عشق بزرگی داشتیم، اما زیر همان عشق لگدمال شدیم... شوهر مزاحم را در یک تصادف ساختگی ماشین به قتل می‌رسانند... صحنه‌سازی زیرکانه‌ای را برای تبدیل قتل به یک تصادف... ادبیات کوبنده با ضربه‌های مشت... برای اطمینان بیشتر قبلاً او را کشته بوده‌اند... پس از سپری‌شدن هیجانِ قتل، هردوی آنها نوعی گسستگی در عشق خود احساس می‌کنند... به‌نظر می‌رسید که او جده‌ی همه‌ی روسپی‌های جهان است

پستچی همیشه دو بار زنگ می‌زند [The Postman Always Rings Twice] رمانی از جمیز مالاهان کین1 (1892-1977)، نویسنده‌ی امریکایی، که در 1948 انتشار یافت. لحن بیان این رمان شاید عجیب‌ترین ویژگی آن باشد. این لحن عمداً خنثی و به صورتی انگار غایب و خارج از موضوع است. فرانک چیمبرز، راوی داستان، قتلی را که خود مرتکب شده و صحنه‌سازی زیرکانه‌ای را که برای تبدیل آن به یک تصادف انجام داده است چنان بیان می‌کند که گویی سخن از دیگری در میان است.

پستچی همیشه دوبار زنگ می‌زند [The Postman Always Rings Twice] رمانی از جمیز ام مالاهان کین James Mallahan Cain

حوادثِ پیچیده در بافتی بی‌پیرایه طنین و شدتی رعب‌انگیز دارد. ایرن نمیروفسکی2 در مقدمه‌ی کتاب، نام «ادبیات کوبنده با ضربه‌های مشت» بر آن می‌گذارد که ملاحظه‌ی بسیار دقیقی است. در واقع، خواننده هم در سراسر این قصه‌ی کوتاه و حکایت اعتراف یک قاتل، حالت خفقان دارد. قاتل؟ بله. چون قتلی رخ می‌دهد. فرانک چیمبز و معشوقه‌اش، کورا، نیک پاپاداکیس3 شوهر مزاحم او، را در یک تصادف ساختگی ماشین به قتل می‌رسانند. فرانک و کورا هم مجروح می‌شوند، اما زنده می‌مانند و فقط نیک می‌میرد (وانگهی برای اطمینان بیشتر قبلاً او را کشته بوده‌اند). آنگاه روزهای غریبی برای کورا و فرانک آغاز می‌شود. پس از سپری‌شدن هیجانِ قتل، هردوی آنها نوعی گسستگی در عشق خود احساس می‌کنند.

کورا می‌گوید: «ما دیگر حالا فقط تفاله‌ایم، فرانک. آن‌شب نظر لطف خداوند به جانب ما بود. قشنگ‌ترین چیزهای دنیا را به ما عطا کرد، اما ما شایستگی‌اش را نداشتیم. عشق بزرگی داشتیم، اما زیر همان عشق لگدمال شدیم.» زیباترین صفحات کتاب همین‌جاست، در بیان این فکر که شدت شهوت می‌تواند ابقاکننده‌ی عشق کامل باشد («به‌نظر می‌رسید که او جده‌ی همه‌ی روسپی‌های جهان است.») اما این فکر چیز دیگری هم در خود مستتر دارد؛ خشونتی از نوع دیگر، شاید تولدی دیگر. و معجزه هم زمانی به وقوع می‌پیوندد که کورا بارداری خود را به اطلاع فرانک می‌رساند. اما زندگی دلخواه فقط در صورتی امکان‌پذیر است که کثافت و آلودگی -در قالب شک- کاملاً از آنها زدوده شود.

پس دو دلباخته برای آب‌تنی به کنار دریا می‌روند. کورا خیلی از ساحل دور می‌شود؛ به‌طوری که فرانک در صورت تمایل بتواند او را غرق کند و بدین‌گونه یگانه شاهد قتل را از میان بردارد. فرانک در کنار کورا شنا می‌کند، و او را می‌نگرد و در حالت وجد و شگفتی است. در بازگشت، کورا دچار سرگیجه و عارضه‌ای می‌شود. فرانک که برای رساندن او به بیمارستان با سرعت رانندگی می‌کند مرتکب بی‌احتیاطی می‌شود و کورا در تصادف کشته می‌شود. فرانک را برای قتلی که مرتکب نشده است محاکمه می‌کنند. وی محاکمه و سپس محکوم می‌شود و سرانجام او را به دار می‌آویزند.

صفیه اصفیا (روحی) . فرهنگ آثار. سروش


1. James Mallahan Cain 2. Irene Nemirovsky
3. Nick Papadakis

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در قرن بیستم مشهورترین صادرات شیلی نه استخراج از معادنش که تبعیدی‌های سیاسی‌اش بود. در میان این سیل تبعیدی‌ها چهره‌هایی بودند سخت اثرگذار که ازجمله‌ی آنها یکی‌شان آریل دورفمن است... از امید واهی برای شکست دیکتاتور و پیروزی یک‌شبه بر سیاهی گفته است که دست آخر به سرخوردگی جمعی ختم می‌شود... بهار پراگ و انقلاب شیلی، هردو به‌دست نیروهای سرکوبگر مشابهی سرکوب شده‌اند؛ یکی به دست امپراتوری شوروی و دیگری به دست آمریکایی‌ها ...
اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...