غائب طعمه فرمان در رمان «درخت نخل و همسایه‌ها» [النخله و الجیران] فقر، گرسنگی، بیماری، بی‌سوادی، و بازار سیاهی که دست‌آورد استعمار انگلیسی‌هاست را به تصویر کشیده؛ رمانی که با ترجمه موسی ‌اسوار برای مخاطبان ایرانی خواندنی شده است.

غائب طعمه فرمان درخت نخل و همسایه‌ها» [النخله و الجیران]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، رمان «درخت نخل و همسایه‌ها» نوشته غائب طعمه فرمان، داستان‌نویس عراقی با ترجمه موسی اسوار از سوی انتشارات هرمس روانه بازار کتاب شد. این رمان داستان زن نانوایی به نام سلیمه را در واپسین سال‌های جنگ جهانی دوم و دوران پادشاهی ملک فیصل؛ آخرین پادشاه عراق به تصویر می‌کشد.

عراق آن روزها که در سایه استعمار انگلیس از یک‌سو نفت و از سوی دیگر منابع ملی‌اش را از دست داده بود، دچار قحطی گسترده‌ای شد. این رمان سرنوشت مجموعه‌ای از انسان‌های شوربخت را ترسیم می‌کند که در حاشیه تاریخ سرمی‌کنند و حوادث آن در اماکنی روی می‌دهد که نخستین ویژگی آن‌ها فقر همه‌جانبه است. آن‌ها در یک خانه قدیمی،‌ در کنار هم زندگی می‌کنند و با یکدیگر همسایه‌اند. فقر، گرسنگی، بیماری، بی‌سوادی، جرم و جنایت و بازار سیاه و حتی روسپی‌گری، از بلایای این دور است که نویسنده در اثر خود به خوبی آن‌ها را ترسیم کرده است.

غائب طعمه فرمان درباره نوشتن این رمان گفته است: «آنگاه از همه دوروبر گسستم و گذشته را با همه تصاویر و تصوراتی که از آن در حافظه داشتم، به ذهن فراخواندم و شروع کردم به نوشتن از محله‌ای که در آن زندگی کرده بودم، از مردمی که در ایام شکفتگی ذهنم با من حشر و نشر داشتند، از زمانه سختی که به سربردیم، مایی که به دنیای جنگ جهانی دوم چشم باز کردیم، دنیای شوربختی و عسرت و محرومیت.»

موسی اسوار، مترجم شناخته شده آثار عرب‌زبان، در پیشگفتارکتاب با بیان اینکه پیش‌تر دو رمان «سایه‌هایی بی‌پنجره» و «پنج صدا» از این نویسنده را ترجمه و منتشر کرده است، رمان «درخت نخل و همسایه‌ها» را نقطه عطفی در رمان امروز عراق معرفی کرده و نوشته است: «این رمان به تصریح همگان واجد همه خصلت‌ها و خصایص هنر رمان‌نویسی و سرآغاز دوره تازه‌ای از حیات داستان‌نویسی در عراق است. ستایش ناقدان این رمان چنان بود که آن را نخستین رمان عراقی، به معنی دقیق هنری و تام و تمام عبارت، شمرده‌اند.»

جبرا ابراهیم جبرا، داستان‌نویس، شاعر، نقاش و نقاد معاصر عرب، درباره نویسنده این رمان می‌گوید: «تقریبا غائب طعمه فرمان تنها نویسنده عراقی است که شخصیت‌ها و وقایع خود را در رمان‌هایش به یک ساختار واقعی تبدیل می‌کند.» زهیر یاسین‌شلیبا هم که در سال 1984 از تز دکترای خود با موضوع آثار غائب طعمه فرمان، در موسسه شرقی روسیه دفاع کرده، درباره از «درخت نخل و همسایه‌ها» به عنوان ادبیات مدرن شگفت‌انگیز عربی یاد کرده و گفته است: «این رمان، نخستین رمان هنری عراق است که دارای عناصر ژانر رمان‌نویسی با مشخصات مدرن اروپایی است.»

