بطری‌­هایی پر از استعداد! | ایران


بعضی از ما عادت داریم درباره همه‌چیز خیال‌پردازی کنیم. مثلاً چه اتفاقی می‌افتاد اگر با خوردن یک آدامس، خیلی باهوش­تر می‌شدیم؟ یا چرا نمی‌­شود به جای خوابیدن، خودمان را به شارژ بزنیم؟ حالا فکر کنید چقدر خوب و جادویی بود اگر استعدادها، مثل یک‌جور دستبند دور مچ دستتان می‌افتادند و برای همیشه همراهتان می‌ماندند. با یک دستبند، در نواختن ساز حرفه­‌ای می‌شدید، با آن‌ یکی مهارت شنایتان افزایش پیدا می‌کرد و اگر آن‌ یکی را دستتان می‌کردید، یک­جور استعداد غیرعادی مثل حرف‌­زدن با قورباغه­‌ها یا جابه­‌جا کردن اجسام با زل­ زدن به آن­ها نصیب­تان می‌­شد!

خلاصه اردوگاه بطری­‌های گمشده» [A clatter of jars]  لیزا گراف [Lisa Graff]

خب، اگر چنین چیزی می‌خواهید، کافی است سری به اردوگاه آتروپس بزنید. جایی که بطری‌ها پر از دستبند هستند و دستبندها هم سرشار از استعدادهای جدید و متفاوت.

تابستان است و همان‌طور که در خیلی از فیلم‌های خارجی می‌بینیم، وقت رفتن بچه‌ها به اردوگاه­‌های تابستانی! برای بچه‌های باهوش و پراستعداد این اردوگاه همه‌چیز عالی پیش می‌رود. شب‌های طولانی به گپ‌­و­گفت و آوازخواندن دور آتش می‌گذرند و در طول روز، آبتنی و سرگرمی‌­های مختلف انتظارشان را می‌کشند. اما این بچه­‌ها از دلیل دورهم جمع شدنشان اطلاعی ندارند. از اتفاقاتی که پنهانی در اردوگاه می‌­افتد هم چندان باخبر نیستند. مدیر اردوگاه که کاروکاسبی­ غیرعادی و مرموزی دارد، این بچه‌­ها را به دلیلی دور هم جمع کرده و حالا باید سراغ اجرای نقش‌ه­اش برود ولی خبر ندارد که این نقشه­ قرار است به رازها و زندگی گذشته خودش هم پیوند بخورد. وقتی یک بطری اسرارآمیز به عمق دریاچه انداخته می‌­شود، رفته‌­رفته مسائل عجیبی در اردوگاه رخ می‌­دهد. بچه­‌ها وارد بازی می‌­شوند. شرایط به­‌هم می‌­ریزد. استعدادها جابه‌­جا می‌شوند یا از بین می‌­روند، خاطره‌­ها از ذهن صاحبانشان بیرون می­‌آیند و دنبال ذهن­‌های دیگری برای اقامت می­‌گردند. بعضی بطری‌ها با توانایی­‌هایی جدید پر می‌شوند و بعضی از آنها خالی به ساحل اردوگاه می‌رسند.

خانم لیزا گراف [Lisa Graff]، نویسنده خوشنام امریکایی، این­ بار هم دست روی موضوع متفاوت و جذابی گذاشته است. کتاب‌های او هرکدام داستانی مستقل دارند؛ اما اگر آثار دیگرش را خوانده باشید، از ارتباط ظریف بین این داستان با کتاب «کلاف پرگره» غافلگیر می­‌شوید. «اردوگاه بطری­‌های گمشده» [A clatter of jars] با چند زاویه­‌دید متفاوت روایت می‌شود و در هر فصل به سراغ یکی از افراد حاضر در اردوگاه می‌­رود: جو، لی­لی، چاک و... که هرکدام به نوعی پازل ماجرا را تکمیل می­‌کنند. از این جهت، شاید تغییر زاویه‌­دید و همچنین درهم‌­تنیده بودن گره­‌های داستان، مطالعه این کتاب را برای نوجوانان زیر سیزده­‌سال کمی سخت کرده باشد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...