رمان «پاپیلو» نوشته محمداسماعیل حاجی‌علیان توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شد.

پاپیلو محمداسماعیل حاجی‌علیان

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، محمداسماعیل حاجی‌علیان نویسنده این‌کتاب، متولد سال ۱۳۵۹ است که داستان‌های کوتاه زیادی در کارنامه دارد. گزیده این‌داستان‌های کوتاه در مجموعه‌های «قربونی»، «آدمک چوبی، سوت بلبلی»، «اگه زنش بشم می تونم شمر رو بغل کنم»، «سی و یک روز و پنج انگشت» و «ساعت دَنگی» چاپ شده‌اند. رمان‌های «اپرای مردان سبیل‌استالینی»، «نیست در جهان»، «دختری با روسری سرخ در پنجره روبرو» و «چهارزن» هم از دیگر موارد کارنامه این‌نویسنده هستند.

این‌مولف که دانش‌آموخته رشته حفاظت ومرمت اشیاء تاریخی و فرهنگی است، کار نویسندگی را به‌طور حرفه‌ای از سال ۱۳۸۴ آغاز کرد و چند کتاب پژوهشی هم درباره ادبیات دارد.

رمان «پاپیلو» تابستان و پاییز سال ۹۸ نوشته شده و درباره زندگی زنی به‌نام رعنا است. به‌این‌ترتیب زندگی این‌شخصیت از نوجوانی، بزرگسالی تا زمانی که مادر شود، همراه با امیدها و یاس‌هایش روایت می‌شود.

داستان رمان پیش‌رو درباره یک زن به‌عنوان قاتل قتل‌های زنجیره‌ای است. از این‌جهت نویسنده کتاب تلاش کرده شخصیت اصلی داستانش را از منظر روان‌شناسی کند و کاو کند و با استفاده از عامل تعلیق، درباره شیوه‌های متفاوت ارتکاب جنایت توسط شخصیت قصه هم مطالبی را روایت کرده است.

در بخشی از این‌کتاب می‌خوانیم:

رعنا حالی‌اش نمی‌شود. حاضر است هر خفتی را به جان بخرد تا ... اسم بچه را هم برگشتم، فهمیدم رعنا بهرام گذاشته. من توی مدرسه خوانده بودم: «بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر، دیدی که چگونه گور بهرام گرفت.»

نمی‌دانم چرا عدلی همین شعر را از بر بودم؟ فکر می‌کردم بهرام‌ها باید گورکن باشند. درست هم فکر می‌کردم، بهرام من گور مرا کند و حالا هم که شما می‌گویید... گور همه‌مان یکدفعه کنده شده. به خدا قسم، من از چیزی خبر ندارم! این آدم‌هایی که می‌گویید و این عکس‌هایی که نشانم می‌دهید، تا به الآن، هیچ‌کدامشان را ندیده‌ام چه برسد به این‌که بشناسمشان.

رعنا دختر عموی من است جناب سروان. من از بچگی می‌شناسمش. چی می‌گویم؟ من از بچگی‌اش عاشقش بودم. یعنی من ده‌ساله‌ بودم که رعنا به دنیا آمد. آخرین دختر عمو صفدرم. روزهای اولِ خندیدنش را یادم است. همه را یادم است. شاید کسی مثل من نداند، دخترهایم کپی برابر اصل کار و کردار و خلق و خوی بچگی مادرشان‌اند. هر سه تایشان را عاشقانه دیده‌ام که چطور بزرگ شده‌اند، ولی آن پسری که می‌خواستم بهرام نبود. هیچ چیزش آنی نبود که من می‌خواستم. خودش هم با همه بی‌زبانی‌اش این را می‌داند.

این‌کتاب با ۱۰۵ صفحه، شمارگان ۴۹۵ نسخه و قیمت ۲۸ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...