ترجمه فاطمه رحمانی | اعتماد | گاردین


میلان کوندرا، نویسنده چک‌تبار که بیش از نیم قرن با شعرها، رمان‌ها، نمایشنامه‌ها و مقاله‌هایش در جهان درخشید، سرانجام 11 جولای 2023 در پاریس درگذشت. او یکم آوریل 1929 در برنو چکسلواکی به دنیا آمده بود و در زمان مرگ 94 سال داشت.

کوندرا

کوندرا در سال 1975 از حزب کمونیست چکسلواکی اخراج شد. دلیل اخراج او چیزی نبود جز همان کلیشه رایج در حزب که به منتقدان نسبت می‌دادند: «فعالیت‌های ضدکمونیستی». او بعد از آن، وطنش را به مقصد فرانسه ترک کرد و به ناگزیر راهی تبعید شد. به دنبال آن، تابعیت کوندرا از کشور چکسلواکی لغو شد و او 40 و چند سال در پاریس زندگی کرد. شهری که این نویسنده مشهورترین آثار خود را در آنجا نوشت. از آن جمله رمان بلندآوازه «سبکی تحمل‌ناپذیر هستی» بود. بعد از آن در زبان فرانسه طبع‌آزمایی کرد و اولین رمانش را که «آهستگی» بود، به این زبان نوشت. رمان آخرش، «جشن بی‌معنایی» در سال 2013 منتشر شد. از میلان کوندرا به عنوان یکی از مدعیان دریافت نوبل ادبی نام برده می‌شد.

سلمان رشدی به گاردین گفت: «میلان کوندرا مانند همه نویسندگان بزرگ، آثاری فراموش‌ناشدنی در ذهن و یاد خوانندگانش به جا می‌گذارد.» رشدی با نقل این جمله کوندرا که «مبارزه انسان با قدرت، مبارزه حافظه با فراموشی است»، گفت: این جمله از زمانی که آن را در کتاب «خنده و فراموشی» خوانده با او مانده و درک روشن‌تری از رویدادهای سراسر جهان به او داده است.

این نویسنده از تاثیر دیگری گفت که کوندرا بر او و آثارش گذاشته: «بعدها، ایده دوم او، مبنی بر اینکه رمان از پدر و مادری که «کلاریس هارلو» نوشته ساموئل ریچاردسون و «تریسترام شندی» اثر لارنس استرن موجودیت گرفته، راه ارزشمندی را به من نشان داد تا درباره اصل و نسب ادبی خود فکر کنم؛ خصوصا از سمت شندی در شجره خانوادگی خودم.» این رمان‌نویس افزود: «مفهوم سوم، مفهوم «سبکی وجود» به ما هشدار داد که زندگی اجازه بازنگری و ارایه نسخه دوم خود را به ما نمی‌دهد و این می‌تواند «غیرقابل تحمل» باشد و البته در عین حال رهایی‌بخش.»

کوندرا پیش از آنکه به نویسندگی روی بیاورد، نزد پدرش که پیانیست و موسیقی‌شناس مشهوری بود، موسیقی آموخت و در سال 1952 در آکادمی فیلم پراگ، مدرس ادبیات جهان شد.

این نویسنده با وجود عبور از رئالیسم سوسیالیستی -که نویسندگان دهه 50 چکسلواکی بسیار در جست‌وجوی آن بودند- به شهرت رسید و این شهرت با انتشار مجموعه‌ای از شعرها و نمایشنامه‌ها، از جمله قصیده‌ای برای قهرمان کمونیست، ژولیوس فوچیک که در سال 1955 منتشر شد، افزایش یافت. او بعدا این آثار اولیه را رد کرد و گفت که در جهات مختلف کار می‌کرده و به دنبال رسیدن به صدا و سبک مستقل خودش بوده است.

کوندرا که در جوانی عضو پرشور حزب کمونیست بود دو بار از حزب اخراج شد. یک‌بار در سال 1950 به خاطر آنچه «فعالیت‌های ضد کمونیستی» خوانده شد و بار دیگر در سال 1970 [باز با همان توجیه] در خلال سرکوب‌هایی که پس از بهار پراگ 1968 انجام شد.

میلان کوندرا یکی از صداهای پیشرو ادبیات بوده است که علنا خواستار آزادی بیان و حقوق برابر برای همه هستند. اولین رمان او «شوخی» در سال 1967 منتشر شد و از آن دوره الهام گرفته بود. رمانی که توانست به موفقیت بزرگی دست پیدا کند. اثری چندصدایی از سرنوشت و عقلانیت حول یک شوخی درباره تروتسکی که دانشجویی برای تحت تاثیر قرار دادن یک دختر می‌نویسد. این رمان پس از ورود تانک‌های روسی به میدان ونسلاس از کتابفروشی‌ها و کتابخانه‌ها ناپدید شد. کوندرا خود را در لیست سیاه یافت و از شغلش که معلمی بود، اخراج شده بود. او که در کاباره‌های شهرهای کوچک به عنوان نوازنده ترومپت جاز کار می‌کرد، سرانجام آزادی هنری پیدا کرد. عدم امکان انتشار، به نوعی بار سانسور را از روی دوش او برداشته بود.

