آمادگی مردم برای درک ساحت امام | جام جم


«تشریف» [اثر علی‌اصغر عزتی پاک] داستان شهریار است که در شب عروسی‌اش متوجه می‌شود همسرش مهری؛ دوست دوران دانشسرایش را به امنیتی‌ها فروخته است و این آغاز آوارگی اوست که سرانجامش در برف و تپه‌های اطراف همدان رقم می‌خورد. داستان بامرورعکس‌های‌ نامزدی توسط مهری، عروس داستان شروع‌ می‌شود. شروعی عاشقانه، ولی غافل ازاین‌که آلبوم بعدی زندگی‌شان در همین ابتدای راه، باز نشده دستخوش اتفاقاتی خواهد شد.

«تشریف» [اثر علی‌اصغر عزتی پاک]

از یک‌سو وجود عناصر آب، چشمه، آفتاب، آبشار نماد زندگی و پویایی است و از سوی دیگر به‌کارگیری باد، باران، تاریکی، برف، سرما، صدای رعد و برق، جاده گلی که همگی گویای دوران سرد و بی‌روح آن عصر بوده است.
استفاده از رنگ‌های گرم برای شهریار، نقش اول داستان که آن هم نماد جوانی است که در عین سردرگمی، خواهان زندگی است.
ذکر آیات و احادیث قرآنی ونام مبارک ائمه دراثر،صبغه ومعنای الهی به آن بخشیده است. دراین داستان جدال بین حق وباطل، شناخت امام عصر وویژگی‌های امام مورد توجه قرارگرفته وپسری به‌نام شهریارکه این مسیر رابا چالش‌های یافتن مصطفی پیش می‌برد.تقابل دیدگاه‌های متفاوت شخصیت‌های داستان در فضایی دینی و ملی نسبت به موضوعات درحال وقوع زمان شاه ملعون و اتصال آن به انتظارفرج مهدی موعود(عج) از دیگر نکات این داستان است.درجایی ازداستان آمده: برای محکم‌تر شدن باورهای‌مان اقتدا می‌کنند به حضرت ابراهیم(ع) و اذعان می‌دارد که هرجا دچار شک وتردید شدید از خداوند نشانه‌ای بخواهید مانند حضرت ابراهیم. (ص۲۱۳)

ویژگی بارز این رمان به تصویر کشیدن آمادگی مردم در موازات انقلاب برای درک و تشرف ساحت قدسی امام و رهبر معصوم در الهیات شیعی است.
نام‌گذاری‌ها، نمادها و نشانه‌ها در این اثر، گل‌درشت و شعاری نیستند و در خلال ماجرا، خواننده تیزبین را به کنه معنای نهفته در دل رهنمون می‌‌شوند‌‌؛ توسل مردم آبادی به اشخاصی به‌نام سید چراغ و یا موسی عیسی و همچنین قرار دادن مکانی به‌نام بازه در خلال داستان به‌عنوان سرزمینی برای طلب و دیدار یار و خواندن دعای ندبه. (ص۲۷۰)
سلام بر آدم یار مخلص خدا، سلام برشیث ولی خدا و بهترین بندگان، سلام بر ادریس که حجت خدا را بپا داشت و جمعیت یکصدا جواب می‌دادند: سلام.
چون نشیند این غبار آن شهسوار‌‌ آید به چشم/ اشک گرم از دیدنش بی‌اختیار‌‌ آید به چشم (ص۲۷۹)

این‌بار صدای مردها رساتر از قبل بلند شد «یا صاحب‌الزمان». تلنگر موسی عیسی شهریار را به خود آورد وقتی که گفت تو دعاخوان نیستی به هر چیزی مشغولی جز دعا و این ذکر اما شهریار هزار بار می‌خواست بگریزد به سمت و سویی حتی این دعا تا خلاصش کند از آشوب فکرهایش اما اوضاعش بیرون از پرگار بود. سرانجام پیدا شدن گمگشته شهریار بعد کشمکش‌های بسیار: صدای پر هیجان و هراسیده مصطفی جاری شد در سفیدی مطلق عمق بازه.

صلوات برمحمد و آل‌محمد از روزنه‌های چادر بر هوا بود. صلوات بعدی برای سلامتی امام‌زمان(عج) بود که از درزهای چادر در تپه‌های بازه بیرون زد و در سرمای برف معلق ماند. مصطفی مانند گلوله‌ای برفی از آن بالارها شدو غلتید بر جان بازه. جان تازه‌ای برگونه‌های شهریار افتاد و رنگ به خود گرفت. راه افتاد با خش‌خش شکستن نظام دانه‌های برف در زیر گام‌هایش.

در پایان بریده تأمل‌برانگیزی از این داستان را با هم بخوانیم: آری دنیا دارد صورت‌هایی از خودش را نشان می‌دهد که با هیچ درسی جور در نمی‌آید اولش سفت وا می‌ایستی و می‌گویی توهم است اما بعد تسلیم می‌شوی. یک روز هم متقاعد می‌شوی که قرار نیست همه چیز برایت قابل فهم باشد این است می‌ایستی کناری و تماشا می‌کنی فقط.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...