امین خرمی | ایکنا
کتاب «چشم حاجآقا» به قلم حجتالاسلام و المسلمین رضا کشمیری است؛ که با نگاهی انسانی، دقیق و در عین حال صمیمی، به روایت بخشی از زندگی و تجربههای یک روحانی میپردازد.

درادامه گفتوگوی ایکنا با حجتالاسلام کشمیری، نویسنده کتاب «چشم حاج آقا»، ذیل عنوان خاطرات طنز سفرهای تبلیغی حجتالاسلام والمسلمین حسین جلالی که بیش از ۲۰ سال مسئول دفتر آیتالله مصباح یزدی بود از خاطرتان میگذرد:
حاجآقا کشمیری، بعد از کتاب موفق شما با نام «حاج محمد» که روایت زندگی شهید حاج محمد میرزابیگی؛ معلم مدرسه کودکان استثنایی شهر رفسنجان بود؛ بار دیگر کتاب جدید شما با نام «چشم حاج آقا»؛ با ایده، خط روایی و زبانی متفاوت مورد اقبال بالای از سوی مخاطبان و دامنه منتقدان ادبی قرار گرفته است. برای آغاز گفتوگو معرفی از این اثر داشته باشید تا مخاطبان بیشتر با این کتاب متفاوت، شیرین و جذاب آشنا شوند.
کتاب «چشم حاج آقا» شامل خاطرات طنز سفرهای تبلیغی حجتالاسلام و المسلمین حسین جلالی است. وی نخستین تجربه سفرهای تبلیغی خود را حدود سالهای ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ به روستاهای رفسنجان آغاز کرد و سپس پا به جبهههای نبرد هشت ساله دفاع مقدس گذاشت. این کتاب روایت خاطران طنز این سفرها است که بسیاری از آنها ماجراهای طنز زیادی داشت. پس از آن، «حاجآقا جلالی» چند نوبت به سفرهای حج رفتند و در تمام این سفرها، خاطرات مختلفی از جمله اتفاقهای خاطرهانگیز طنز هم به وقوع پیوست که کتاب «چشم حاج آقا»؛ تمرکز خود را بر بار و بخش طنز اتفاقها و سفرهای او قرارداده است. من نیز خود، شاهد برخی از همین خاطرات بودم و درباره آنها بارها با حاج آقا جلالی صحبت کردیم.
این خاطرات میتوانند برای مردم بسیار جذاب باشند؛ چرا که مردم اغلب تصور میکنند که طلبهها با دیگران تفاوت دارند و تافتهای جدا بافته از جامعه هستند. این کتاب باعث میشود مردم بیشتر با روحیه طلبهها، شوخطبعیشان، اخلاصشان و سختیهایی که در سفرهای تبلیغی متحمل میشوند، آشنا شوند. از این جهت، کتاب میتواند مردم را با طلبهها بیشتر آشنا کند.
به واقع همین گونه است. چرا عموم مردم ما وقتی درباره عزیزانی که ملبس به لباس مقدس روحانیت هستند، در هر مرتبهای از دوران طلبگی تا رسیدن به مقام حجتالاسلامی و در نهایت مقام بلندمرتبهای چون «آیتالله» قرار میگیرند و از آنها صحبت میکنند، اغلب احساس میکنند که عزیزان روحانی تنها در کالبد تعریفی مباحث دینی، فقهی یا عرفانی قرار میگیرند؟ در حالی که روحانیها نیز مانند من و تمامی هموطنانمان، انسانهایی با فراز و فرودهای زندگی هستند؛ عصبانی میشوند، عاشق میشوند، میخندند، گریه میکنند و.... همانطور که اشاره داشتید، در قالب یک سفر، اعم از سفر حج، شرکت در دوران دفاع مقدس یا یک سفر عادی، ممکن است اتفاقات طنز یا حتی حوادث تلخ و ناگواری رخ دهد. اجازه دهید برای طرح این پرسش، شخص شما را، که خود نیز در جامه و لباس روحانیت توفیق خدمت دارید خطاب قرار دهم. پس جناب کشمیری؛ نه در مقام نویسنده، بلکه به عنوان فردی که خود ملبس به این لباس هستید، بفرمایید چرا مردم اینگونه به دوستان و عزیزانی که ملبس هستند، نگاه میکنند؟
دلایل مختلفی میتواند داشته باشد. گاهی اوقات طلبهها میخواهند بسیار علمی صحبت کنند و از اصطلاحات علمی زیادی استفاده میکنند که این امر باعث میشود ارتباط مناسبی با مردم، نوجوانان و جوانان برقرار نکنند و فاصله ایجاد شود.
