نویسنده رمان «پشت صحنه‌ یک رویا» می‌گوید: آرزویم این است که در عرصه‌ نویسندگی به سهم خودم بتوانم بین دین و داستان دوستی برقرار کنم.

پشت صحنه‌ یک رویا مریم بصیری

به گزارش فارس، نسخه چاپی و الکترونیکی «پشت صحنه‌ یک رویا» تازه‌ترین اثر مریم بصیری از سوی انتشارات سروش منتشر شد.

مریم بصیری، کارشناس نمایش و کارشناس‌ارشد ادبیات نمایشی بوده و نویسنده ۴۵ کتاب در حوزه ادبیات داستانی و دراماتیک شامل مجموعه داستان، رمان، پژوهش ادبی و سینمایی، فیلمنامه، نمایشنامه، و کودک و نوجوان است. به واسطه انتشار این اثر گفت‌وگویی با مریم بصیری، نویسنده این کتاب صورت گرفت که در ادامه می‌خوانید:

خانم بصیری! طرح رمان «پشت صحنه‌ یک رویا» از چه سالی شکل گرفت؟

موضوع رمان «پشت صحنه یک رؤیا» درباره‌ مهدویت و انتظار بوده و براساس تحقیقات تاریخی نوشته شده است. سال ۱۳۷۳ به ذهنم رسید، دهه ۷۰ دوران توجه من به تئاتر بود و چند نمایشنامه نوشته و کارگردانی کردم. طرح این رمان هم ابتدا سال ۱۳۷۳ به ذهنم رسید و داستانی در مورد «ملیکا» مادر امام زمان (عج) نوشتم.

طی این سال‌ها آثار بسیاری در این باب منتشر شده که در گذشته خیلی کم بود.

شاید طی سال‌های اخیر رمان، نمایشنامه و یا فیلمنامه‌های بسیاری با این موضوع نوشته شده باشد؛ اما ۲۵ سال پیش در حوزه‌ ادبیات داستانی و دراماتیک کاری با این محوریت و به کثرت الان اصلاً وجود نداشت. من هم با تخیلات خودم و منابع اندک موجود درباره‌ حضرت، سعی کردم کار نویی بنویسم. در همان سال‎ها هم به دلیل جذابیت سوژه، این اثر جایزه‌های متفاوتی دریافت کرد.

تمایلی برای ساخت فیلم به شما اعلام شد؟

با توجه به ویژگی‌های داستان، دو کارگردان صدا و سیما برای سریال تلویزیونی و یا ساخت تله فیلم از این داستان، تمایل نشان دادند که هر کدام به دلایلی به نتیجه نرسید. ناشران نیز به دلیل استقبال کم خوانندگان از فیلمنامه و نمایشنامه، فیلمنامه سینمایی را که نوشته بودم، چاپ نکردند. آخرین راه این بود که رمان این طرح را بنویسم و پرونده کار را ببندم.

چقدر رمان می‌تواند در انتقال تعابیر و مفاهیم دینی در میان جوانان تاثیرگذار باشد؟

تصور من این است که اغلب جوانان تمایلی به خواندن تاریخ، به‌ویژه تاریخ انبیاء ندارند. کتاب‌های تاریخی معمولاً نثر سنگینی دارند و از کلمات و تعابیری استفاده می‌کنند که در حال حاضر اصلاً بین جوانان کاربردی ندارد.

جوانان بسیاری حتی معانی برخی کلمات رمان‌های ۴۰ سال قبل را هم نمی‌دانند و با واژه‌ها بیگانه‌اند. در واقع میدان واژگان آنان و گنجینه‌ لغات‌شان متأسفانه خیلی محدود است و نمی‌توانند با آثار تاریخی ارتباط خوبی بگیرند. برای همین به ذهنم رسید می‌توان یک نسخه‌ جدید از یک داستان تاریخی ارائه کرد؛ طوری‌که مخاطب عام معاصر فکر کند این داستان، داستان زندگی خود او در عصر حاضر است و یک کار تاریخی مثلاً دور از ذهن نمی‌خواند.