[همان‌طور که گفته شد] او پس از، از دست دادن امید به اصلاح چکسلواکی، در سال 1975 به فرانسه نقل مکان کرد. در سال 1979 تابعیت چک خود را از دست داد و در سال 1981 شهروند فرانسه شد. با حمایت دوستش، فیلیپ راث نیز به عنوان یکی از مجموعه نویسندگان اروپایی مطرح شد. انتشار «سبکی غیرقابل تحمل وجود» به عنوان اثری درخشان در سال 1984 بود که کوندرا را به عنوان یک نویسنده بین‌المللی تایید کرد. این رمان که در فضای پرهیجان پراگ در سال 1968 می‌گذرد، روایتگر قصه دو زوج است که با سیاست و خیانت مبارزه و تنش بین آزادی و مسوولیت را بررسی می‌کنند.

اقتباس سینمایی فیلیپ کافمن در سال 1988 با بازی دانیل دی لوئیس و ژولیت بینوش، صعود کوندرا را به سطوح بالایی در فضای ادبی بین‌المللی تضمین کرد.

با وجود این موفقیت، کوندرا در مقام نویسنده رمان، هرگز از ساده‌سازی‌های کافمن از ساختار چند لایه رمان راضی نبود.

او همچنین به‌طور فزاینده‌ای به رسانه‌ها بی‌اعتماد می‌شد و استدلال می‌کرد: «نویسنده‌ای که زمانی از او توسط یک روزنامه‌نگار نقل قول می‌شود، دیگر تسلط سابق را بر کلام خود ندارد. این البته غیرقابل قبول است.»

کوندرا در گفت‌وگو با راث در سال 1980 در نیویورک‌تایمز ابراز تاسف کرد و گفت: «احساس می‌کند «رمان جایی در جهان ندارد و دنیای توتالیتر که چه بر پایه مارکس، چه ادیان یا هر چیز دیگری بنا شده باشد، دنیای پاسخ‌هاست تا سوال‌ها.»

او ادامه داد: «به نظر من امروزه در سراسر جهان مردم ترجیح می‌دهند به جای اینکه بفهمند، قضاوت کنند، به جای اینکه بپرسند، پاسخ دهند. به‌طوری که به سختی می‌توان صدای رمان را در حماقت پرسروصدای قطعیت‌های انسانی شنید.»

«جاودانگی»، آخرین رمان کوندراست که به زبان چکی نوشته شد. این رمان فلسفی، ایده‌هایی به نویسنده داد و راه را برای سه رمان کوتاه دیگر او که به زبان فرانسوی نوشته شدند، باز کرد. این رمان‌ها عبارتند از: «آهستگی»، «هویت» و «جهالت».

کوندرا که در سال 2008 به خیانت به یک هواپیمای چک که بیش از 50 سال قبل برای اطلاعات امریکا کار می‎کرد، متهم بود، سکوت رسانه‌ای خود را شکست و با انتشار یک تکذیب خشمگین به خبرگزاری CTK چک گفت که «کاملا حیرت‌زده» است و این اتهامات را «ترور شخصیت یک نویسنده» می‌داند. او در نامه‌ای سرگشاده با امضای فیلیپ راث، سلمان رشدی و... آورده است که مطبوعات بدون توجه به گزارش شواهدی که آن ادعا را رد می‌کند، این شایعه افتراآمیز را منتشر کرده‌اند.

آخرین رمان کوتاه کوندرا با نام «جشن بی‌معنایی» سال 2013 منتشر شد. هنگامی که به زبان انگلیسی منتشر شد، منتقدان نظرات مختلفی در مورد آن دادند. برخی طنز ظریف آن را تحسین و برخی دیگر آن را «پایان یک سلسله عقب‌نشینی‌ها به زیرکی محض» تعبیر کردند.

پس از 40 سال دوری، جدای از سفرهای کوتاه و کم اهمیت به میهن خود، کوندرا و همسرش سرانجام در سال 2019 به جایگاه شهروندی خود بازگردانده شدند. یک‌سال پس از دیدار آنها با آندری بابیش، نخست وزیر چک که این دیدار را به عنوان «افتخار بزرگ» برای خود توصیف کرد، پتر درولاک، سفیر جمهوری چک در فرانسه، گواهی شهروندی کوندرا را تحویل داد و آن را به عنوان «یک حرکت نمادین بسیار مهم، بازگشت نمادین بزرگ‌ترین نویسنده چک به این جمهوری» توصیف کرد. او گفت: «کوندرا [هنگام دریافت سند] حس و حالش خوب بود. سند را گرفت و گفت: متشکرم.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...