رمان «پانزده سگ» [Fifteen dogs : an apologue] نوشته آندره آلکسیس [André Alexis] با ترجمه سید میثم فدایی توسط نشر نفیر به چاپ دوم رسید.

پانزده سگ» [Fifteen dogs : an apologue] نوشته آندره آلکسیس [André Alexis] ب

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این کتاب ماجرای یک شرط بندی بین دو نفر از خدایان یونانی با نام‌های هرمس و آپولو است که به بخشیدن ذهن و زبان بشر به چند سگ که در حال سپری کردن شب در یک کلینیک دامپزشکی در تورنتو هستند منجر می‌شود.

این گروه سگ‌ها که به یک باره قادر به اندیشیدن به افکاری بسیار پیچیده‌تر شده‌اند، به دو گروه با نظراتی متضاد تبدیل می‌شوند؛ گروهی به مقاومت در برابر شیوه‌های جدید تفکر بر می‌خیزند و همان شیوه‌های قدیمی سگ‌ها را ترجیح می‌دهند؛ و گروه دیگر به استقبال تغییرات می‌روند.

آندره آلکسیس در ترینیداد به دنیا آمد و در کانادا بزرگ شده است اولین رمان او با نام «بچگی» جایزه بهترین رمان اول کانادا و جایزه کتاب تریلیوم را از آن خود کرد و نامزد دریافت جایزه گیلر و جایزه نویسندگان تراست فیکشن شد. کتاب‌های قبلی او شامل «پناهگاه»، «زیبایی و غم»، «اینگرید و گرگ» و اخیرترین آنها «حومه» است که نامزد دریافت جایزه نویسندگان تراست فیکشن راجرز شد.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

وقتی آدم‌های توی خیابان صداهایشان را بالا بردند، بدن بلا بی حرکت بود. فریک و فراک که از مرگ بلا مطمئن بودند، به بیشه برگشتند، در آنجا توافق شده بود قبل از آنکه برای کشتن مجنون به آتیکوس ملحق شوند، به همراه ماکس، پرینس را سر به نیست کنند.

نباید مشکلی پیش می‌آمد. قرار بود ماکس چشم از پرینس برندارد و او این کار را کرده بود، اگرچه به سختی می‌توانست از گاز گرفتن مات گری که باعث تحقیرش شده بود، خودداری کند. ماکس (ذره ذره و بی صدا) به پرینس نزدیک شده بود و در فاصله نزدیکی از او دراز کشیده بود طوری که می‌توانست صدای خرناس‌ها و ناله‌های گاه گاه او را بشنود. امکان نداشت پرینس بتوانند از چنگشان فرار کند. و به این حال، وقتی فریک و فراک بی سر و صدا به بیشه برگشتند و به همراه ماکس، آماده شدند تا کار پرینس را هرچه سریع‌تر تمام کنند، فهمیدند که آنچه را که بدن پرینس پنداشته بودند، چیزی به جز تلی از لباس‌های آدم‌ها نبود. ماکس داشت از شدت خشم منفجر می‌شد. امکان نداشت پرینس توانسته باشد فرار کند! ماکس به هر نفسش گوش کرده بود، خوشحال از اینکه نفس‌های آخر اوست! سه تایی به گرداگرد بیشه سر کشیدند، به هر جایی که سگی دراز کشیده بود رفتند، به دنبال رایحه پرینس همه جا را بو کشیدند، ولی پرینس جایی نبود که بتوانند پیدایش کنند.
ولی با این حال، پرینس آنجا در بین خودشان بود.

چاپ دوم این کتاب در ۲۲۵ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۹۰ هزار تومان عرضه شده است.

[این کتاب برای نخستین بار با عنوان «قمار خدایان: پانزده سگ» با ترجمه نیلوفر رحمانیان به فارسی منتشر شده است.]

................ هر روز با کتاب ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...