رمان «رویای یک دیوانه» [L reve dun fou] نوشته نادین مونفیس [Nadine Monfils] با ترجمه فرزانه مهری توسط انتشارات آفرینگان منتشر و راهی بازار نشر شد.

رویای یک دیوانه» [L reve dun fou] نوشته نادین مونفیس [Nadine Monfils]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، نسخه اصلی این‌کتاب سال ۲۰۱۹ منتشر شده است.

این‌کتاب اقتباس نادین مونفیس از زندگی فردیناند شوال [Ferdinand Cheval] است؛‌ پستچی واقعی فرانسوی که از سال ۱۸۳۶ تا ۱۹۲۴ زندگی کرد و ۳۰ سال آخر عمر خود را صرف ساختن کاخ ایده‌آلش در شهر هاتریو در فرانسه کرد. او این‌کار را به‌تنهایی با دست خالی انجام داد.

«رویای یک دیوانه» درباره زندگی مردی است که بلد نبود بگوید «دوستت دارم!» اما این‌کار را با کمک سنگ‌ها انجام داد و کاخی که با سنگ‌ها ساخت، زیباترین نامه عاشقانه‌ای است که یک‌آدم می‌تواند برای فرزند خود به جا بگذارد. چون کلمات حجاری‌شده روی سنگ در سکوت شب، از کلمات نامه‌های عاشقانه قوی‌ترند.

کتاب پیش‌رو در ۲۲ فصل نوشته شده است.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

همان‌روز که ژوزف را بی‌جان در خانه‌اش پیدا کردم، وقتی به خانه برگشتم،‌ تابلو اش را به دیوار زدم. زنم، کلر فیلومن، پرسید آن را از کجا آورده‌ام. به او گفتم هدیه است. او را می‌شناختم. اگر برایش تعریف می‌کردم از نرد مرده‌ای آورده‌ام، آن را می‌سوزاند!
عصر نشست و مدتی طولانی تماشایش کرد، و آهسته، طوری که انگار مرده‌ها بتوانند بشنوند، گفت: «انگار آلیسه، وقتی کوچیک بود. داره کشتی‌ای رو که می‌بردش نگاه می‌کنه. گاهی اوقات، خیال می‌کنم به سفری طولانی رفته.»
و با گوشه پیش‌بند اشکش را پاک کرد. دلم می‌خواست محکم در آغوشش بگیرم. اما نمی‌توانستم. تسلیم عواطف شدن به معنی گشودن دری بود. دری که احساساتم را در پس خود محبوس نگه داشته بود. و من آن را دوقفله کرده بودم تا بتوانم دردم را تحمل کنم، لااقل در ظاهر. فهمیده بودم که آدم شبیه تصویری می‌شود که به دیگران نشان می‌دهد. اگر به همسرم دست می‌زدم، خودم هم به گریه می‌افتادم. و این کار را نبایست می‌کردم! زیادی دردناک بود. اشک‌ها به چاقو تبدیل شده بودند. و نوازش‌ها می‌سوزاندند. بایست خودم را قوی نگه می‌داشتم تا نگذارم نابود شود.
مرگ آلیس ما را از پا درآورد. مانند دو آدمک ازهم‌پاشیده شده بودیم که با هر فلاکتی، با بقایای پای چوبی و قلب تکه‌پاره‌شان، پیش می‌روند. چنین دردی هیچ درمانی ندارد. زوجیت ما مرده بود، ولی نمی‌توانستیم از هم جدا شویم، زیرا دردی مشترک ما را به هم گره زده بود. ترک‌کردن زنم به معنی ترک‌کردن دخترم بود. او همان چشم‌ها را داشت. و وقتی نگاهش می‌کردم، او را که نه، آلیس را می‌دیدم.

این‌کتاب با ۱۲۷ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۲۸ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...