به گزارش ایبنا؛ برخلاف آنچه که از نام رمان «پاناما، پاناما» تصور می‌شود، این اثر از جمهوری پاناما نمی‌گوید! بلکه روایت ماجراجویی‌های یک جوان ثروتمند در مسیر زندگی را بازگو می‌کند و داستان گروگانگیری برای رسیدن به کاری خیر را تعریف می‌کند. از رقابت جوانان در کارهای مختلف می‌گوید.

«پاناما، پاناما» نوشته آلبرتو باثکث­_فیگه‌روا داستان جوانی را روایت می‌کند که استعداد درخشانی دارد و از نظر علمی می‌تواند به درجات بالایی برسد. آریستوفانس به پیشنهاد استادش مبنی بر این که کار علمی‌اش را ادامه دهد بی‌توجهی می‌کند و با ثروت عظیمی که به ارث برده در پاریس مجله‌های جلفی را راه‌اندازی می‌کند و سرمایه‌ خود را چند برابر می‌کند. با این کار رضایت او جلب نمی‌شود و سعی می‌کند به دنبال چیزی فراتر از این‌ها برود و دنیا را به کام خود تغییر دهد. او با دوست هنرپیشه‌اش تلاش می‌کند تا کاری نمونه انجام دهد. در این مسیر دست به گروگانگیری می‌زند؛ در مسیر آمریکاستیزی قرار می‌گیرد و با درخواست مبلغ زیادی پول قصد دارد عده‌ای از زندانیان سیاسی شیلی را از زندان آزاد کند.
 
در قسمتی از رمان میخوانیم:
«آریستوفانس پاناتاس با اعتراف به کراهت خود نسبت به چگونگی ثروت‌اندوزی‌اش، نخواسته بود خود را به عرضه برهانی مناسب محدود کند. او در اعماق وجودش، بر سرخوردگی آزاردهنده‌اش وقوف یافته بود، ‌زیرا از دوران کودکی، از زمانی که استعدادهای فراوان خود را به کار انداخته بود،‌ رویای سرنوشتی نمونه را در سر پرورده بود.»(صفحه 33)

انتشارات دوستان رمان «پاناما، پاناما» نوشته آلبرتو باثکث­_فیگه‌روا را با ترجمه قاسم صنعوی در 296صفحه، 550 نسخه و47000 تومان منتشر کرده است.

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...