ماجرای رمان «غنیمت» نوشته صادق کرمیار از بهار سال ۱۳۸۲آغاز می‌شود. از لحظه‌ای که تلویزیون ایران تصاویری از حملات تازه سازمان یافته سربازان آمریکایی را به خاک عراق نشان می‌دهد. اصلان رزمنده قدیمی که روزگاری در جنگ ایران وعراق به عنوان خبرنگار فعالیت داشته با دیدن تصویر دختری که از صفحه تلوزیون پخش می‌شود ازاین‌رو به‌ آن‌رو می‌شود و به هم می‌ریزد. او مطمئن است که دچار خطای دید نشده و چشمانش اشتباه نمی‌کند؛ اصلان دخترش را در خاک عراق دیده است و این اولین تعلیق داستان است که در همان صفحات اول کتاب رقم می‌خورد.

غنیمت صادق کرمیار

داستان غنیمت از زاویه اول شخص مفرد روایت می‌شود و زمان و مکان داستان دائم درحال تغییر است. ما درطول داستان گاهی به گذشته برمی‌گردیم و گاهی در زمان حال هستیم. گاهی در کوچه پس کوچه‌ها و نخلستان‌های خرمشهر قرارداریم و گاهی در دل خاک عراق. درواقع اصلان با دیدن دخترش نقبی به گذشته پر از کابوس زندگی‌اش می‌زند و یاد روزهای اول جنگ می‌افتد که در خرمشهر بوده و همسر اول او به دست بعثیها شهید می‌شود و دخترخردسالش هم به اسارت گرفته می‌شود. اصلان که دیگر تاب ماندن ندارد؛ علیرغم مخالفتهای همسر دومش به همراه پسرش پیمان و یک دوست عراقی به نام قادر برای یافتن دخترش عازم عراق می‌شوند و‌... ادامه ماجرا.

داستان غنیمت از چند فصل تشکیل شده اما برخلاف رمان‌های دیگر، نویسنده کتاب برای فصل‌بندی رمان به جای اعداد؛ از عنوان‌های مختلفی استفاده کرده و برای هر فصل نامی برگزیده است. درست مثل داستان‌های کوتاهی که ماجراهایش به هم پیوسته باشد، و در هر فصل از رمان مخاطب را با ماجرای جدیدی روبرو می‌کند. مثلا فصل اول رمان «کابوس» نام دارد و فصل‌های بعدی هم «شلیک موشکهای کروز»، «سال تحویل»، «بمب هوشمند» و... رمان غنیمت با توجه به تجارب نویسنده‌اش در داستان‌نویسی شروع بسیار خوب و محکمی دارد و در همان صفحه اول مخاطب را با خود همراه می‌کند. داستان تا صفحات میانی کتاب پرتعلیق و پرماجرا پیش می‌رود اما در فصل‌های نهایی ناگهان ضربآهنگ داستان تند می‌شود و داستان حالت گزارش‌گونه به خود می‌گیرد. انگار که نویسنده برای هرچه زودتر به پایان رساندن داستان عجله دارد چون دیگر از توصیفات و فضاسازی‌ها و حتی شخصیت‌پردازی مناسب هم خبری نیست.

نویسنده در ابتدای کتاب شخصیت اصلان و پیمان را به خوبی ساخته و پرداخته کرده است، اما یکی از شخصیتهای کلیدی داستان _ قادر همان کهنه سرباز عراقی _ که مترجم و راهنمای آن پدر و پسر در سفر به عراق است؛ مغفول مانده است. نویسنده آنطور که باید و شاید شخصیت مرموز و زندگی گذشته او را برای مخاطب نمی‌شکافد و تا پایان داستان این شخصیت مرموز که روزگاری اسلحه‌اش را به‌طرف سربازان ایرانی می‌گرفت و حالا دوست و راهنمای شخصیت اول داستان شده است، مبهم می‌ماند.

کرمیار دراین کتاب سوژه پرتعلیق و مهیجی را برای نوشتن انتخاب کرده و داستان از ساختار خوبی هم برخورداراست که اگر نویسنده در فصل‌های پایانی داستان عجله نمی‌کرد، یکی دیگر از رمان‌های ماندگار جنگ را می‌توانست در تاریخ ادبیات مقاومت ثبت کند.
رمان «غنیمت» در ۱۸۶ صفحه و توسط انتشارات کتاب نیستان منتشرشده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...