غائب طعمه فرمان در سال 1927 در یکی از محله‌های قدیمی بغداد به نام «مُرَبعه» متولد شد. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در آنجا گذراند و در سال 1947 برای ادامه تحصیل در مقطع دانشگاه به مصر سفر کرد. او پس از چهار سال به بغداد بازگشت و تحصیلات خود را در دانشگاه بغداد ادامه داد.

طعمه فرمان در سال 1951 و همزمان با تحصیل فعالیت در روزنامه الاهالی را آغاز کرد و این همکاری تا سال 1954 و تعطیلی این روزنامه ادامه داشت. وی در جست‌وجوی کار ابتدا به لبنان و سپس سوریه رفت. در سال 1957 به چین سفر کرد و در یکی از خبرگزاری‌های این کشور به مترجمی مشغول شد اما در سال 1958 با برافتادن رژیم سلطنتی در عراق به بغداد بازگشت. این نویسنده در سال 1960 به مسکو رفت و برای سی سال در آنجا زندگی کرد.

او حدود سی کتاب ترجمه کرد و به خاطر تلاش‌هایش در شناساندن ادبیات روسیه، از طرف مقامات فرهنگی شوروی «نشان افتخار» را کسب کرد. ترجمه‌های او بسیارند که می‌توان به آثار تورگنیف در پنج جلد، مجموعه آثار پوشکین، مجموعه داستان‌های داستایفسکی، مجموعه داستان‌های گورکی، قزاق‌ها نوشته تولستوی و نخستین معلم از آیتماتوف اشاره کرد.

نخستین مجموعه داستان غائب طعمه فرمان به نام «حاصل آسیاب» در سال 1954 و دومین مجموعه داستانش با نام «مولودی دیگر» در سال 1959منتشر شد. وی در سال 1964 نخستین رمانش؛ «درخت نخل و همسایه‌ها» را نوشت و آن را در سال 1966 در بیروت منتشر کرد. رمان پنج صدا(بیروت، 1967)، رمان وقت زادن حادثه(بیروت، 1974)، رمان قربان(بغداد، 1975)، رمان سایه‌هایی بر پنجره(بیروت،1979)، رمان دردهای آقای معروف(بیروت،1980)، رمان مطلوب و موکول به آینده(بیروت، 1986) و رمان قایق تفریحی(بیروت،1989) از دیگر آثار این نویسنده عرب به شمار می‌آیند.

غائب طعمه فرمان پس از سال‌ها غربت، بر اثر بیماری سل که از نوجوانی گربیانگیرش بود و موجب شد بود که در سی‌سالگی تحت عمل جراحی قرار گیرد، در 17 اوت سال 1990 در مسکو درگذشت و در همان‌جا به خاک سپرده شد.

رمان «درخت نخل و همسایه‌ها» با ترجمه‌ موسی اسوار، در 324 صفحه و 500 نسخه، در قطع پالتویی و جلد شومیز، از سوی انتشارات هرمس منتشر شد.

در بخشی از این رمان می‌خوانیم: پرتو آفتابِ آخرِ وقت در بالای برج کلیسا به صورت شرّابه‌هایی مسین بود. با حسرت به آن نگاه کرد و در چهارگوشۀ خانۀ بزرگ چشم گرداند و حصیر برگ نخل را پای دیوار دید. رفت و روی آن ولو شد و پاها را دراز کرد و سر را به دیوار تکیه داد و چند لحظه‌ای چشمانش را بست و نفسش را به‌سختی بیرون داد. با خود فکر کرد «حالا پَسۀ خونۀ باباشو تو سرم می‌زنه. اینم آخر و عاقبت کار ما. شش سال جون بکن و بخورون و بپوشون، آخرسر می‌خواد از خونه بیرونم کنه. اوف!... زن‌بابا توسری‌خور و بدنومه.»

................ هر روز با کتاب ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...