نمایندهی دو طیف متفاوت از مردم ترکیه در آستانهی قرن بیستماند... بر فراز قلعهای ایستاده که بر تمامی آنچه در طی قرنها به مردم سرزمیناش گذشته اشراف دارد... افسری عالیرتبه است که همهی زندگی خود را به عشقی پرشور باخته، اما توان رویارویی با معشوق را ندارد... زخمی و در حالتی نیمهجان به جبهههای جنگ فرستاده میشود... در جایی که پیکرهی روح از زخمهای عمیق عاطفی پر شده است، جنگ، گزینهای است بسی بهتر از زیستن در تلخیِ حسرت و وحشتِ تنهایی
...
استالین آرزو داشت در نوشتهای ادبی جاویدان شود... کتاب را خود استالین، احتمالا با بغضی در گلو و خشمگین از شوخی تاریخ، در فهرست کتابهای ممنوعه گذاشت... تئاتر او درباره مولیر توقیف شده بود. جان همسرش، یلنا، در خطر بود. مدتها بود نتوانسته بود چیزی بنویسد و چاپ کند و روی صحنه ببرد... عذاب وجدان میگیرد. دوروبرش خالی شده است. اطرافیانش یکییکی به جرم خیانت ناپدید، دستگیر و یا کشته میشوند.
...
از اوان جوانی، سوسیالیستی مبارز بود... بازماندهای از شاهزادههای منقرض شده (شوالیهای) که از حصارش بیرون میآید و در صدد آن است که حماسهای بیافریند... فرانسوای باده گسار زنباره به دنیا پشت پا میزند. برای این کار از وسایل و راههای کاملا درستی استفاده نمیکند ولی سعی در بهتر شدن دارد... اعتقادات ما با دین مسیح(ع) تفاوتهایی دارد. و حتی نگرش مسیحیان نیز با نگرش فرانسوا یا نویسنده اثر، تفاوتهایی دارد
...
فرهنگ و سلطه... صنعت آگاهی این اعتقاد کاذب را برای مردم پدید میآورد که آنها آزادانه سرنوشت خود و جامعهشان را تعیین میکنند... اگر روشنفکران از کارکردن برای صنعت فرهنگ سر باز زنند، این صنعت از حرکت میایستد... دلش را خوش میکرد سلیقهاش بهتر از نازیهاست و ذهنیت دموکراتیک خویش را با خریدن آنچه نازیها رو به انحطاط میخواندند، نشان دهد... در اینجا هم عدهای با یکیکردن ادبیات متعهد با ادبیات حزبی به هر نوعی از تعهد اجتماعی در ادبیات تاختهاند
...
دختر بارها تصمیم به تمامکردن رابطهشان میگیرد اما هر بار به بهانههای مختلف منصرف میشود. او بین شریک و همراه داشتن در زندگی و تنهابودن مردد است. از لحظاتی میگوید که در تنهایی گاهی به غم شدیدی دچار میشود و در لحظهای دیگر با خود تصور میکند که شریکشدن خانه و زندگی از تنها بودن هم دشوارتر است و از اینکه تا آخر عمر کنار یک نفر زندگی کند، پیر شود، گرفتار هم شوند و به نیازها و خُلق و خوی او توجه کند مینالد
...