برخی نیز زندگی تجملی دارند، هرچند درصد طلبههایی که زندگی تجملی دارند، نسبت به سایر قشرها، بسیار بسیار پایین است؛ اما متأسفانه مردم همین تعداد کم را بسیار بزرگ میبینند و بعد هم به قول معروف یک کلاغ را چهل کلاغ میکنند! متأسفانه برخی از مردم تمام جوانبو پیرامون جامعه روحانیت را نمیبینند و یک اتفاق یا یک نفر را به کل طلبهها تعمیم میدهند.
بسیار خوشحالم که کتابی مانند «چشم حاج آقا» برای تنویر و تبیین چنین دیدگاههای ناصوابی منتشر شده است. هرچند تعداد آثاری که از زاویهای متفاوت به عزیزان ملبس به لباس مقدس روحانیت نگاه کردهاند، کم است، اما این کتاب میتواند سهم خود را در شناسایی این نگاه داشته باشد. اما به خود کتاب «چشم حاجآقا» برسیم. شاید طرح این پرسش در قامت یک گفتوگوی رسانهای نگنجد، اما بیشتر ناشی از حس کنجکاوی است. آشنایی شما با «حاج آقا جلالی» چگونه شکل گرفت؟ چگونه این باب گفتوگو باز شد که او با شما که نویسندهای با آثار مختلف و متعدد هستید، به تفاهمی رسیدید تا فصلی از خاطراتشان را که اتفاقهای طنزی در زندگی، سفرهای تبلیغی و دیگر سفرهایشان است، به رشته تحریر درآورید؟
باید بگویم که «حاج آقا جلالی» پدرِ همسر من هستند. وی سابقه حضور در جبهه، سفرهای حج دارند و همچنین حدود ۲۰ سال رئیس دفتر مرحوم علامه مصباح یزدی بودند و فرد ارشد دفتر این روحانی بزرگوار محسوب میشدند.
حجتالاسلام جلالی با بسیاری از مسئولان کشور ارتباط داشتند و برای سفرهای تبلیغی و سخنرانیهای متعدد زیادی دعوت میشدند. هرگاه برمیگشتند، خاطراتی تعریف میکردند که به واقع بیان آنها برای مردم بسیار جذاب است. وی طی تمامی این سفرها در کنار تمامی خاطراتو کولهبارشان از سفرها؛ خاطرات طنز جذاب زیادی داشتند. من به حاجآقا جلال گفتم که در حال حاضر خاطرات طنزتان را کار میکنم و انشالله به زودی خاطرات جنگ ایشان نیز منتشر خواهد شد.
