؟! مگر شما نسبت به امام و ولی خود معرفت ندارید؟! خجالت نمیکشید که علی و معاویه را کنار هم قرار داده و میخواهید وضعیت آنها را بررسی کنید؟! توقع است که حضرت این افراد را که در سطح نازلی از قدرت تحلیل سیاسی هستند، طرد کنند اما حضرت فرمودند: آفرین بر شما و از این موضع استقبال نمود حتی بالاتر از آن، فرمودند: اصل دین شناسی همین است؛ آزادی برای فهم و درک و تحقیق! این همان فقه و دینشناسی است و هر کس این روش عاقلانه، خردمندانه و دینشناسانه شما را نپذیرد و به آن رضایت نداشته باشد، خائن و جبار و دیکتاتور است.
خطبهای از عماریاسر به دست ما رسیده که وقتی در کوفه، مردم را به جنگ جمل دعوت کرد، در برابر ممانعتهای ابوموسی اشعری اینطور گفت: فسيروا معنا إلى هاتين الجماعتين و اسمعوا من حججهم و انظروا من أولى بالنصرة فاتبعوه، فإن أصلح الله أمرهم رجعتم مأجورين و قد قضيتم حق الله و إن بغى بعضهم على بعض نظرتم إلى الفئة الباغية، فقاتلتموها حتى تفيء إلى أمر الله، كما أمركم الله و افترض عليكم7
با ما نزد این دو گروه (اصحاب جمل و سپاه امیرالمؤمنین(ع)) بیایید و سخنان هر دو گروه را بشنوید. استدلالهای هر دو طرف را بررسی کنید. هر کدام شایسته حمایت است، از او حمایت کنید و هر کدام را تشخیص دادید که گروه باغی هستند، با او بجنگید. شاید به برکت شما جلوی بغی گرفته شود...
شایان ذکر است که نشستهای «سیره امیرالمؤمنین(ع) در برابر معترضان و معارضان» اولین پنجشنبه هر ماه در محل کانون توحید برگزار میشود.
...
1. نهجالبلاغه، نامه۴۵.
2. ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۱۷، ص۱۳۴: منظور از «وَ مَن تَخَلَّفَ عَنّی وَ عَنکُما» کسانیاند که نه از امیرالمؤمنین(ع) و نه از طلحه و زبیرحمایت نکردند مثل محمدبن مسلمه و اسامۀ بن زید و عبدالله بن عمر و دیگران. آنها در موضعگیری علیه حضرت یا علیه طلحه متهم نبودند و بدون تردید اگر آنها بررسی و حکم میکردند، به برائت حضرت ، حکم مینمودند و طلحه را در زمره محاصره کنندگان و قاتلان عثمان معرفی میکردند و زبیر نیز در این کار وی را همراهی میکرد.
3. محمدتقی تستری، بهج الصباغه، ج۹، ص۳۳۹.
4 – البته امیرالمؤمنین هیچ گاه موضع انتقادی خود را نسبت به رفتارهای ناشایسته عثمان، نفی نمیکند و انها را پنهان نمینماید. حضرت به صراحت میگوید از این انتقادها عذرخواهی نمیکند: . وَ مَا كُنْتُ لِأَعْتَذِرَ مِنْ أَنِّي كُنْتُ أَنْقِمُ عَلَيْهِ أَحْدَاثاً… (نهجالبلاغه، نامه ۲۸)
5. نهجالبلاغه، نامه۵۷.
6. طبری، تاریخ طبری، ج۴، ص۵۰۰.
7. ابن قتیبه دینوری، الامامۀ و السیاسۀ، ج۱، ص۸۵.