رمان «مردان نامرئی» اثر صادق کرمیار که پیش از این با نام «درد» چاپ شده بود با ویراست و چاپ جدید توسط انتشارات کتاب جمکران روانه بازار نشرشد.

مردان نامرئی صادق کرمیار

به گزارش کتاب نیوز به نقل از فارس، رمان «مردان نامرئی» با ویراست و طرح جلد جدید توسط انتشارات کتاب جمکران روانه بازار نشر شد.

رمان «مردان نامرئی» اثر صادق کرمیار که پیش از این با نام «درد» چاپ شده بود با ویراست و چاپ جدید توسط انتشارات کتاب جمکران روانه بازار نشر شد.

این کتاب روایت مردانی است که در بخش حفاظت اطلاعات و شناسایی خط مقدم جبهه هستند. تمرکز اصلی ماجراهای کتاب بر روی عملیات‌های جاسوسی و ضد جاسوسی از طرف ایران و عراق است.

نقطه قوت این کتاب آوردن اسامی واقعی است از هاشمی، رضایی و قالیباف در جبهه خودی گرفته تا ژنرال وفیق سامرایی و ماهر عبدالرشید در خط عراق.

مخاطب در این کتاب از سال ۶۳ با یکی از گروه‌های اطلاعات عملیات جنگ همراه می‌شود و تا پایان جنگ در کنار آنها می‌ماند. این کتاب قرار است از نحوه مدیریت جنگ بگوید و آنچه بر سر گروه های اطلاعات عملیات آمده است.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

موشو و دیگران هم رسیدند و همگی وارد انبار شدند. نگاهی به اطراف انداخت. از انتهای سالن یکی از کارگران آرام جلو آمد. صاحب با دیدن او خیالش بیشتر آسوده شد. نگاه تندی به جاسم انداخت و خواست چیزی بگوید که از پشت یکی از بارها حسینی مسلح بیرون آمد. صاحب جا خورد. از سوی دیگر انبار، احمد و بعد خاکی بیرون آمدند.

در همین ‌حال صدای بسته شدن در انبار شنیده شد. صاحب رو برگرداند. ایزدی در را بست و در دو سوی دیگر در، کامران و سعید مسلح ایستادند. همین کافی بود که صاحب بدون هیچ حرفی بنشیند و سرش را میان دست‌ها بگیرد و فکر کند که این غواص‌های فکولی برای چه به جزیره آمده‌اند. روز بعد که هواپیمای تیم غواصان توی فرودگاه محلی جزیره نشست، ایزدی جلوتر از همه صاحب را با دست‌های بسته فرستاد توی هواپیما.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...