رمان «آدمک‌باز» نوشته علیرضا برازنده‌نژاد از سوی انتشارات پیدایش منتشر شد.

آدمک‌باز علیرضا برازنده‌نژاد

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، علیرضا برازنده‌نژاد درباره سیر نگارش این رمان، توضیح داد: ایده اولیه و ماجرامحوربودنِ رمان در همان ابتدا این عزم را در من ایجاد کرد که منعطف‌تر از نوشته‌های قبلی پیش بروم و به شکلی خودآگاه در زمان نگارش، هدفم این بود که نوجوان‌ها نیز «آدمک‌باز» را راحت بخوانند، با آن همراه بشوند و برایشان جذاب باشد. ایده رمان ایجادکننده این ظرفیت بود و زبان یکی از ابزارهای اصلی استفاده از آن ظرفیت. اولین چالش هم در استفاده درست از همین ابزار خود را نشان داد؛ زبانی که غامض نباشد ولی ویژگی‌های جالبی برای مخاطب داشته باشد، بازدارنده نباشد ولی قابل مکث و تامل باشد و از همه مهم‌تر ساده به نظر بیاید.

وی با بیان این‌که «آدمک‌باز» صحنه‌های کنش‌مند، پر تحرک و هیجانی دارد، افزود: به چنین صحنه‌هایی حتما نیاز داشتم و باید طوری پرداختشان می‌کردم که مخاطبان کم‌سال‌تر جذبش بشوند و مخاطبان بزرگسال آن را پس نزنند. مبهم‌ماندنِ ماجرای رمان می‌توانست تمام جذابیت‌های بالقوه‌اش را از بین ببرد، در نتیجه طراحی یک روند مناسب برای تبیین داستان نکته مهمِ دیگری بود.

این نویسنده در پاسخ به این پرسش که «در خلق این اثر تا چه میزان به ویژگی‌های اجتماعی و نوستالژی‌های دوران نوجوانی خودتان پرداخته‌اید؟»، گفت: به نظرم ارتباط برقرار کردنِ مخاطب – در هر سن و متعلق به هر نسلی – لزوما منوط به این نیست که خواننده تجربیاتی مشابه را از سر گذرانده باشد. من اگر در خردسالی ماجراهای تن‌تن و میلو برایم جذاب بود، یا مثلا آثار ژول ورن، تجربه عینی‌ای که به‌طور مستقیم شبیه باشد به شخصیت‌ها یا دنیای آن کتاب‌ها نداشتم. در سیزده‌سالگی اگر با شخصیتِ اصلی «سرخ و سیاه» استاندال همذات‌پنداریِ وحشتناکی پیدا کردم، دلیلی خارج از زیستِ تا آن لحظه‌ام داشته است. این ارتباطِ برون‌متنی واجب نیست اما حتما بین دنیای یک رمان و دنیای ذهنی مخاطب ارتباط ایجاد می‌شود؛ هرچه رمان موفق‌تر، این ارتباط بیشتر. هنرمند باید بتواند اثرش را تعمیم‌پذیر خلق کند. چیزی باید باشد – در شخصیت‌ها، در توصیف‌ها، در زبان و... – که پیوند بخورَد به منِ خواننده، تا به شکلی غافلگیرکننده احساس کنم انگار این رمان درباره من است؛ درباره چیزهایی که دوست دارم (داشتم) درباره تردیدهایم و یا چیزهایی که ازشان می‌ترسم (می‌ترسیدم) و خیلی جاهایش را عجیب درک می‌کنم.