علت دور بودن ذهن مخاطبان عام و داستان‌های مذهبی تاریخی چیست؟

علت، نبود مستندات کافی و روایات معتبر است. به دلیل نبود مستندات کافی و روایات معتبر، به حد کافی به چرایی وقایع و منطق حاکم در آن دوران پرداخته نشده و رفتار شخصیت‌های تاریخی و مذهبی برای مخاطب جوان قابل درک نیست. وقتی پای داستان به ماجرا باز می‌شود، نویسنده می‌تواند با تخیلاتش و خلق شخصیت‌های فرعی، بیشتر به رابطه‌ علّی و معلولی بپردازد و به سؤال‌های ذهن مخاطب پاسخ بدهد.

وقتی پای داستان در میان باشد، موضع متفاوت می‌شود. درست است؟

همان ۲۵ سال قبل هم می‌دیدم مخاطب عام چطور دیدن یک نمایش مذهبی را به نشستن پای یک منبر و روضه‌خوانی ترجیح می‌دهد. وقتی داستان وارد هر کاری بشود، بیننده و شنونده آن با علاقه‌ بیش‌تری اثر را دنبال می‌کند. در «پشت صحنه یک رویا» هم سعی من این است که مخاطب با دنبال کردن متن یک داستان به روز، در زیرمتن و فرامتن هم به مفاهیم تاریخی علاقه‌مند شود.

به منابع مورد استفاده در این رمان هم اشاره کنید.

از آن دسته نویسنده‌ها نیستم که دنبال بارش فکری و طوفان ذهنی باشم تا به خلق ناگهانی ایده‌ ناب برسم. وقتی می‌خواهم رمانی تاریخی بنویسم، اولش می‌روم سراغ تحقیق کتابخانه‌ای و میدانی و هرگونه مقاله، کتاب، عکس، فیلم، صوت و... را بررسی می‌کنم. بعد فقط با داشتن موضوع یک خطی، شروع به شخصیت‌پردازی می‌کنم و باقی وقایع.‌

هر چند در این رمان فضای تاریخی خاصی وجود ندارد؛ اما همیشه در نوشتن کارهای تاریخی که در دورانی دور اتفاق افتاده است، به فضاسازی و صحنه‌پردازی خیلی دقت می‌کنم. طوری‌ که مخاطب کاملاً حس کند در آن خانه و محله است و تصویر واضحی از همه‌جا در ذهنش شکل بگیرد.

اگر خواننده با توجه به فضاسازی نویسنده باورش بشود که مثلاً ماجرا متعلق به حجاز هزار سال قبل و یا ایران سه‌هزار سال قبل است، داستان تخیلی آن زمان را هم باور می‌کند؛ اما اگر ماجرایی کاملاً واقعی را بخواهی بدون ایجاد بستر زمانی و مکانی ارائه کنی، خواننده حس می‌کند همه‌چیز تخیلی است و در ناکجا آبادی نامعلوم که تصور و تصویری روشن از آن ندارد، اتفاق افتاده است. 

ساده‌ترین روش الگوپذیری جوانان از شخصیت‌های مذهبی چیست؟

ساده‌ترین روش الگوپذیری جوانان از شخصیت‌های مذهبی آشنا شدن آنان با عمل و عکس‌العمل قهرمانان دینی در قبال دوست و دشمن است؛ به طور قطع آشنایی با زندگانی بزرگان دینی و تاریخی، ما را به خودمان می‌آورد تا بدانیم آنان در موقعیت‌های ساده، پیچیده یا واژگونی موقعیت چه عکس‌العمل‌هایی داشتند. اگر تاریخ خوب نوشته و خوب خوانده شود، بسیار شیرین است و به حتم جوانان را مجذوب خودش خواهد کرد.

آرزویم این است که در عرصه‌ نویسندگی به سهم خودم بتوانم بین دین و داستان دوستی برقرار کنم و کسانی را که تمایلی زیادی به مطالعه آثار دینی ندارند، با داستان یا نمایشنامه و فیلمنامه تا حدی با این مباحث آشنا کنم.

سخنی درباره این رمان باقی مانده؟

کتاب ۱۲ فصل دارد و تمام فصول به صحنه، پشت صحنه و روی صحنه ارتباط دارد و فکر می‌کنم «پشت صحنه یک رؤیا»، هم از لحاظ تئاتر و هم ماجرای زندگی شخصیت اصلی، عنوان مناسبی برای کار باشد. امیدوارم خواننده تئاتر یا علاقه‌مند به تئاتر، با فضای کار ارتباط برقرار کند و با شخصیت اصلی رمان هم‌ذات‌پنداری کند.

................ هر روز با کتاب ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...