کتاب «من نویسنده این کتاب نیستم» نوشته مصطفی عظیمی‌فر توسط انتشارات سیب کال چاپ و روانه بازار نشر شد.

من نویسنده این کتاب نیستم» نوشته مصطفی عظیمی فر

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، کتاب «من نویسنده این کتاب نیستم» با قیمت ۱۵۰ هزار تومان توسط انتشارات سیب کال چاپ و روانه بازار نشر شده است.

عظیمی فر در گفتگو با مهر با اشاره به اینکه این کتاب یک داستان بلند اجتماعی و فلسفی است گفت: برخلاف دو رمان قبلی، «هزار سال پس از پاییز» و «هر خودی همیشه تنهاست» که درونمایه‌ای عاشقانه و طنز داشتند در این داستان تمرکزم را بیشتر روی بیان و انتقال مفاهیم به مخاطب قرار داده‌ام.

وی با اشاره به اینکه این کتاب بر پایه گفت‌وگوی ادبی پیش می‌رود، افزود: اوج این گفت‌وگوها را می‌توان در میانه کتاب، وقتی نویسنده با یک تخته سنگ در پایین تپه آشنا می‌شود دید و به‌رغم زبان ساده و حجم متوسط، در دل خود نکات آموزنده دارد و هر کدام می‌تواند تأثیر مثبتی روی زندگی و نگرش مخاطب داشته باشد.

این نویسنده درباره سومین اثر خود گفت: در دنیای امروز که متأسفانه سرگرمی‌های زیادی مثل دنیای مجازی و بازی‌های الکترونیکی و … بسیاری از جوانان را از کتاب و کتابخوانی دور کرده‌، بهتر است مختصر و مفید نوشت و بهای بیشتری به بیان مفاهیم داد. تا بتوان تأثیرات مثبت بیشتری را روی مخاطب گذاشت.

وی افزود: داستان یک نویسنده است که تصمیم می‌گیرد بهترین مکان را برای نوشتن پیدا کند. او جستجو را آغاز می‌کند تا این‌که به بام شهر می‌رسد و در آن‌جا با یک تخته سنگ آشنا می‌شود. تخته سنگ که از پیش می‌داند نویسنده قصد دارد کتابی بنویسد با او همراه می‌شود و آن دو سرانجام موفق به خلق کتاب می‌شوند. با این نوع نامگذاری نیز قصد داشتم بگویم اگر انسان گوشی برای شنیدن داشته باشد حتی از اجسام بی‌جان هم می‌تواند، درس‌های مهم و مفیدی برای بهتر زندگی کردن بگیرد.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«دفتر را بستم و بار دیگر نگاهی به دشت انداختم. همان‌طور که در ابتدا حدس زده بودم، تخته سنگ بهترین مکان را برای ایستادن انتخاب کرده بود.
در گذشته بارها برایم سوال پیش آمده بود: بهترین مکان دنیا کجاست؟
اندکی اندیشیدم و خیلی زود به جوابی مناسب رسیدم: بهترین مکان دنیا جایی است که انسان یقین داشته باشد به آنجا تعلق دارد و تعلق داشتن یعنی مفید بودن...
آری، ما هر جا حضورمان مفید باشد یعنی به آن مکان تعلق داریم؛ اما اگر حضورمان زیان بار باشد، اسیر عدم تعلق خواهیم شد. پس هر جا باعث زیان شدیم، یعنی به آن مکان تعلق نداریم. مثال عدم تعلق و زیان را می‌توان در رابطه انسان و کره زمین دید. آدم‌ها با تخریب محیط زیست، باعث زیان‌های جبران‌ناپذیری به زمین و جانوران شده‌اند. این همان عدم تعلق است. آری، ما سال‌هاست با رفتارمان باعث شده‌ایم تا دیگر به سیاره خود تعلق نداشته باشیم».

................ هر روز با کتاب ................

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...