چقدر خوب که به این نسبت فامیلی اشاره کردید؛ اینکه حجتالاسلام جلالی، پدر همسر شما هستند. برای یک نویسنده، هرچه به موضوعی که میخواهد بنویسد نزدیکتر باشد، به ویژه وقتی اثر او ترسیم و روایت درباره یک فرد حقیقی در هر ساحتی که میخواهد باشد؛ حال در این کتاب شما، سفرهای تبلیغی و اتفاقات طنزی که برای حاج آقا جلالی رخ داده، به قطع و یقین جنس روایت ملموستر خواهد بود. بر حسب اتفاق زمانی که با دوستان ناشر در «انتشارات شهید کاظمی» که ناشر این کتاب هستند و این اثر را به خبرگزاری ایکنا ارسال کرده بودند هم بعد از خواندن این اثر صحبت کردم؛ به آن دوستان گفتم که چقدر نگاه و روایت و زبان در کتاب «چشم حاجآقا»، نگاهی متفاوت است. اجازه دهید پرسشی دیگر باز از روی کنجکاوی بپرسم. جناب کشمیری، با توجه به رابطه شما با حجتالاسلام جلالی، در ساحت پدر همسر شما، آیا در میان خاطراتی که برای شما تعریف کردند، اتفاقی بود که به شما بگویند: «آقا، دیگر این را ننویس! پسرم، دامادم، این یکی را دیگر ننویس!»؟
بله، بله! برخی از خاطرات حاج آقا جلالی برای روایت مکتوب در کتاب مناسب نبود. من میخواستم آنها را بنویسیم، اما خود حاج آقا گفتند بهتر است اینها بازگو نشود. با این حال، با مشورت ناشر و دیگر افراد، حدود ۱۰ تا ۱۵ درصد از خاطرات را حذف کردیم؛ چرا که ممکن بود باعث سوءتفاهم شود یا مخاطبان برداشت نادرستی از آنها داشته باشند.
حالا به بحث متن اثر بپردازیم، جناب کشمیری. وقتی عنوان اثر یا اخبار مربوط به این کتاب را رصد میکنیم، همه بر این نکته تأکید دارند که این کتاب، خاطرات طنز حجتالاسلام والمسلمین حسین جلالی از سفرهای تبلیغی است. اما باید پذیرفت که کار مصاحبه گرفتن و تحقیق، کاری دقیق است. من الان به نسبت فامیلی حاج آقا جلالی به عنوان پدر همسر شما ورودی ندارم؛ زیرا شما آثار دیگری در قالب زندگینامه یا روایت شهدا نوشتهاید که نسبت نزدیکی با شما نداشتهاند. کار تحقیق و پژوهش را چگونه برای کتاب «چشم حاج آقا» انجام دادید؟ وقتی زبان روایت شما در این اثر، زبان طنز است و قلم شما در قالب خَرقِ عادت از یک روحانی ملبس به لباس روحانیت، استوار شده و چرخیده؛ در این مسیر مداقه و نگارش چه تفاوتهایی برای شما ایجاد شد؟ هم از سختیهای مسیری که به «چشم حاج آقا» منتج شد بفرمایید و هم از شیرینیهای آن.
فرصتهای مختلف و مغتنمی پیش میآمد که در مجالس طلبگی یا دورهمیهای فامیلی، «حاج آقا» (حجتالاسلام جلالی) وقتی دورشان شلوغ بود، خاطرات را بهتر تعریف میکردند. در همان مواقع، هر وقت فرصتی پیش میآمد، من گوشی را درمیآوردم و صدای او را ضبط میکردم.
این مرحله اول کار بود. سپس خاطرات پیادهسازی میشد و پس از آن، سوالات تکمیلی داشتم. یک سری تحقیقات نیز درباره جبهه، به ویژه عملیاتهایی که حضور داشتند، انجام دادم. مصاحبههای تکمیلی با افراد دیگری که در همان خطوط جبهه حضور داشتند، انجام شد. به تدریج خاطرات جمعآوری شد و خوشبختانه کار به چاپ رسید.
حالا که بحث به اینجا رسید اجازه دهید یک نکته را نیز خدمت خوانندگان ایکنا عرض کنم. در جشنواره ادبی حوزه، کتاب «چشم حاج آقا» در بخش خاطرهنگاری حائز رتبه برگزیده شد و جایزه برتر بخش ناداستان را دریافت کرد. چون این کتاب خاطرات است، در بخش ناداستان، این کتاب با اختلاف زیادی رتبه اول این جشنواره را کسب کرد.