برازنده‌نژاد ادامه داد: نیتِ اولیه‌ام در خلقِ «آدمک‌باز» ارجاع به دوران کودکی‌ام نبود. این موضوع زمانی خودش را تثبیت کرد که در گیرودارِ تصمیم‌های مهم بودم. تصمیم‌هایی که ایده‌پردازی را تکمیل می‌کنند و در «آدمک‌باز» مربوط می‌شدند به چالش‌های مطرح‌شده در سوال قبل. در واقع حتی صحنه‌هایی را پیش‌نویس کرده بودم تا اینکه ارجاع یا بهره‌گیری از بازی‌های دوران کودکی خودش را نشان داد و راهِ دیگری نداشتم. برای نسل ما آدمک‌بازی یکی از اصلی‌ترین بازی‌هایی بود که به‌خصوص در تنهایی می‌توانستیم مشغولش بشویم. شکلِ آن آدمک‌ها (که دیگر شبیه‌شان نیست)، نوع بازی‌های‌ ما، جاهایی که در آنها بازی می‌کردیم (اتاق، حیاط، راهرو، پله‌ها) برای اواخر دهه پنجاهی‌ها و اوایل دهه شصتی‌ها نوستالژیک شده است. در آدمک‌باز به فراخور داستان اشاره‌های واضح یا محوی به آنها هست و خوشحالم که در بازخوردهای اولیه، شاهد واکنش‌های جالب هم‌نسل‌های خودم بودم که انگار بعضی قسمت‌ها، داستان شخصیِ خود آنها بود.

وی درباره رویارویی مخاطب نوجوان با این اثر، اظهار کرد: «آدمک‌باز» توانسته با مخاطب خیلی جوان‌تر هم ارتباط برقرار کرده – طبق بازخوردهای محدود به این دو هفته‌ای که از انتشار اثر می‌گذرد – و آن خوش‌خوانی، هیجان و رمز و رازی که دنبالش بودم، ظاهرا به وجود آمده است. البته باید بیشتر صبر کرد.

این نویسنده درباره ویژگی‌های ژانرنویسی «آدمک‌باز» توضیح داد: این کتاب در دنیای واقعی می‌گذرد اما شخصیت اصلی‌اش برای خود یک بازی دارد که در ذهن او بین دنیای عادی بیرون و دنیای آدمک‌هایش وقفه می‌اندازد. به‌تدریج پی می‌برد که این بازی، بیرون از دنیای ذهنی و شخصی او، در دنیای عادی هم جریان دارد و خیلی چیزها را غیرعادی کرده است. این دنیای دوم، باید قاعده‌هایش ساخته می‌شد. اصطلاحِ ژانری‌اش شاید بشود «جهان‌سازی». برای من بیشتر به طراحی یک بازیِ فکری می‌ماند که نباید باگ داشته باشد (به قول بازی‌سازها) قابل فهم باشد، در عین حال جذاب و عجیب هم باشد. خواسته من تعریف یک داستان هیجان‌انگیز در بستری ادبی بوده است اما شاید بشود آن را در گونه فانتزی شهری (Urban Fantasy) جای داد. همچنین مبنای ساختاری «آدمک‌باز» بر الگوی سفر بنا شده است؛ سفر به شهرهایی در کشورهای مختلف.

در پشت جلد کتاب می‌خوانیم: «مردی چهل‌ساله شیفته بازی‌ست. بازی‌هایش را خودش طراحی می‌کند. بازی‌های او قانون دارند ولی مرز، نه! بی‌مرزی بازی آخرش را وقتی می‌فهمد که دربه‌در کشورها شده و شهر به شهر، می‌گردد تا راه پایان بازی‌اش را پیدا کند. او تنها بازیکن نیست و دیگران، رقیب‌ها و نفوذی‌ها، نیز سرگردان جهان خیال این بازی هستند. سرنخ اصلی را موجودی در جهانی دیگر، با خیالی دیگر، به بازی گرفته است؛ یک بازی تازه...»

رمان «آدمک‌باز» نوشته علیرضا برازنده‌نژاد، در 144 صفحه، به قیمت 39‌هزار تومان، در قطع رقعی و با جلد شومیز، از سوی انتشارات پیدایش به کتاب‌فروشی‌ها راه یافت.

................ هر روز با کتاب ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...