آرامش روح [On the Tranquility of the Mind یا De tranquillitate animi]. این هفتمین محاوره از محاورات لوکیوس آنایوس سنکا1 (حـ4 ق‌. 65 میلادی)، فیلسوف و نمایشنامه‌نویس رومی، رساله‌ای در «آتاراکسی»2 یا آرامش درون است. از ذیمقراطیس تا رواقیان، و از اپیکوریان تا پورهون3 موضوع آرامش روح و فقدان کامل درد یا اضطراب موضوع ثابت بحث بوده است.

آرامش روح [On the Tranquility of the Mind یا De tranquillitate animi] لوکیوس آنایوس سنکا Lucius Annaeus Seneca

آتاراکسی حکیم مستقیماً ناشی از معرفتِ بیش و کم وسیع اوست. بنابراین، مسئله‌ی معرفت مبنای هرگونه امکان تعادل روانی است: نه شگفتی و نه دلبستگی‌های ناسالم، بلکه دل‌آسودگی تمام و استقلال کامل اراده. هرچه پیش‌بینی نشده، نامعقول یا شتابکارانه است باید به دور افکنده شود: تنها با تعقل، عزم درست و دوراندیشی می‌توان فضایی از آرامش شاعرانه فراهم آورد. پیروزی‌ای که حکیم بر دیگران به دست می‌آورد، پیش از هرچیز، پیروزی بر خویشتن است. ولی برای سنکا، برخلاف آنچه بعضی از اپیکوریان می‌پندارند، آتاراکسی برخورداری از لذات تلطیف‌شده‌ی جسمانی و روحانی نیست، بلکه فقدان انفعالات نفسانی است، یعنی فقدان اضطراباتی که روح انسان را آشفته می‌سازد، در حالی که روح، بنابر تعریف پیرو عقل است. بنابراین، در این کتاب بدبینی عمیقی نهفته است، ولی بدبینی‌ای که عقل آن را تعدیل کرده است. با این همه، فیلسوف بر آن نیست که زمانه‌ی او بدتر از زمانه‌های پیشین است؛ معتقد نیست که شکوه‌ی داسم از نقصان‌های خود کار عاقلانه‌ای باشد، بلکه بر آن است که باید به آنها خندید. چون انسان‌ها بدبخت و گناهکارند، درست به همین دلیل باید آنها را بیشتر دوست داشت. از این‌رو، سنکا، بار دیگر مخالفت خود را با عادات زمانه‌ی خود و محیط خود آشکارا بیان می‌دارد. در جایی که همه‌چیز مبتنی بر حق زور و بر کینه است، او نخستین کسی است که سخنان تازه‌ای بر زبان می‌آورد، سخنانی که با صحه نهادن مسیحیت بر آنها تحولی در ملت‌ها پدید خواهد آورد: سخن عشق و سخن تفاهم.

اسماعیل سعادت. فرهنگ آثار. سروش


1. Lucius Annaeus Seneca 2. Ataraxie 3. Pyrrhon

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...