پس باید تبریک ویژهای به شما بگویم به واسطه این توفیق. پیشتر هم عرضکردم که توفیقی است که چندین سال است شما را میشناسم و قلم و آثارتان را دنبال میکنم؛ پس چنین درخششی با توجه به تجربیات شما درو زا انتظار هم نبوده و نیست؛ به ویژه در راستای رسالتی که شما با مخاطبان خود دارید. پیشتر در گفتوگو با شما با محور کتاب «حاج محمد»، عرض کرده بودم که زبان و قلم شما در گونه مستندنگاری و زندگینامهنویسی بسیار متفاوت است. چون به درخشش «چشم حاج آقا» در جشنواره حوزه اشاره کردید؛ میخواهم از بازخوردهایی که تاکنون دریافت کردهاید، بپرسم. فارغ از جشنواره از خود مخاطبان آیا بازخوردهایی داشتید؟
بازخوردهایی که درباره این خرق عادت و روایت اتفاقات طنز برای یک روحانی کشورمان دریافت کردهام، چه در فضای حقیقی در قالب نقد کتاب یا گفتوگو و چه در فضای مجازی، خدا را شکر، بسیار خوب بوده است.
در مورد این کتاب، یکی از مخاطبان برای ما پیام داده بود که «من با روحانیت به شدت زاویه داشتم؛ اما با خواندن کتاب شما، دیدم نسبت به روحانیون تغییر کرد و حتی میخواهم فرزندم را به طلبه شدن تشویق کنم.»
این که فردی از زاویه دشتن جدی به چنین دیدگاهی برسد، برای ما بسیار ارزشمند است. این بازخوردها به ما روحیه میدهد و تشویقمان میکند تا در این مسیر بیشتر و بهتر گام برداریم.
یک سوال در گوشی هم بپرسم؛ به جز من، شما و خوانندگان ایکنا هیچ دوستی پاسخ شما را نخواهد شنید. به هر حال عزیزانی هملباس شما و هملباس حاج آقا جلالی، یعنی جامعه طلاب و روحانیون نیز از خوانندگان کتاب شما بودند. آیا انتقادی از سوی آنها دریافت کردهاید؟ اینکه بگویند شما با همه شوخی کردهاید، دیگر به جامعه روحانیت چه کار داشتید؟
بله! واکنشها از سوی جامعه روحانی و طلبهها مختلف بوده است. برخی بسیار خوششان آمده و چند نفر نیز واکنش منفی نشان دادهاند. در مورد برخی خاطرات گفتند: «کاشکی چند مورد را حذف میکردی.» اما به عنوان نویسنده، ناگزیریم تصمیمگیری کنیم.
پرسش پایانی من باز هم از کتاب «چشم حاج آقا» شما فاصله میگیرد. شما فردی خوشقلم با آثار مختلف و متعدد هستید و به همین واسطه از شما میپرسم چنین خَرقِ عادتهایی، که تنها مربوط به جامعه محترم روحانیت نیست، حتی ورود زبان طنز به عرصه دفاع مقدس را شاهد هستیم که طی یک دهه اخیر پررنگتر هم شده است. به اعتقاد شما، چنین خَرقِ عادتهایی چه کمکی میتواند به جامعه کتابخوان و عموم افراد جامعه ما در مواجهه با شخصیتهایی که شما انتخاب کردهاید، در اینجا جامعه طلاب و روحانیون، داشته باشد؟ آن رسالت کلانی که مد نظر نویسندهها، نه فقط آقای کشمیری است، چه چیزهایی میتواند باشد که برای جامعه ما و بخش فرهنگیاش آوردههای ارزنده فرهنگی داشته باشد؟
هدف من در نگارش کتاب «چشم حاج آقا» همین بوده است که مردم با جامعه روحانیت و روحانیون بیشتر آشنا شوند و فکر نکنند که یک طلبه فردی جدا از مردم است. آنها نیز شوخیهای زیادی دارند و حرفهایی میزنند که مانند همه مردم است.
وقتی مردم با جامعه روحانیت آشناتر شوند، ارتباط صمیمیتری برقرار میکنند و هر سوال یا مشکلی داشته باشند، راحتتر مطرح میکنند. این امر باعث میشود که جامعه بیشتر با طلبهها و افراد روحانی آشنا شود و به قطع استمرار چنین اقداماتی برکات معنوی بسیار خوبی با خود به همراه خواهد داشت.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............