دان دلیلو [Don DeLillo] متولد نیویورک است. والدین‌اش از مهاجران ایتالیایی بوده‌اند. در نوجوانی مرتب به دیدن فیلم‌های کارگردانان اروپایی می‌رفته است: برگمان، آنتونیونی، گودار، تروفو و دیگران. در جوانی مدتی مأمور پارکینگ بوده و از آنجا که کار زیادی نداشته مرتب آثار ادبی می‌خوانده و از همین طریق به نوشتن علاقه پیدا کرده است. آن اوایل، جیمز جویس، ویلیام فاکنر، فلانری اوکانر و ارنست همینگوی الهام‌بخش نوشته‌هایش بوده‌اند. از سال 1966 به کار روی اولین رمانش می‌پردازد و در فاصله‌ی سال‌های 1971 تا 1978 شش رمان به چاپ می‌رساند. از رمان‌هایش می‌توان به دنیای زیرزمینی، نام‌ها، مائوی دوم، بادی آرتیست، برفک، جهان‌شهر، نقطه‌ی امگا و صفر کی اشاره کرد.
به تازگی رمان «جهانشهر» [Cosmopolis] نوشته دان دلیلو از سوی نشر ورا منتشر شده است. ایبنا گفت‌وگویی داشته است با مجتبی ویسی، مترجم این رمان که در ادامه می‌خوانید:

جهانشهر» [Cosmopolis] نوشته دان دلیلو

رمان «جهانشهر» درباره چیست؟
«جهان‌شهر» به‌طور خلاصه درباره‌ مدیری است که توی لیموزین‌اش داخل شهر نیویورک می‌گردد و به رتق و فتق امور اقتصادی‌اش می‌پردازد؛ اما تفاوت این مدیر با همقطارانش در این است که اسیر جهان کار و روابط روزمره و منفعت‌طلبی صرف نیست. ذهن‌اش درگیر مسائل هستی‌شناسانه هم هست. با خرد و کلان عالم سر و کار دارد. یک دیالوگ درونی روان‌شناسانه و جامعه‌شناسانه و فلسفی با خود دارد. بی‌خود نیست که مکان داستان در نیویورک واقع شده. آنجا شهر اقتصاد جهان است. مرکز کنترل و نیز بحران جامعه‌ی سرمایه است؛ بحرانی که دلیلو در این اثر با تیزبینی نقطه‌ی اوجش را در ترسیم آشوب و شورشی در وال‌استریت پیش‌بینی می‌کند، اتقاقی که چند سال بعد تحقق پیدا می‌کند.

درباره ویژگی‌های شاخص نثر دان دلیلو بگوئید.
به زعم من، نثر دلیلو رشک‌برانگیز است. مثل یک شاعر نثر می‌نویسد. سرشار از کلمه و ضرباهنگ و ترکیب‌سازی و غریب‌گردانی عبارت‌ها است. نثرش به قولی انگار می‌رقصد. خوانندگان دوستدار زبان را با خود می‌برد. دایره‌ی واژگانی‌اش بسیار فراخ است. اطلاعات زبانی گسترده‌ای دارد. زبان برایش دغدغه است و صرفاً به عنوان ابزار آن را به خدمت نمی‌گیرد. به زبان جان و هستی می‌بخشد. تازه و باطراوتش می‌کند. معنایی دیگر از کلمات بیرون می‌کشد.

در یادداشت مترجم به جهان‌بینی خاص دلیلو اشاره کرده‌اید...
حُسن دلیلو این است که به یک محیط جغرافیایی خاص محدود نمی‌ماند. نگاهی کلان‌نگر دارد. سعی می‌کند جهان را با تمامی ابعادش ببیند، فارغ از ایدئولوژی‌ها و محدودیت‌ها و تنگ‌نظری‌ها. سعی می‌کند روایتگر صاف و صادق رخدادها باشد. ریزبینی و جزء‌پردازی حیرت‌انگیزی دارد. وارد بافت و تاروپود پدیده‌ها می‌شود. توصیف و تصویرش ما را به پشت پرده‌ی وقایع و اتفاقات می‌برد. موضعی که دارد، انگار در هیچ قالب آشنا و پیش‌گفته‌ای قرار نمی‌گیرد. نگاه سیاسی و اجتماعی‌اش منحصر به خودش است. از راه تجربه و تدقیق در کاروبار جهان به منظری خاص رسیده است. به‌راحتی نمی‌توان او را تحت لوای یک گرایش فکری خاص تعریف کرد. سیال است و رونده. منتقدی است گریزان که دم به تله نمی‌دهد.

این کتاب به «پل استر» تقدیم شده. فکر می‌کنید او چه ویژگی خاصی داشته که از میان این همه نویسنده، دلیلو اثر خود را به او تقدیم کرده؟ آیا نثر دلیلو از او متاثر است؟
می‌دانم که این دو با هم دوست هستند؛ اما گمان نمی‌کنم که نثر دلیلو ربطی به کار پل استر داشته باشد. شاید علائق‌شان قدری مشترک باشد، به موضوع‌های همسانی نظر داشته باشند و دلمشغولی‌هایشان همگرا باشد. شاید بستر فکری مشابهی دارند. شاید تنهایی مشترکی داشته باشند؛ چون هردو از انسان‌هایی تنها می‌نویسند که در جست‌وجوی یافتن معنایی در دل پیشامدها هستند. از آن‌طرف، اصولاً نویسندگان بزرگ، و به‌ویژه هم‌عصر، تلاش می‌کنند به سبکی منحصر برسند، یا به بیانی ساده از روی دست هم کپی نکنند؛ چون می‌دانند در آن صورت دیر یا زود لو می‌روند. اگر این هم نباشد دست‌کم برای خود آن‌قدر ارج و قرب قائل‌اند که زیرمجموعه‌ کسی نباشند و با تلاشی فردی و عرق‌ریزی به بیانی ویژه برسند.

رمان «جهانشهر» از سوی نشر ورا با 220صفحه و قیمت 35000 تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...