حرف بزن خاطره | آوانگارد


جمهوری دموکراتیک آلمان شرقی نام دولت‌ـ‌کشوری بود که در سال 1949 به‌دنبال اختلافاتی که بر سر تقسیم آلمان شکست‌خورده در جنگ و نحوه‌ی اداره‌ی آن بین دو ابر اقدرت جنگ سرد وجود داشته است تشکیل شده. در جهان دوقطبی بعداز جنگ جهانی دوم، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و آمریکای سرمایه‌داری اقدام به تشکیل دو کشور آلمان کردند: آلمان شرقی متحد اتحاد شوروی و بلوک شرق و آلمان غربی متحد آمریکا و بلوک غرب. این دو آلمان در چگونگی اداره‌ی اقتصاد و ساخت دولت متفاوت بودند. آلمان شرقی توسط یک دولت تک‌حزبی با یک اقتصاد متمرکز دولتی مدیریت می‌شد، در‌حالی‌که آلمان غربی توسط یک اقتصاد سرمایه‌داری و دولت چند‌حزبی معرفی شد.

متولد آلمان شرقی: زندگی زیر سایه دیوار» [Born in the GDR : living in the shadow of the Wall] هستر وایزی [Hester Vaizey]

در نتیجه، زندگی برای مردمان هر دو آلمان به‌طور کلی متفاوت و جدا از آلمانی‌های دیگر بود. هستر وایزی [Hester Vaizey]، مدرس تاریخ مدرن آلمان در کالج کلر دانشگاه کمبریج، در کتاب «متولد آلمان شرقی: زندگی زیر سایه دیوار» [Born in the GDR : living in the shadow of the Wall] با هشت شخصیتی که دوران جوانی و نوجوانی خود را در آلمان شرقی سپری کرده‌اند مصاحبه کرده است و تجربه‌ها و برداشت‌های متفاوت و متضاد آن‌ها را از زندگی در آلمان شرقی در کنار یکدیگر قرار داده است تا مخاطب بتواند به تصویری جامع از زندگی در آلمان شرقی و تحولات آن کشور دست یابد.

نوستالژی از دست‌ رفته یا شر نابود شده؟
در مطالعات تاریخ پژهی نوین، سؤال بسيار مهمی پرسیده می‌شود: آیا درک تحولات تاریخی و سیاسی برای همه‌ی افراد و کسانی که آن تحولات را تجربه کرده‌اند یکسان است؟ در پاسخ به چنین پرسشی بوده است که بعد‌از جنگ جهانی دوم رویکردهای تاریخ از پایین و تاریخ شفاهی گسترش پیدا کرده است. در تاریخ‌نگاری سنتی، تمرکز بر ساختارهای کلان مانند دولت و جنگ بوده است، مردم معمولی و زندگی آن‌ها نادیده گرفته شده بود، اما در مطالعات تاریخ از پایین و تاریخ اجتماعی تمرکز بر تجربه‌های گوناگون مردمانی که در یک واحد سیاسی زیست می‌کنند وجود دارد. این رویکرد به مخاطب اعلام می‌کند که یک پدیده‌ی تاریخی بزرگ مانند سقوط دیوار برلین و آلمان شرقی برای طبقات و اقشار گوناگون آن جامعه دارای اثرات و برداشت‌های متضادی هست، به عبارت دیگر ما با یک روایت ثابت و منسجم از تحولات تاریخی مواجهه نداریم و با تعداد زیادی خرده‌روایت درگیر می‌شویم.

هستر وایزی در ادامه‌ی رویکرد تاریخ اجتماعی و تاریخ از پایین به بررسی تحولات اجتماعی و سیاسی آلمان شرقی پرداخته است. او به هشت نفر از کسانی که زندگی آن‌ها از زمان ساخت دیوار برلین تا سقوط آن در دوره‌ی جوانی بوده است مراجعه کرده و هشت تجربه‌ی مختلف و زندگی متفاوت را ثبت کرده است. برای هستر وایزی مهم است که آلمان شرقی را از دریچه‌ی زیست روزمره‌ی مردمان آلمان درک کند. آیا آلمان شرقی سرزمین پلیس مخفی و اختنتاق بوده است؟ سرزمین اشتازی، پلیس مخفی آلمان شرقی؟ مردمان آلمان شرقی مدام در سایه‌ی وحشت و سرکوب زندگی می‌کردند؟ یا آلمان شرقی سرزمینی است که در آن کار و رفاه نسبی برای همه‌ی مردم وجود داشت و مردمان آلمان شرقی دارای یک دولت تیمارگر و رفاه بوده‌اند؟

هستر وایزی تلاش خود را کرده است که ثابت کند تجربه‌ی این هشت نفر آمیخته‌ای از هر دو روایت است. برای جوان کشیشی به نام کاتارینا قطعاً فضای فکری و فرهنگی آمان شرقی نامطلوب بوده است و خواهان تغییر آن بوده است. برای جوانی به نام ماریو که، اجازه‌ی سفر به آلمان غربی و کشورهای دیگر را نداشته است، آلمان شرقی فقط خاطره‌ای ترسناک و دلهره‌آور است. اما برای جوانانی مانند پترا و لیزا زندگی در آلمان شرقی خاطره و نوستالژی زیبایی بوده است، دسترسی به مسکن‌های ارزان‌قیمت دولتی و کالاهای ارزان از‌جمله خاطرات زیبایی است که آن‌ها از آلمان شرقی به یاد دارند. این افراد عقیده دارند که در آلمان متحد امروز همه‌چیز بر‌اساس پول تعیین می‌گردد و روابط انسانی کالایی شده‌اند، بر‌عکس زندگی در آلمان شرقی که نقش پول خیلی کم‌رنگ‌تر از امروز بوده است.

هستر وایزی توانسته تصویری متفاوت‌تر و کامل‌تری از چیستی آلمان شرقی را به تصویر بکشد. او با کلان روایت‌های ثابت و تکرا ی مخالفت می‌کند و بر وجود خرده‌روایت‌های متععدد از تاریخ آلمان شرقی پافشاری می‌کند. دو کلان‌روایت مشخصی که به دوگانه‌ی آلمان شرقی اشتازی و سرکوبگر و آلمان شرقی رفاهی و نوستالژیک تقسیم می‌شوند. هستر وایزی بر این باور است که واقعیت آلمان شرقی فراتر از این دوگانه است.

[«متولد آلمان شرقی: زندگی زیر سایه دیوار» با ترجمه فاطمه عباسی منتشرشده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...