به‌عنوان نویسنده‌ای که با فلسفه­ «همین فردا خواهید مُرد» همدل است، شاید فرد مناسبی برای نگارش کتابی درباره «امید» نباشم... امید، همان خوش‌بینی نیست... صرفا یک خواست یا آرزو نیست... از «امید تراژیک» سخن می‌‌گوید که خود، ماحصل بینشی تراژیک است و بسی بیگانه با خوش‌بینی ناشی از اعتقاد به پیشرفت انسانی. این البته نگاهی است تیره به وضعیت انسان معاصر


چهره­ عبوس امید | آرمان ملی


تری ایگلتون
[Terry Eagleton] در ابتدای کتابش اینگونه عنوان می‌کند که - به‌عنوان نویسنده‌ای که با فلسفه­ «همین فردا خواهید مُرد» همدل است، شاید فرد مناسبی برای نگارش کتابی درباره «امید» نباشد. او اما به دنبال افکندن پرتویی نو بر «امید»، به‌عنوان مفهومی که به «گونه‌ای حیرت‌انگیز» در عصر کنونی ما فراموش شده و به‌رغم تفکرات حزن‌آلودش، به این امر دست یازیده و علاقه‌مند اندیشیدن درباره پیامدهای سیاسی، فلسفی و الهیاتی این ایده است.

تری ایگلتون [Terry Eagleton] امید بدون خوش‌بینی [Hope without optimism]

«امید بدون خوش‌بینی» [Hope without optimism] دو گروه از مخاطبان را جذب خواهد کرد: مخاطبانی با تمایلات چپ‌گرایانه (طیف گسترده‌ای از سوسیالیست‌ها تا مارکسیست‌ها)، و علاقه‌مندان به تفکر و تأمل فلسفی و ادبی در خصوص ماهیت امید. اثر، همچون موزه ادبی‌فلسفی در باب امید است، به ویژه در فصل دوم، که هر جا در -تاریخ ادبیات و فلسفه غرب، سخن از امید بوده، ایگلتون به آن اشارتی رانده و دامنه­ بحث را به له یا علیه آن بسط داده است.

فصل نخست، با عنوان «ابتذال خوش‌بینی» بیان می­‌کند که امید، همان خوش‌بینی نیست و نباید با آن خلط شود. ایگلتون در تلاش است مستدل سازد خوش‌بینی نسبتی با اقامه­ دلایل خردمندانه ندارد و درواقع نوعی باور است نه امید. از منظر ایگلتون، خوش‌بینی اعتقاد و نگره­ غریزی در باب جهان است؛ یا حتی مثل عادت «چیزی مثل زودباوری، یا بدبینی»، که به معنای نگاه از یک منظر ویژه است، مانند مشاهده­ جهان از پس شیشه­ کبود، درنتیجه در مقابل هر گونه تلاش برای نفی یا ابطال، سماجت می­کند. به گفته ایگلتون، خوش‌بین‌ها - اساسا و به شکلی متناقض، گرایش به باور به پیشرفت دارند و همزمان محافظه‌کارند؛ «چون که اعتقاد آنها به آینده‌ای بهتر، ریشه در اطمینان آنان به درستی و پذیرش ماهوی شرایط جاری و حاضر دارد.» به عبارت دیگر، خوش‌بینی، نوعی از پذیرش انگاره (اید‌ئولوژی) طبقه حاکمه است و در مقابل، نارضایتی یکی از رانه‌های اصلی برای تغییر و اصلاح است. از این‌رو می‌توان نتیجه گرفت که خوش‌بینی و بدبینی می‌تواند هم به فرد و هم به جمع اطلاق شود، برای مثال تمایل محافظه‌کارها به بدبینی در مقابل خوش‌بینی لیبرال‌ها، به همین ترتیب رومانتیک‌ها در تقابل با کلاسیک­‌ها، یا سده‌های میانه در قیاس با عصر نوزایی (رنسانس).

فصل دوم با عنوان امید چیست؟ در جست‌وجوی فراچنگ‌آوردن ماهیت گریزنده­ امید است، با این توضیح که امید، صرفا یک خواست یا آرزو نیست. امید از خواست فراتر است؛ زیرا که «امکان» را با خود مطرح می‌سازد. به عبارت دیگر «امکان‌ناپذیری امید را از اعتبار می‌اندازد اما آرزو را خیر.» این فصل گرچه در نگاه نخست، تجمیع آشفته‌ای است از نظرات متفکران و نویسندگان مختلف - از ارسطو تا لاکان، در باب رابطه میان امید و خواست؛ اما با کمی تدقیق و صبوری فرآیند فکری مولف برای حل مساله کشف‌شدنی خواهد بود.

فصل سوم به بررسی کتاب «بنیان امید»، اثر ارنست بلوخ - فیلسوف مارکسیست مطرود اختصاص یافته است، که ایگلتون او را فیلسوف امید می‌نامد. در اعتقاد بلوخ، کلیت واقعیت مادی دارای نوعی هدفمندی ذاتی و حرکت به سوی کمال است. بلوخ در اندیشه غایت‌گرایانه‌اش، دیالکتیک مادی را جانشین مفهوم خدا ساخته و - به گفته ایگلتون- یکی از معدود مارکسیست‌های غربی است که کتاب «دیالکتیک طبیعت» انگلس را تحسین می‌کرده. جانشینی ماده به جای خدا در اندیشه دینی و تزریق نوعی خصیصه­ شبه‌الهی به ماده از بیرون، سبب شد تا بلوخ به این نتیجه برسد که در پایان زمان، به ملکوت انسان می‌رسیم؛ زمانی که، بشریت نیروهای بالقوه هستی را به فعلیت درمی‌آورد و لذا آینده - به شکلی پنهانی و بالقوه، در زمان حاضر مستتر است.

درنهایت و در فصل چهارم، انتظارها بیش و کم به سر می‌رسند و می‌توانیم با پیشنهاد خود مولف در باب امید تا حدی بی‌واسطه رودررو شویم. به باور ایگلتون، امید واقعی باید دارای بعدی اخلاقی باشد، که نهایتا منافع عمومی را در نظر بگیرد و نه فقط خود شخص را، و نیز باید اعتبارش را به‌رغم موانعی که جهان برای تحقق آن به وجود می‌آورد، حفظ کند. ایگلتون از «امید تراژیک» سخن می‌‌گوید که خود، ماحصل بینشی تراژیک است و بسی بیگانه با خوش‌بینی ناشی از اعتقاد به پیشرفت انسانی. این البته نگاهی است تیره به وضعیت انسان معاصر، آنچنان که به واقع هم وضعیت انسان معاصر تیره‌وتار است، اما در عین حال، چون دو روی هر سکه‌ای، امیدوار به دورنمای آینده بشر.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...