رمان «تمساح» [The Crocodile (Крокодил)] اثر فیودور داستایفسکی با ترجمه بابک شهاب و توسط نشر برج منتشر شد.

تمساح» [The Crocodile (Крокодил)] اثر فیودور داستایفسکی

به گزارش کتاب نیوز، رمان «تمساح» که پیش از این توسط حسن اکبریان طبری ترجمه شده بود؛ مجددا ترجمه و منتشر شد.

ناشر در معرفی تمساح آورده است:

«داستانی واقعی درباره‌ی تمساحی که در تیمچه، مردی را در سن پختگی و با ظاهری برازنده زنده‌زنده، به‌تمامی و بی‌باقی بلعید، و پیامدهای ماجرا...
ایوان ماتْوِیچ مردی است با ظاهری برازنده که تمساحی او را به‌تمامی و بی‌باقی بلعید. مَرد پس از آن نه‌تنها زنده ماند که گویا با کمال رضایت و بدون هیچ گزندی، دو هفته‌ای نیز در شکم تمساح زندگی کرد و از همان‌جا دادِ سخن داد.

داستان تمساحِ فیودور داستایفسکی، پس از انتشار در سال ۱۸۶۵، بحث‌های تند و دنباله‌داری را میان منتقدان و ادبا، درباره‌ی انگیزه‌ی اصلی نویسنده از خلق چنین اثری، برانگیخت. از دل ماجرای کارمند کم‌خردی که سر از شکم تمساح درآورد، تعابیر و تفاسیر گوناگونی حاصل شده؛ از مقایسه‌ با یونس در شکم ماهی گرفته تا تقابل فرهنگ‌ها.

«تمساح» اثر فیودور داستایفسکی در 96 صفحه و قیمت 26 هزارتومان در دسترس علاقمندان قرار گرفته است.

................ هر روز با کتاب ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...